چاپ کردن این صفحه
دوشنبه, 17 آذر 1393 ساعت 23:14

عزیز پیامبر

نوشته شده توسط 
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

داستان پیامبری بنام عزیز در سوره بقره

يا چون آن كس(عزیز) كه به شهرى كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ گفت‏: (چگونه خداوند، (اهل‏) اين (ويرانكده‏) را پس از مرگشان زنده مى‏كند؟). پس خداوند، او را صد سال بميراند. آنگاه او را برانگيخت‏، (و به او) گفت‏: (چقدر درنگ كردى‏؟) گفت‏: (يك روز يا پاره‏اى از روز را درنگ كردم‏.) گفت‏: ((نه‏) بلكه صد سال درنگ كردى‏، به خوراك و نوشيدنى خود بنگر (كه طعم و رنگ آن‏) تغيير نكرده است‏، و به درازگوش خود نگاه كن (كه چگونه متلاشى شده است‏. اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم‏) و هم تو را (در مورد معاد) نشانه‏اى براى مردم قرار دهيم‏. و به (اين‏) استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مى‏دهيم‏؛ سپس گوشت بر آن مى‏پوشانيم‏.) پس هنگامى كه (چگونگى زنده ساختن مرده‏) براى او آشكار شد، گفت‏: ((اكنون‏) مى‏دانم كه خداوند بر هر چيزى تواناست‏.) (259)


داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

 

بازدید 2198 بار آخرین ویرایش در شنبه, 22 آذر 1393 ساعت 13:18
سیروس مجللی

آخرین‌ها از سیروس مجللی

موارد مرتبط

رسانه