آخرین امید
ایکاش که در وقت جوانی پاک بودم
یا کاش که قبل از گنهی در خاک بودم
ایکاش که ساعت به عقب بر میگشت
کردار بدم به کار نیک بر میگشت
یا قدرت جاذبه کمی کم میگشت
تا وزن گناه من همی کم میگشت
ایکاش که لفظ گنه و جرم وتجاوززفرهنگ لغات کم میگشت
یا در حین گنه لذت آن به رنج و درد بر میگشت
با این همه افکار که تبدیل به یک قطره امید هم نمیگشت
نا گه رخ من بسوی الله برگشت
گفتا که ای بنده من , تو از منی ,بسوی من خواهی گشت
یکبار اگر توبه کنی بسوی نور خواهی گشت.
شعر از سیروس مجللی