داستانهای قرآنی

داستانهای قرآنی (32)

دوشنبه, 08 دی 1393 ساعت 19:01

مسجد الحرام

نوشته شده توسط

مسجد الحرام در قرآن

سوره دو بقره

ما گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى ‏بينيم پس (باش تا) تو را به قبله‏ اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن بگردانيد در حقيقت اهل كتاب نيك مى‏دانند كه اين (تغيير قبله) از جانب پروردگارشان  درست است و خدا از آنچه مى‏كنند غافل نيست (144)

و از هر كجا بيرون آمدى روى خود را به سوى مسجدالحرام بگردان و البته اين حق است و از جانب پروردگار تو است و خداوند از آنچه مى‏كنيد غافل نيست (149)

و از هر كجا بيرون آمدى (به هنگام نماز) روى خود را به سمت مسجدالحرام بگردان و هر كجا بوديد روي هاى خود را به سوى آن بگردانيد تا براى مردم غير از ستمگرانشان بر شما حجتى نباشد پس از آنان نترسيد و از من بترسيد تا نعمت‏ خود را بر شما كامل گردانم و باشد كه هدايت ‏شويد (150)

و هر كجا بر ايشان دست‏ يافتيد آنان را بكشيد و همان گونه كه شما را بيرون راندند آنان را بيرون برانيد (چرا كه) فتنه (=شرك) از قتل بدتر است (با اين همه) در كنار مسجد الحرام با آنان جنگ مكنيد مگر آنكه با شما در آن جا به جنگ درآيند پس اگر با شما جنگيدند آنان را بكشيد كه كيفر كافران چنين است (191)

و اگر بازايستادند البته خدا آمرزنده مهربان است (192)

و براى خدا حج و عمره را به پايان رسانيد و اگر (به علت موانعى) بازداشته شديد آنچه از قربانى ميسر است (قربانى كنيد) و تا قربانى به قربانگاه نرسيده سر خود را متراشيد و هر كس از شما بيمار باشد يا در سر ناراحتي داشته باشد (و ناچار شود در احرام سر بتراشد) به كفاره (آن بايد) روزه‏اى بدارد يا صدقه‏ اى دهد يا قرباني بكند و چون ايمنى يافتيد پس هر كس از (اعمال) عمره به حج پرداخت (بايد) آنچه از قربانى ميسر است (قربانى كند) و آن كس كه (قربانى) نيافت (بايد) در هنگام حج‏ سه روز روزه (بدارد) و چون برگشتيد هفت (روز ديگر روزه بداريد) اين ده (روز) تمام است اين براى كسى است كه اهل مسجد الحرام (مكه) نباشد و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا سخت‏ كيفر است (196)

از تو در باره ماهى كه كارزار در آن حرام است مى‏پرسند بگو كارزار در آن گناهى بزرگ و باز داشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام (=حج) و بيرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا (گناهى) بزرگتر و فتنه (=شرك) از كشتار بزرگتر است و آنان پيوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مى‏شود و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (217)

سوره پنج مائده

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد حرمت ‏شعاير خدا و ماه حرام و قربانى بى‏نشان و قربانيهاى گردن‏بنددار و راهيان بيت الحرام را كه فضل و خشنودى پروردگار خود را مى‏ طلبند نگه داريد و چون از احرام بيرون آمديد (مى‏توانيد) شكار كنيد و البته نبايد كينه‏ توزى گروهى كه شما را از مسجد الحرام باز داشتند شما را به تعدى وادارد و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت ‏كيفر است (2)

سوره هشت انفال

چرا خدا (در آخرت) عذابشان نكند با اينكه آنان (مردم را) از (زيارت) مسجدالحرام باز مى‏دارند در حالى كه ايشان سرپرست آن نباشند چرا كه سرپرست آن جز پرهيزگاران نيستند ولى بيشترشان نمى‏ دانند (34)

سوره نه توبه

چگونه مشركان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدى تواند بود مگر با كسانى كه كنار مسجد الحرام پيمان بسته‏ ايد پس تا با شما (بر سر عهد) پايدارند با آنان پايدار باشيد زيرا خدا پرهيزگاران را دوست مى‏ دارد (7)

آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [كار] كسى پنداشته‏ ايد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مى‏كند [نه اين دو] نزد خدا يكسان نيستند و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد (19)

اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند پس نبايد از سال آينده به مسجدالحرام نزديك شوند و اگر [در اين قطع رابطه] از فقر بيمناكيد پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خويش بى‏ نياز مى ‏گرداند كه خدا داناى حكيم است (28)

سوره هفده اسرا

منزه است آن [خدايى] كه بنده ‏اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده‏ ايم سير داد تا از نشانه‏ هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست (1)

سوره بیست وپنج حج

بى‏ گمان كسانى كه كافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام كه آن را براى مردم اعم از مقيم در آنجا و باديه ‏نشين يكسان قرار داده‏ ايم جلو گيرى مى‏كنند و [نيز] هر كه بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابى دردناك مى‏ چشانيم (25)

سوره چهل وهشت فتح

آنها بودند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجد الحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانى [شما] كه بازداشته شده بود به محلش برسد و اگر [در مكه] مردان و زنان با ايمانى نبودند كه [ممكن بود] بى‏ آنكه آنان را بشناسيد ندانسته پايمالشان كنيد و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مكه مى‏ داديم] تا خدا هر كه را بخواهد در جوار رحمت‏ خويش درآورد اگر [كافر و مؤمن] از هم متمايز مى‏ شدند قطعا كافران را به عذاب دردناكى معذب مى‏ داشتيم (25)

حقا خدا رؤياى پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود] شما بدون شك به خواست‏ خدا در حالى كه سر تراشيده و موى [و ناخن] كوتاه كرده‏ ايد با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخواهيد آمد خدا آنچه را كه نمى‏ دانستيد دانست و غير از اين پيروزى نزديكى [براى شما] قرار داد (27)

 

 

چهارشنبه, 03 دی 1393 ساعت 22:14

پدر و مادر در قرآن

نوشته شده توسط

پدر و مادر در قرآن

سوره دو بقره

و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد و با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد آنگاه جز اندكى از شما [همگى] به حالت اعراض روى برتافتيد (83)

بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر مالى بر جاى گذارد براى پدر و مادر و خويشاوندان [خود] به طور پسنديده وصيت كند [اين كار] حقى است بر پرهيزگاران (180)

پس هر كس آن [وصيت] را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش تنها بر [گردن] كسانى است كه آن را تغيير مى‏دهند آرى خدا شنواى داناست (181)

از تو مى‏ پرسند چه چيزى انفاق كنند [و به چه كسى بدهند] بگو هر مالى انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه‏مانده تعلق دارد و هر گونه نيكى كنيد البته خدا به آن داناست (215)

و مادران [بايد] فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند [اين حكم] براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند و خوراك و پوشاك آنان [=مادران] به طور شايسته بر عهده پدر است هيچ كس جز به قدر وسعش مكلف نمى‏شود هيچ مادرى نبايد به سبب فرزندش زيان ببيند و هيچ پدرى [نيز] نبايد به خاطر فرزندش [ضرر ببيند] و مانند همين [احكام] بر عهده وارث [نيز] هست پس اگر [پدر و مادر] بخواهند با رضايت و صوابديد يكديگر كودك را [زودتر] از شير بازگيرند گناهى بر آن دو نيست و اگر خواستيد براى فرزندان خود دايه بگيريد بر شما گناهى نيست به شرط آنكه چيزى را كه پرداخت آن را به عهده گرفته‏ ايد به طور شايسته بپردازيد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خداوند به آنچه انجام مى ‏دهيد بيناست (233)

سوره چهار نسا

براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان] بر جاى گذاشته‏ اند سهمى است و براى زنان [نيز] از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان] بر جاى گذاشته ‏اند سهمى [خواهد بود] خواه آن [مال] كم باشد يا زياد نصيب هر كس مفروض شده است (7)

خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مى‏كند سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر [همه ورثه] دختر [و] از دو تن بيشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترك است و اگر [دخترى كه ارث مى‏برد] يكى باشد نيمى از ميراث از آن اوست و براى هر يك از پدر و مادر وى [=متوفى] يك ششم از ماترك [مقرر شده] است اين در صورتى است كه [متوفى] فرزندى داشته باشد ولى اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث برند براى مادرش يك سوم است [و بقيه را پدر مى‏برد] و اگر او برادرانى داشته باشد مادرش يك ششم مى‏ برد [البته همه اينها] پس از انجام وصيتى است كه او بدان سفارش كرده يا د ينى [كه بايد استثنا شود] شما نمى دانيد پدران و فرزندانتان كدام يك براى شما سودمندترند [اين] فرضى است از جانب خدا زيرا خداوند داناى حكيم است (11)

و از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان و كسانى كه شما [با آنان] پيمان بسته‏ ايد بر جاى گذاشته ‏اند براى هر يك [از مردان و زنان] وارثانى قرار داده‏ايم پس نصيبشان را به ايشان بدهيد زيرا خدا همواره بر هر چيزى گواه است (33)

و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و در باره خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين و در راه ‏مانده و بردگان خود [نيكى كنيد] كه خدا كسى را كه متكبر و فخرفروش است دوست نمى‏ دارد (36)

 

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد پيوسته به عدالت قيام كنيد و براى خدا گواهى دهيد هر چند به زيان خودتان يا [به زيان] پدر و مادر و خويشاوندان [شما] باشد اگر [يكى از دو طرف دعوا] توانگر يا نيازمند باشد باز خدا به آن دو [از شما] سزاوارتر است پس از پى هوس نرويد كه [درنتيجه از حق] عدول كنيد و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد قطعا خدا به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است (135)

بگو بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده براى شما بخوانم چيزى را با او شريك قرار مدهيد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندان خود را از بيم تنگدستى مكشيد ما شما و آنان را روزى مى ‏رسانيم و به كارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشيده[اش] نزديك مشويد و نفسى را كه خدا حرام گردانيده جز بحق مكشيد اينهاست كه [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش كرده است باشد كه بينديشد (151)

سوره شش انعام

بگو بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده براى شما بخوانم چيزى را با او شريك قرار مدهيد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندان خود را از بيم تنگدستى مكشيد ما شما و آنان را روزى مى‏رسانيم و به كارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشيده[اش] نزديك مشويد و نفسى را كه خدا حرام گردانيده جز بحق مكشيد اينهاست كه [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش كرده است باشد كه بينديشد (151)

سوره هفت اعراف

اى فرزندان آدم زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركند تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند در حقيقت او و قبيله‏ اش شما را از آنجا كه آنها را نمى‏ بينيد مى‏ بينند ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏ آورند (27)

سوره دوازده یوسف

پس چون بر يوسف وارد شدند پدر و مادر خود را در كنار خويش گرفت و گفت ان شاء الله با [امن و] امان داخل مصر شويد (99)

و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد و [همه آنان] پيش او به سجده درافتادند و [يوسف] گفت اى پدر اين است تعبير خواب پيشين من به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد بى گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زيرا كه او داناى حكيم است (100)

سوره چهارده ابراهیم

پروردگارا روزى كه حساب برپا مى‏شود بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى (41)

سوره هفده اسرا

و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى (23)

و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خردى پروردند (24)

سوره هحده کهف

و اما نوجوان پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكشد (80)

پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد (81)

سوره نوزده مریم

اى يحيى كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و از كودكى به او نبوت داديم (12)

و [نيز] از جانب خود مهربانى و پاكى [به او داديم] و تقواپيشه بود (13)

و با پدر و مادر خود نيك‏ رفتار بود و زورگويى نافرمان نبود (14)

و درود بر او روزى كه زاده شد و روزى كه مى ‏ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏ شود (15)

سوره بیست وهفت نمل

سليمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته ‏اى سپاس بگزارم و به كار شايسته‏اى كه آن را مى ‏پسندى بپردازم و مرا به رحمت‏ خويش در ميان بندگان شايسته‏ ات داخل كن (19)

سوره بیست ونه عنکبوت

و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند و[لى] اگر آنها با تو دركوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى از ايشان اطاعت مكن سرانجامتان به سوى من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مى‏داديد باخبر خواهم كرد (8)

و كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏اند البته آنان را در زمره شايستگان درمى‏آوريم (9)

سوره سی ویک لقمان

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شير باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است (14)

و اگر تو را وادارند تا در باره چيزى كه تو را بدان دانشى نيست به من شرك ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنيا به خوبى با آنان معاشرت كن و راه كسى را پيروى كن كه توبه‏ كنان به سوى من بازمى‏گردد و [سرانجام] بازگشت ‏شما به سوى من است و از [حقيقت] آنچه انجام مى‏داديد شما را با خبر خواهم كرد (15)

سوره چهل وشش احقاف

و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و باربرداشتن و از شيرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد مى‏گويد پروردگارا بر دلم بيفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس گويم و كار شايسته‏اى انجام دهم كه آن را خوش دارى و فرزندانم را برايم شايسته گردان در حقيقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏ پذيرانم (15)

اينانند كسانى كه بهترين آنچه را انجام داده ‏اند از ايشان خواهيم پذيرفت و از بديهايشان درخواهيم گذشت در [زمره] بهشتيانند [همان] وعده راستى كه بدانان وعده داده مى‏ شده است (16)

و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد اف بر شما آيا به من وعده مى‏دهيد كه زنده خواهم شد و حال آنكه پيش از من نسلها سپرى [و نابود] شدند و آن دو به [درگاه] خدا زارى مى‏كنند واى بر تو ايمان بياور وعده [و تهديد] خدا حق است و[لى پسر] پاسخ مى‏دهد اينها جز افسانه‏ هاى گذشتگان نيست (17)

آنان كسانى‏ اند كه گفتار [خدا] عليه ايشان همراه با امتهايى از جنيان و آدميان كه پيش از آنان روزگار به سر بردند به حقيقت پيوست بى‏گمان آنان زيانكار بودند (18)

و براى هر يك در [نتيجه] آنچه انجام داده‏اند درجاتى است و تا [خدا پاداش] اعمالشان را تمام بدهد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت (19)

سوره هفتاد ویک نوح

پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرايم درآيد و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاى و جز بر هلاكت‏ ستمگران ميفزاى (28)

 

چهارشنبه, 03 دی 1393 ساعت 21:10

یتیم در قرآن

نوشته شده توسط

یتیم در قرآن

سوره دو بقره

و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد و با مردم (به زبان) خوش سخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد آنگاه جز اندكى از شما (همگى) به حالت اعراض روى برتافتيد (83)

نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و (يا) مغرب بگردانيد بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران ايمان آورد و مال (خود) را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ‏ماندگان و گدايان و در (راه آزاد كردن) بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زيان و به هنگام جنگ شكيبايانند آنانند كسانى كه راست گفته ‏اند و آنان همان پرهيزگارانند (177)

 از تو مى‏پرسند چه چيزى انفاق كنند (و به چه كسى بدهند) بگو هر مالى انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه‏ مانده تعلق دارد و هر گونه نيكى كنيد البته خدا به آن داناست (215)

و در باره يتيمان از تو مى‏پرسند بگو به صلاح آنان كار كردن بهتر است و اگر با آنان هم زيستى كنيد برادران (دينى) شما هستند و خدا تباه كار را از درستكار بازمى‏ شناسد و اگر خدا مى‏ خواست (در اين باره) شما را به دشوارى مى ‏انداخت آرى خداوند توانا و حكيم است (220)

و با زنان مشرك ازدواج مكنيد تا ايمان بياورند قطعا كنيز با ايمان بهتر از زن مشرك است هر چند (زيبايى) او شما را به شگفت آورد و به مردان مشرك زن مدهيد تا ايمان بياورند قطعا برده با ايمان بهتر از مرد آزاد مشرك است هر چند شما را به شگفت آورد آنان (شما را) به سوى آتش فرا مى‏ خوانند و خدا به فرمان خود (شما را) به سوى بهشت و آمرزش مى‏ خواند و آيات خود را براى مردم روشن مى‏ گرداند باشد كه متذكر شوند (221)

سوره چهار نسا

و اموال يتيمان را به آنان (باز)دهيد و (مال پاك) و (مرغوب آنان ) را با (مال) ناپاك (خود) عوض نكنيد و اموال آنان را همراه با اموال خود مخوريد كه اين گناهى بزرگ است (2)

و اگر در اجراى عدالت ميان دختران يتيم بيمناكيد هر چه از زنان (ديگر) كه شما را پسند افتاد دو دو سه سه چهار چهار به زنى گيريد پس اگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد به يك (زن آزاد) يا به آنچه (از كنيزان) مالك شده‏ ايد (اكتفا كنيد) اين (خوددارى) نزديكتر است تا به ستم گراييد (و بيهوده عيال‏وار گرديد) (3)

و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به (سن) زناشويى برسند پس اگر در ايشان رشد (فكرى) يافتيد اموالشان را به آنان رد كنيد و آن را (از بيم آنكه مبادا) بزرگ شوند به اسراف و شتاب مخوريد و آن كس كه توانگر است بايد (از گرفتن اجرت سرپرستى) خوددارى ورزد و هر كس تهيدست است بايد مطابق عرف (از آن) بخورد پس هر گاه اموالشان را به آنان رد كرديد بر ايشان گواه بگيريد خداوند حسابرسى را كافى است (6)

و هر گاه خويشاوندان يتيمان و مستمندان در تقسيم (ارث) حاضر شدند (چيزى) از آن را به ايشان ارزانى داريد و با آنان سخنى پسنديده گوييد (8)

 

 آنان كه اگر فرزندان ناتوانى از خود بر جاى بگذارند بر (آينده) آنان بيم دارند بايد (از ستم بر يتيمان مردم نيز) بترسند پس بايد از خدا پروا دارند و سخنى (بجا و) درست گويند (9)

 

در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى‏خورند جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى‏برند و به زودى در آتشى فروزان درآيند (10)

 

و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و در باره خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين و در راه‏ مانده و بردگان خود (نيكى كنيد) كه خدا كسى را كه متكبر و فخرفروش است دوست نمى ‏دارد (36)

و در باره آنان راى تو را مى‏پرسند بگو خدا در باره آنان به شما فتوا مى‏دهد و (نيز) در باره آنچه در قرآن بر شما تلاوت مى‏شود در مورد زنان يتيمى كه حق مقرر آنان را به ايشان نمى ‏دهيد و تمايل به ازدواج با آنان داريد و (در باره) كودكان ناتوان و اينكه با يتيمان (چگونه) به داد رفتار كنيد (پاسخگر شماست) و هر كار نيكى انجام دهيد قطعا خدا به آن داناست (127)

سوره شش اعراف

و به مال يتيم جز به نحوى (هر چه نيكوتر) نزديك مشويد تا به حد رشد خود برسد و پيمانه و ترازو را به عدالت تمام بپيماييد هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‏كنيم و چون (به داورى يا شهادت) سخن گوييد دادگرى كنيد هر چند (در باره) خويشاوند (شما) باشد و به پيمان خدا وفا كنيد اينهاست كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است باشد كه پند گيريد (152)

و (بدانيد) اين است راه راست من پس از آن پيروى كنيد و از راه‏ها(ى ديگر) كه شما را از راه وى پراكنده مى‏ سازد پيروى مكنيد اينهاست كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است باشد كه به تقوا گراييد (153)

 

سوره هشت انفال

و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان (او) و يتيمان و بينوايان و در راه‏ ماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى (حق از باطل) روزى كه آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل كرديم ايمان آورده ‏ايد و خدا بر هر چيزى تواناست (41)

سوره هفده اسرا

و به مال يتيم جز به بهترين وجه نزديك مشويد تا به رشد برسد و به پيمان (خود) وفا كنيد زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد (34)

و چون پيمانه مى ‏كنيد پيمانه را تمام دهيد و با ترازوى درست بسنجيد كه اين بهتر و خوش فرجام‏تر است (35)

و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد (36)

سوره هجده کهف

و اما ديوار از آن دو پسر (بچه) يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان (مردى) نيكوكار بود پس پروردگار تو خواست آن دو (يتيم) به حد رشد برسند و گنجينه خود را كه رحمتى از جانب پروردگارت بود بيرون آورند و اين (كارها) را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى (82)

سوره پنجاه ونه حشر

آنچه خدا از (دارايى) ساكنان آن قريه‏ ها عايد پيامبرش گردانيد از آن خدا و از آن پيامبر (او) و متعلق به خويشاوندان نزديك (وى) و يتيمان و بينوايان و درراه‏ماندگان است تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده (او) به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت‏ كيفر است (7)

سوره هفتادوشش انسان

و به (پاس) دوستى (خدا) بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى‏ دادند (8)

ما براى خشنودى خداست كه به شما مى‏خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏ خواهيم (9)

سوره هشتادونه فجر

ولى نه بلكه يتيم را نمى ‏نوازيد (17)

و بر خوراك(دادن) بينوا همديگر را بر نمى‏ انگيزيد (18)

و ميراث (ضعيفان) را چپاولگرانه مى‏ خوريد (19)

و تو چه دانى كه آن گردنه (سخت) چيست (12)

بنده‏اى را آزادكردن (13)

يا در روز گرسنگى طعام ‏دادن (14)

به يتيمى خويشاوند (15)

يا بينوايى خاك ‏نشين (16)

علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كرده ‏اند (17)

سوره نودو سه ضحی

مگر نه تو را يتيم يافت پس پناه داد (6)

و تو را سرگشته يافت پس هدايت كرد (7)

و تو را تنگدست‏ يافت و بى‏ نياز گردانيد (8)

و اما (تو نيز به پاس نعمت ما) يتيم را ميازار (9)

و گدا را مران (10)

و از نعمت پروردگار خويش (با مردم) سخن گوى (11)

سوره یکصدوهفت ماعون

 

آيا كسى را كه (روز) جزا را دروغ مى‏ خواند ديدى (1)

اين همان كس است كه يتيم را بسختى مى ‏راند (2)

و به خوراك ‏دادن بينوا ترغيب نمى‏ كند (3)

پس واى بر نمازگزارانى (4)

كه از نمازشان غافلند (5)

آنان كه ريا مى‏كنند (6)

و از (دادن) زكات (و وسايل و مايحتاج خانه) خوددارى مى‏ ورزند (7)

 

یکشنبه, 30 آذر 1393 ساعت 20:51

اصحاب رس

نوشته شده توسط

اصحاب رس

سوره بیست وپنج فرقان

و [نيز] عاديان و ثموديان و اصحاب رس و نسلهاى بسيارى ميان اين [جماعتها] را [هلاك كرديم] (38)

و براى همه آنان مثلها زديم و همه را زير و زبر كرديم (39)

و قطعا بر شهرى كه باران بلا بر آن بارانده شد گذشته اند مگر آن را نديده ا‏ند چرا اميد به   

زنده‏ شدن ندارند (40)

و چون تو را ببينند جز به ريشخندت نگيرند [كه] آيا اين همان كسى است كه خدا او را به رسالت فرستاده است (41)

چيزى نمانده بود كه ما را از خدايانمان اگر بر آن ايستادگى نمى‏ كرديم منحرف كند و هنگامى كه عذاب را مى ‏بينند به زودى خواهند دانست چه كسى گمراه ‏تر است (42)

سوره پنجاه ق

پيش از ايشان قوم نوح و اصحاب رس و ثمود (12

داستان اصحاب رس

 

كذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود. و عاد و فرعون و اخوان لوط.

(سوره ق : 12)

اصحاب رس : گروهى بودند كه (بعد از سيلمان بن داوود(ع)) در كنار رود بزرگى سكونت داشتند كه نام آن (رس ) بود.

در اطراف آن رود بزرگ كه همواره آب فراوانى در آن جريان داشت ، آباديها و مزارعى بوجود آورند كه از هر جهت رضايت بخش بود. آب گوارا، درختان پرميوه : نعمت فراوان : هواى مطبوع و مناظر فرح آور: به زندگى آنان جلوه و طراوات خاصى مى بخشيد.

در كنار آن رودخانه : درخت صنوبرى بود كه به واسطه مساعدت آب و هوا: رشد فوق العاده اى نموده و سر به آسمان كشيده بود. شيطان آن قوم را فريب داد و به پرستش آن درخت دعوت نمود. قوم هم وسوسه او را پذيرفتند و تم به عبادت درخت صنوبر دادند و پس از آن شاخه هایى از آن درخت را به آباديهاى ديگر بردند و پرورش دادند و به عبادت آنها پرداختند.

رفته رفته : اعتقاد آنان به درخت صنوبر قوت گرفت و يكباره خدا را فراموش كردند. براى صنوبر قربانى مى كردند و در مقابل آن به خاک مى افتادند.

جهل و نادانى آن قوم از اين درجه هم بالاتر رفت و آب آن رود بزرگ را بر خود حرام كردند و براى مصرف خودشان از آب چشمه هاى ديگر مصرف مى نمودند. زيرا مى گفتند حيات و زندگى خداى مابسته به اين آب است و جز خدا كسى نبايد از آن مصرف كند. هر انسان و حيوانى از آن آب مى آشاميد بى رحمانه او را مى كشتند.

آن قوم هر سال روز عيدى داشتند كه پاى درخت صنوبر جمع مى شدند و گوسفندانى قربانى مى كردند و سپس آن قربانى ها را با آتش مى سوزاندند. چون شعله و دود آن به سوى آسمان ميرفت : همه به خاک مى افتادند و در مقابل درخت : به گريه و تضرع وزارى مى پرداختند و شيطان هم به وسایلى ، آنان را دلگرم مى نمود و از پرستش درخت خوشنودشان مى ساخت .

سالها به اين ترتيب گذشت و آن قوم در چنين گمراهى و ضلالت عظيمى به سر مى بردند. خداوند براى رهبرى و نجات آنان ، پيامبرى از نواده هاى يعقوب از ميان آنها بر انگيخت و او را مامور هدايت قوم ساخت . او براى هدايت قومش ، مانند ساير انبياء، شروع به فعاليت و تبليغ كرد و گاه و بى گاه ، آنان را از پرستش درخت منع كرد و به عبادت خداى بزرگ ، يعنى آفريننده جهان و جهانيان دعوت كرد.

تبليغات او، در دل آن قوم اثرى به جا نگذاشت و ذره اى آنان را از پرستش درخت منصرف ننمود. اتفاقا ايام عيد آن قوم فرا رسيد و براى انجام مراسم عيد، هيجان و شورى در ميان آن قوم ديده مى شد. همه در تلاش بودند كه در انجام تشريفات عيد شركت كنند.

آن پيامبر محترم ، وقتى سرسختى قوم را ديد، به درگاه خدا مناجات كرد و از خدا در خواست نمود كه درخت صنوبر را بخشگاند تا اين مردم بفهمود، درخت قابل پرستش نيست .

دعاى او مستجات شد و درخت يكباره خشگيد و برگهاى سبز و زيباى آن ، زرد شد و بر زمين فرو ريخت . ولى اين حادثه به جاى اينكه دل مردم را تكان دهد و آنان را از عبادت درخت ، سرد كند، عكس العمل هاى ديگرى داشت .

جمعى از مردم ، خشک شدن درخت را در اثر سحر آن پيامبر دانستند و گروهى آن را اينطور تفسير كردند كه چون اين مرد ادعاى پيغمبرى كرد و به خداى شما به نظر تحقير و استهزا نگريست و شما هم او را مجازات نكرديد، خداى شما غضب كرد و به اين صورت در آمد. اينک بايد آن مرد را به سخت ترين وجه بكشيد تا خشنودى معبود خود را فراهم سازيد.

به دنبال اين سخنان ، تصميم قطعى براى قتل آن پيامبر گرفته شد. چاهى عميق كندند و آن پيامبر را در آن چاه افكندند و سنگى بزرگ بر روى آن گذاشتند.

ساعتها ناله پيامبرشان از ميان چاه شنيده شد و سپس براى هميشه آن صدا خاموش گرديد و آن فرستاده خدا در درون چاه از دنيا رفت .

اين رفتار ظالمانه و وقاحت قوم درياى غضب الهى را متموج ساخت و هنوز ساعتى نگذشته بود كه آثار عذاب خداوند آشكار شد. باد سرخى به شدت وزيد و آنان را بر زمين كوبيد آنگاه ابر سياهى بر آنان سايه افكند و در يک لحظه آن جمعيت تبهكار به آتش عضب پروردگار سوختند و عبرت عالميان شدند

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن

یکشنبه, 30 آذر 1393 ساعت 16:56

اصحاب ایکه

نوشته شده توسط

اصحاب ایکه

سوره پانزده حجر

و راستى اهل ايكه ستمگر بودند (78)

پس از آنان انتقام گرفتيم و آن دو [شهر اكنون] بر سر راهى آشكاراست (79)

و اهل حجر [نيز] پيامبران [ما] را تكذيب كردند (80)

و آيات خود را به آنان داديم و[لى] از آنها اعراض كردند (81)

و [براى خود] از كوهها خانه ‏هايى مى‏ تراشيدند كه در امان بمانند (82)

پس صبح دم فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت (83)

و آنچه به دست مى‏آوردند به كارشان نخورد (84)

و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريده‏ ايم و يقينا قيامت فرا خواهد رسيد پس به خوبى صرف نظر كن (85)

زيرا پروردگار تو همان آفريننده داناست (86)

 سوره بیست وشش شعرا

اصحاب ايكه فرستادگان را تكذيب كردند (176)

آنگاه كه شعيب به آنان گفت آيا پروا نداريد (177)

من براى شما فرستاده‏ اى در خور اعتمادم (178)

از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد (179)

و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست (180)

پيمانه را تمام دهيد و از كم ‏فروشان نباشيد (181)

و با ترازوى درست بسنجيد (182)

و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد بر مداريد (183)

و از آن كس كه شما و خلق [انبوه] گذشته را آفريده است پروا كنيد (184)

گفتند تو واقعا از افسون‏ شدگانى (185)

و تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى و قطعا تو را از دروغگويان مى‏ دانيم (186)

پس اگر از راستگويانى پاره‏اى از آسمان بر [سر] ما بيفكن (187)

[شعيب] گفت پروردگارم به آنچه مى‏كنيد داناتر است (188)

پس او را تكذيب كردند و عذاب روز ابر [آتشبار] آنان را فرو گرفت به راستى آن عذاب روزى هولناك بود (189)

قطعا در اين [عقوبت درس] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان آورنده نبودند (190)

و در حقيقت پروردگار تو همان شكست‏ ناپذير مهربان است (191)

 

سوره سی وهشت ص

و ثمود و قوم لوط و اصحاب ايكه [نيز به تكذيب پرداختند] آنها دسته‏ هاى مخالف بودند (13)

هيچ كدام نبودند كه پيامبران [ما] را تكذيب نكنند پس عقوبت [من بر آنان] سزاوار آمد (14)

 سوره پنجاه ق

 

و اصحاب ایکه و قوم تبع به تكذيب پرداختند همگى فرستادگان [ما] را به دروغ گرفتند و [در نتيجه] تهديد [من] واجب آمد (14)

 

داستان اصحاب ایکه

اَصْحاب‌ِ ایکه، نام‌ قومى‌ ياد شده‌ در قرآن‌ كريم‌ كه‌ رسالت‌ پيامبر خويش‌، شعيب‌(ع‌)، را نپذيرفتند و بر ستمكاري‌ خود اصرار ورزيدند. ياد اينان‌ چهار بار در قرآن‌ كريم‌، در سوره‌هاي‌ یاد شده بالا به‌ ميان‌ آمده‌، و در كنار اقوامى‌ چون‌ ثمود، قوم‌ لوط و قوم‌ تُبَّع‌ جاي‌ گرفته‌ است‌. اين‌ قوم‌ ، غالباً با اصحاب‌ مدين‌ كه‌ حضرت‌ شعيب‌(ع‌)، ميان‌ آنان‌ رسالت مى‌كرده‌، يكى‌ دانسته‌ شده‌
واژة «ايكه‌»، موضوع‌ اختلاف‌ بوده‌، و معانى‌ متفاوتى‌ براي‌ آن‌ ذكر گرديده‌ است‌. در ميان‌ عالمان‌ قرائت‌، در ضبط اين‌ تركيب‌ در سوره‌هاي‌ شعرا و ص‌ - و نه‌ در سوره‌هاي‌ حجر و ق‌ - اختلاف‌ نظر وجود دارد. اين‌ تركيب‌ در قرائت‌ قراء حجاز و شام‌، به‌ صورت‌ «اصحاب‌ لَيْكَةَ»، بدون‌ همزه‌ و با تاء مفتوح‌ آمده‌ است‌ و ليكه‌ در تفسير، نام‌ شهري‌ دانسته‌ شده‌ كه‌ به‌ جهت‌ تأنيث‌ و معرفه‌ بودن‌، منصرف‌ نيست‌ . قاريان‌ عراق‌ در تمامى‌ موارد، واژة اخير را «الايكة» خوانده‌اند كه‌ از شهرت‌ و پذيرشى‌ بيشتر نزد مفسران‌ برخوردار بوده‌ است‌ و «ايكه‌» در آن‌ به‌ معناي‌ بيشه‌ و محل‌ درختان‌ انبوه‌ دانسته‌ شده‌ است‌ برخی ايكه‌ را نام‌ مسكن‌ قوم‌ شعيب‌ دانسته‌ اند، اما برخى‌ ديگر برآنند كه‌ اين‌ قوم‌ درختى‌ پر شاخ‌ و برگ‌ موسوم‌ به‌ «ايكه‌» را پرستش‌ مى‌كرده‌اند و از همين‌ رو اصحاب‌ ايكه‌ خوانده‌ شده‌اند در وصف‌ اصحاب‌ ايكه‌ آمده‌ است‌، اين‌ مردم‌ به‌ فساد در داد و ستد گرفتار بوده‌اند و كم‌ فروشى‌ و نادرستى‌ در اوزان‌ و مقادير ميان‌ ايشان‌ مرسوم‌ بوده‌ است‌. شعيب‌ نبى‌ (ع‌) كه‌ براي‌ هدايت‌ ايشان‌ برانگيخته‌ شده‌ بود، آنان‌ را به‌ تقوا فرامى‌خواند و از ايشان‌ مى‌خواست‌ تا در سنجش‌ با پيمانه‌ و ترازو، درستى‌ پيشه‌ كنند و از عواقب‌ كارهاي‌ ناپسند خود بهراسند، اما قوم‌ از او روي‌ برتافتند و به‌ دروغ‌ و جادو متهمش‌ كردند.
داستان‌ اصحاب‌ ايكه‌ در روايات‌ با تفصيلى‌ بيشتر آمده‌، و گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ اين‌ قوم‌ به‌ راهزنى‌ مى‌پرداخته‌اند و يا راه‌ بر مردم‌ مى‌بسته‌اند و از آنان‌ باج‌ مى‌ستانده‌اند. برخى‌ ديگر گفته‌اند كه‌ چون‌ مردم‌ ديگر نقاط از حضور شعيب‌ پيامبر، آگاه‌ شدند، براي‌ ديدار، روي‌ به‌ شهر وي‌ آوردند، ولى‌ اصحاب‌ ايكه‌ راه‌ آنها را سد كردند و شعيب‌ را مجنون‌ خواندند

درباره عاقبت‌ قوم‌، در روايات‌ چنين‌ آمده‌ است‌ كه‌ شعيب‌(ع‌) در هدايت‌ آنان‌ تلاشى‌ بسيار كرد، ولى‌ آنان‌ راه‌ رستگاري‌ را نپذيرفتند و بر باطل‌ خويش‌ ابرام‌ ورزيدند. پس‌ شعيب‌ آنان‌ را نفرين‌ كرد و خداوند دعاي‌ او را اجابت‌ فرمود. به‌ گفتة مفسران‌، سخن‌ قرآن‌ كريم‌ از «عذاب‌ يوم‌ الظلة» (شعراء/26/189) به‌ همين‌ عذاب‌ اصحاب‌ ايكه‌ اشاره‌ دارد

مفسران‌ با الهام‌ از برخى‌ آيات‌ قرآنى‌، در وصف‌ اين‌ عذاب‌ الهى‌ گفته‌اند كه‌ دري‌ از درهاي‌ جهنم‌ بر ايشان‌ بگشود و بادي‌ گرم‌ و سخت‌ وزيدن‌ گرفت‌. آنان‌ كه‌ از شدت‌ گرما به‌ ستوه‌ آمده‌ بودند، جايگاهى‌ مى‌جستند تا از گزند گرما در امان‌ مانند، از اين‌ رو به‌ سوي‌ صحرا گريختند. پس‌ خداوند ابري‌ فرو فرستاد و مردم‌ به‌ گمان‌ يافتن‌ِ جايى‌ امن‌ و آسوده‌ در ساية آن‌ ابر جاي‌ گرفتند. در اين‌ هنگام‌ پروردگار از آن‌ ابر، آتشى‌ بر اصحاب‌ ايكه‌ فرود آورد؛ زمين‌ لرزيد و آتش‌ همه‌ را در برگرفت‌. روايات‌ چنين‌آورده‌اند كه‌ بلا هفت روزپياپى‌ اصحاب‌ ايكه‌ را درگرفته‌ بود  و در آن‌، همگى‌، جز شعيب‌ و پيروانش‌ هلاك‌ شدند.
شايان‌ ذكر است‌ كه‌ برخى‌، مسكن‌ اين‌ قوم‌ را از ساحل‌ درياي‌ سرخ‌ تا سرزمين‌ مدين‌ يا مكانى‌ پر درخت‌ نزديك‌ شهر مدين‌ دانسته‌اند . همچنين‌ روايتى‌ ديگر درخور توجه‌ است‌ كه‌ برپايه آن‌ شعيب‌ و يارانش‌ هنگام‌ نزول‌ بلا، به‌ ايکه‌ كه‌ بيشه‌زاري‌ در نزديكى‌ شهر مدين‌ بوده‌ است‌، پناه‌ برده‌اند .برخى‌ از روايات‌ نيز اشاره‌ دارند كه‌ مكان‌ اصحاب‌ ايكه‌، تبوك‌ بوده‌ است‌ .

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن
  

شنبه, 29 آذر 1393 ساعت 13:40

حضرت ایوب در قرآن

نوشته شده توسط

داستان ایوب در قرآن

سوره چهار نسا

ما همچنان كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم به تو [نيز] وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان [نيز] وحى نموديم و به داوود زبور بخشيديم (163)

سوره شش انعام

به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏ دهيم (84)

سوره بیست ویک انبیا

و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان (83)

پس [دعاى] او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا كرديم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت‏ كنندگان [باشد] (84)

سوره سی وهشت ص

و بنده ما ايوب را به ياد آور آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد (41)

[به او گفتيم] با پاى خود [به زمين] بكوب اينك اين چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشاميدنى (42)

و [مجددا] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد (43)

[و به او گفتيم] يك بسته تركه به دستت برگير و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشكن ما او را شكيبا يافتيم چه نيكوبنده‏اى به راستى او توبه‏ كار بود (44)

 


 

داستان حضرت ايوب(ع)

 حضرت ايوب از انبياء مشهور بوده ونام مباركش 4 بار در 4 سوره قرآن آمده است.ايوب از ريشه آب يؤوب يعني كسيكه بار ديگر سلامت ونعمت ومال وفرزندان به او بازگردانده شود بوده است.وي از فرزندان حضرت ابراهيم است.ايشان در سن 93 سالگي فوت كرد ودر قله كوه جحاف در حدود يمن به فاصله هشتاد ميل از عدن دفن شده است.

 سرگذشت ايوب وآزمايش عجيب او 

ايوب در يكي از نواحي شام به نام بثنه زندگي ميكرده است و7 سال در آن شهر به عبادت وپرستش خداوند مردم را تبليغ مينموده وفقط سرانجام 3 نفر دعوت او را اجابت نموده اند.وي يكي از پيامبران است كه قرآن نبوت وپيامبري او را بيان كرده است.او فردي مهربان وبا تقوا بوده ودر مهمان نوازي شهرت داشته وقوم خود را به پرستش خدا دعوت مينموده است.

ايشان داراي مال فراواني بوده وداراي خدمه وحشم فراواني بوده ا ست.اوقاتي بر او گذشت كه همه اموال خود را از دست داد وبه انواع بلايا وامراض مبتلا گشت وجز زبانش كه به ذكر خدا مشغول بود عضو سالمي برايش نماند ولي او در تمامي اين مراحل صبر نمود وناله نكرد.بيماري او آنقدر طولاني شد كه هيچكس با او هيچ رابطه نداشت وبه خاط بيماريش او را از شهر بيرون نمودند وجز همسرش هيچكس ديگر به او مهرباني ننمود ودر راه نگهداري ومراقبت از او تمام مال ودارايي خود را از دست داد تا جائيكه مجبور شد براي گذران زندگي براي مردم كار كند.همه اين گرفتاريها صبر وشكر ايوب را زياد كرد تا آنجائيكه صبر او زبانزد خاص وعام شد.

صبر ایوب

قرآن ايشان را بهترين بنده خدا شكيبا ومتوجه واواب ميخواند.او بين 7 تا18 سال به طور دائم در رنج وعذاب بود وهمه او را شماتت ميكردند.

خداي متعال نحوه شفا يافتن او را چنين بيان نموده:اي ايوب!با پاي خود به زمين بكوب.آن حضرت نيز چنين نمود وبه دستور خداوند چشمه اي از آب سرد جوشيد وبه فرمان خداوند از آن آب نوشيد وبدن خود را در آن شستشو داد وتمام مرضش اينگونه ازبين رفت. 

انگيزه تنبيه همسر ايوب 

روايت شده كه شيطان يك روز به صورت طبيبي بر همسر ايوب ظاهر شد وگفت:من شوهر تو را درمان ميكنم به اين شرط كه وقتي شفا يافت به من بگويد تنها عامل سلامتي من تو بوده اي وهيچ مزد ديگري نميخواهم وهمسر ايوب چنين نمود.ايوب كه متوجه دام شيطان بود سخت برآشفت وسوگند ياد كرد كه اگر سلامتي خود را بازيافت صد تازيانه به همسرش بزند واو را تنبيه كند.وقتي كه ايوب سلامتي خود را به دست آورد براي اينكه به سوگند خود عمل كند قصد تنبيه او را داشت كه به فرمان خداوند وبه پاس جبران زحماتش بسته هايي از گندم ويا خرما را كه شامل صد شاخه بود بدست گرفت ويكبار به او زد وبه سوگندش عمل نمود.

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن
 

 

جمعه, 28 آذر 1393 ساعت 14:45

آفرینش انسان

نوشته شده توسط

آفرینش انسان در قرآن

سوره چهار نساء

خدا مى‏ خواهد تا بارتان را سبك گرداند و [مى‏داند كه] انسان ناتوان آفريده شده است (28)

سوره شش انعام

و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم [اكنون نيز] تنها به سوى ما آمده ‏ايد و آنچه را به شما عطا كرده بوديم پشت ‏سر خود نهاده‏ ايد و شفيعانى را كه در [كار] خودتان شريكان [خدا] مى‏ پنداشتيد با شما نمى‏ بينيم به يقين پيوند ميان شما بريده شده و آنچه را كه مى ‏پنداشتيد از دست ‏شما رفته است (94)

خدا شكافنده دانه و هسته است زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى‏ آورد چنين است‏ خداى شما پس چگونه [از حق] منحرف مى‏شويد (95)

سوره  هفت اعراف

در حقيقت ‏شما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم آنگاه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس [همه] سجده كردند جز ابليس كه از سجده‏ كنندگان نبود (11)

و از ميان كسانى كه آفريده ‏ايم گروهى هستند كه به حق هدايت مى‏كنند و به حق داورى مى ‏نمايند (181)

سوره پانزده حجر

و در حقيقت انسان را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو آفريديم (26)

و پيش از آن جن را از آتشى سوزان و بى ‏دود خلق كرديم (27)

و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشرى را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو خواهم آفريد (28)

پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد (29)

پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند (30)

 

سوره شانزده نحل

انسان را از نطفه ‏اى آفريده است آنگاه ستيزه‏ جويى آشكار است (4)

سوره هجده کهف

و ايشان به صف بر پروردگارت عرضه مى‏شوند [و به آنها مى‏فرمايد] به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم [باز] به سوى ما آمديد بلكه پنداشتيد هرگز براى شما موعدى مقرر قرار نخواهيم داد (48)

و كارنامه [عمل شما در ميان] نهاده مى‏شود آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مى‏ بينى و مى‏ گويند اى واى بر ما اين چه نامه‏ اى است كه هيچ [كار] كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام داده ‏اند حاضر يابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمى‏ دارد (49)

سوره نوزده مریم

آيا انسان به ياد نمى‏ آورد كه ما او را قبلا آفريده‏ ايم و حال آنكه چيزى نبوده است (67)

سوره بیست طه

از اين [زمين] شما را آفريده‏ ايم در آن شما را بازمى‏ گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مى ‏آوريم (55)

سوره بیت ویک انبیا

انسان از شتاب آفريده شده است به زودى آياتم را به شما نشان مى‏دهم پس [عذاب را] به شتاب از من مخواهيد (37)

سوره بیست ودو حج

 

 

 

اى مردم اگر در باره برانگيخته شدن در شكيد پس [بدانيد] كه ما شما را از خاك آفريده‏ ايم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراى خلقت كامل و [احيانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده مى‏كنيم تا مدتى معين در رحمها قرار مى‏دهيم آنگاه شما را [به صورت] كودك برون مى‏ آوريم سپس [حيات شما را ادامه مى‏دهيم] تا به حد رشدتان برسيد و برخى از شما [زودرس] مى‏ ميرد و برخى از شما به غايت پيرى مى‏رسد به گونه ‏اى كه پس از دانستن [بسى چيزها] چيزى نمى ‏داند و زمين را خشكيده مى‏ بينى ولی چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درمى ‏آيد و نمو مى‏ كند و از هر نوع [رستنيهاى] نيكو مى‏ روياند (5)

اين [قدرت نماييها] بدان سبب است كه خدا خود حق است و اوست كه مردگان را زنده مى‏ كند و [هم] اوست كه بر هر چيزى تواناست (6)

و [هم] آنكه رستاخيز آمدنى است [و] شكى در آن نيست و در حقيقت‏ خداست كه كسانى را كه در گورهايند برمى ‏انگيزد (7)

سوره بیست وسه مومنون

و به يقين انسان را از عصاره‏اى از گل آفريديم (12)

سپس او را [به صورت] نطفه‏ اى در جايگاهى استوار قرار داديم (13)

آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم آنگاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است (14)

بعد از اين [مراحل] قطعا خواهيد مرد (15)

آنگاه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد (16)

آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‏ ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نم ى‏شويد (115)

سوره سی ودو سجده

همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده است نيكو آفريده و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد (7)

سپس [تداوم] نسل او را از چكيده آبى پست مقرر فرمود (8)

آنگاه او را درست‏ اندام كرد و از روح خويش در او دميد و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندك سپاس مى‏ گزاريد (9)

سوره سی وشش یاسین

مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه‏ اى آفريده‏ ايم پس بناگاه وى ستيزه‏ جويى آشكار شده است (77)

و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت چه كسى اين استخوانها را كه چنين پوسيده است زندگى مى‏ بخشد (78)

بگو همان كسى كه نخستين‏ بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشى داناست (79)

سوره سی وهفت صافات

پس [از كافران] بپرس آيا ايشان [از نظر] آفرينش سخت ‏ترند يا كسانى كه [در آسمانها] خلق كرديم ما آنان را از گلى چسبنده پديد آورديم (11)

بلكه عجب مى‏دارى و [آنها] ريشخند مى‏كنند (12)

و چون پند داده شوند عبرت نمى‏ گيرند (13)

و چون آيتى ببينند به ريشخند مى ‏پردازند (14)

و مى‏ گويند اين جز سحرى آشكار نيست (15)

آيا چون مرديم و خاك و استخوانهاى [خرد] گرديديم آيا راستى برانگيخته مى ‏شويم (16)

سوره چهل ونه حجرات

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ ترديد خداوند داناى آگاه است (13)

سوره پنجاه ق

و ما انسان را آفريده ‏ايم و مى‏ دانيم كه نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى‏ كند و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم (16)

آنگاه كه دو [فرشته] دريافت‏ كننده از راست و از چپ مراقب نشسته ‏اند (17)

[آدمى] هيچ سخنى را به لفظ درنمى ‏آورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى كند] (18)

سوره پنجاه ویک ذاریات

و از هر چيزى دو گونه [يعنى نر و ماده] آفريديم اميد كه شما عبرت گيريد (49)

سوره پنجاه وچهار قمر

ماييم كه هر چيزى را به اندازه آفريده‏ ايم (49)

سوره پنجاه وپنج الرحمن

انسان را آفريد (3)

به او بيان آموخت (4)

انسان را از گل خشكيده‏اى سفال مانند آفريد (14)

و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد (15)

 

سوره پنجاه وشش واقعه

ماييم كه شما را آفريده ‏ايم پس چرا تصديق نمى‏ كنيد (57)

 

آيا آنچه را [كه به صورت نطفه] فرو مى‏ريزيد ديده‏ ايد (58)

 

آيا شما آن را خلق مى‏كنيد يا ما آفريننده ‏ايم (59)

 

ماييم كه ميان شما مرگ را مقدر كرده ‏ايم و بر ما سبقت نتوانيد جست (60)

 

سوره هفتاد معارج

نه چنين است ما آنان را از آنچه [خود] مى‏دانند آفريديم (39)

[هرگز] به پروردگار خاوران و باختران سوگند ياد مى‏كنم كه ما تواناييم (40)

كه به جاى آنان بهتر از ايشان را بياوريم و بر ما پيشى نتوانند جست (41)

پس بگذارشان ياوه گويند و بازى كنند تا روزى را كه وعده داده شده‏ اند ملاقات نمايند (42)

روزى كه از گورها[ى خود] شتابان برآيند گويى كه آنان به سوى پرچمهاى افراشته مى دوند (43)

ديدگانشان فرو افتاده [غبار] مذلت آنان را فرو گرفته است اين است همان روزى كه به ايشان وعده داده مى ‏شد (44)

سوره هفتادوشش انسان

ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم و او را مى‏ آزماييم بدين جهت او را شنوا و بينا قرار داديم (2)

ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس (3)

ماييم كه آنان را آفريده و پيوند مفاصل آنها را استوار كرده‏ايم و چون بخواهيم [آنان را] به نظايرشان تبديل مى‏ كنيم (28)

سوره هفتادوهشت نباء

و شما را جفت آفريديم (8)

و خواب شما را [مايه] آسايش گردانيديم (9)

و شب را [براى شما] پوششى قرار داديم (10)

و روز را [براى] معاش [شما] نهاديم (11)

سوره نود بلد

براستى كه انسان را در رنج آفريده‏ايم (4)

سوره نودوپنج تین

[كه] براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم (4)

سپس او را به پست‏ترين [مراتب] پستى بازگردانيديم (5)

مگر كسانى را كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏ اند كه پاداشى بى‏ منت‏ خواهند داشت (6)

پس چه چيز تو را بعد [از اين] به تكذيب جزا وامى ‏دارد (7)

آيا خدا نيكوترين داوران نيست (8)

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن

جمعه, 28 آذر 1393 ساعت 04:35

الیاس در قرآن

نوشته شده توسط

الیاس در قرآن

سوره شش انعام

و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند (85)

 

و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم (86)

 

و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانيان برترى داديم] و آنان را برگزيديم و به راه راست راهنمايى كرديم (87)

 

اين هدايت‏ خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند و اگر آنان شرك ورزيده بودند قطعا آن چه انجام مى‏دادند از دستشان مى ‏رفت (88)

 

آنان كسانى بودند كه كتاب و داورى و نبوت بديشان داديم و اگر اينان [=مشركان] بدان كفر ورزند بى‏گمان گروهى [ديگر] را بر آن گماريم كه بدان كافر نباشند (89)

 

اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است پس به هدايت آنان اقتدا كن بگو من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏ طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست (90)

 

سوره سی وهفت صافات

و به راستى الياس از فرستادگان [ما] بود (123)

چون به قوم خود گفت آيا پروا نمى‏ داريد (124)

آيا بعل را مى‏پرستيد و بهترين آفرينندگان را وامى‏ گذاريد (125)

[يعنى] خدا را كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست (126)

پس او را دروغگو شمردند و قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد (127)

مگر بندگان پاكدين خدا (128)

و براى او در [ميان] آيندگان [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم (129)

درود بر پيروان الياس (130)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى‏دهيم (131)

زيرا او از بندگان با ايمان ما بود (132)

 

شناسنامه حضرت الياس

ايشان يكي از پيامبران بني اسرائيل است كه نام مباركش دو بار بصورت جمع ویکبار بصورت مفرد در دو سوره قرآن آمده است.او از نوادگان هارون برادر موسي است .نام پدرش ياسين ونام مادرش ام حكيم بوده است.طبق بعضي روايات ايشان از جمله پيامبراني است كه هنوز زنده است. در پاره اي از روايات آمده كه الياس همدوش بيابانها وخضر همرا با درياهاست وآندو در مراسم حج در بيايان عرفات حاضر ميگردند.

شيوه دعوت الياس وپادشاه معاصرش

روايت شده هنگامي كه يوشع بن نون بعد از موسي برسرزمين شام مسلط شد آنرا بين طوايف سبطي هاي دوازده گانه تقسيم نمود،يكي از آن گروهها كه الياس در ميانشان بود در سرزمين بعلبك سكونت نمودند خداوند الياس را بعنوان پيامبر برا ي هدايت مردم بعلبك فرستاد.طبق فرموده خداوند در قرآن،مردم اين ديار سخن الياس را تكذيب كردند واز دعوت او اطاعت ننمودند.بعلبك در آن زمان پادشاهي بنام لاجب داشت كه مردم را به پرستش بت دعوت مينمود.او زن بدكاري داشت كه وقتي شاه به سفر ميرفت او جانشين شوهرش ميشد وبين مردم قضاوت ميكرد.او منشي باايماني داشت كه سیصد مومن را از حكم اعدامش نجات داده بود.او با شاهان متعددي همبستر شده واز آنها فرزندان بسياري داشت.شاه همسايه اي صالح داشت كه باغي در كنار قصرش  داشت ومورد احترام شاه بود .اما همسر شاه در غياب شاه آن مرد را كشت واموالش را غصب نمود.

خداوند متعال الياس را به بعلبك فرستاد تا مردم آنجا را به راه خدا پرستي دعوت نمايد.اما بت پرستان در مقابل او ايستادگي نمودند وعرصه را بر او تنگ نمودند.الياس خدا را سوگند  داد كه شاه وهمسر بدكارش را اگر توبه نكردند به هلاكت برساند وبه آنها هشدار داد.اما هشدار او باعث افزايش خشونت شاه وطرفدارانش شد وتصميم به شكنجه ودر نهايت قتلش گرفتند.الياس از دست آنها گريخت وبه كوهها وغارها پناه برد وهفت سال بدين منوال گذشت.در اين ميان پسر پادشاه به بيماري مبتلا شد وبيماري او درمان نيافت وتلاش شاه در توسل به بتها براي نجات او بي نتيجه ماند.اطرافيان به شاه گفتند علت اينكه بتها فرزندت را شفا نميدهند اين است كه دشمن آنها را كه الياس است نكشتي.بت پرستان به دنبال الياس رفتند وبه او گفتند كه براي شفاي پسر شاه نزد خدا دعا نمايد.الياس به آنها گفت كه خداوند ميفرمايد من معبود يكتايم معبودي جز من نيست .من بني اسرائيل را آفريده ام وروزي ميدهم وآنها را زنده ميكنم وميميرانم ونفع وزيان ميرسانم.پس چرا شفاي پسرت را از غير من طلب ميكني؟آنها نزد شاه رفته وپيام الياس را به او رساندند.شاه بسيار خشمگين شد وبه آنها گفت :چرا او را زنجير نكرده وبه نزد من نياورديد؟حاضران گفتند ما زمانيكه او را ديديم رعب و وحشتي از او بر دل مانشست كه مانع اين كار شد.سرانجام پنجاه نفر از سركشان وقهرمانان را به دنبال الياس فرستادند تا او را اسير نموده وبه نزد شاه بياورند.آنهابه اطراف كوه محل استقرار الياس رفته وبصورت پراكنده به دنبال او گشته وصدا زدند كه اي الياس ما به تو ايمان آورده ايم اما چون ادعاي آنها دروغي بيش نبود خداوند به سوي آنها آتشي فرو افكند ونابودشان ساخت.شاه از اين حادثه ناراحت شدومنشي با ايمان خود را مجبور كرد تا به سراغ الياس رفته وبه او بگويد بيا به نزد شاه رفته تا  به مابپيوندد وقومش را نيز به اينكار دستور دهد.او به اجبار اينكار را كرد.زمانيكه الياس صداي او را شنيد به اذن خداوند به استقبالش رفت تا از او احوالپرسي نمايد.مومن به او گفت شاه مرا نزد تو فرستاده وبه من چنين گفته واگر تو با من نيايي او مرا خواهد كشت.در همين هنگام خداوند به الياس وحي كرد اينها نيرنگي از سوي شاه است كه تو را دستگير واعدام نمايد.من بيماري پسرش را آنقدر زياد ميكنم تا بميرد وشاه از مومن غافل شود.منشي با ايمان با همراهان بازگشت وديد كه بيماري پسر شاه زياد شد ومرد.مرگ پسر تا مدتي شاه را از او غافل كرد اما بعد از مدتي طولاني به منشي خود گفت كه ماموريتت را چگونه انجام دادي؟منشي گفت :من از مكان الياس خبري ندارم.سپس الياس مدتي را در خانه مادر يونس مخفي شد ومجددا به كوه بازگشت ودر اين زمان بود كه خداوند به او گفت كه هردرخواستي از من ميخواهي تقاضا كن.الياس از خدا تقاضاي مرگ نمود اما خداوند به او گفت كه هنوز وقت آن نرسيده كه زمين را از وجود تو خالي كنم بلكه قوام زمين واهلش با وجود توست.الياس عرض كرد:انتقام مرا از كسانيكه موجب آزار واذيت من شدند بگير وباران رحمتت را قطع كن طوريكه  قطره اي باران نبارد مگر به اذن من.

  خداوند سه سال قحطي را بر بني اسرائيل مسلط نمود .گرسنگي وتشنگي آنها را در فشار قرارداد تا آنجا كه دچار مرگهاي پي در پي شدند وفهميدند كه همه مصيبتها از نفرين الياس است.لذا با كمال شرمندگي نزد او رفته وتقاضاي بخشش نمودند.

   الياس به همراه اليسع جانشين خود وارد بعلبك شد وگفتگويي بين او وشاه انجام گرفت ودر نهايت شاه از او خواست تا دعا كند آب  بارديگر برگردد.الياس دعا كرد وباران زيادي باريد وسبزي وخرمي بار ديگر بر آنجا مستولي شد اما مردم كم كم بر اثر وفور نعمت بار ديگر گمراه شدند واز الياس سركشي نمودند.سرانجام خداوند دشمنان را برآنها مسلط نمود ودشمنان آنها را سركوب وشاه وزنش را به قتل رسانده ودر ميان همان باغ غصبي مرد صالح رها نمودند.الياس پس از آن ماجرا وصيتهاي خود را به اليسع نمود وبه آسمانها عروج كرد وخداوند لباس نبوت را به اليسع پوشانيد.وي به هدايت بني اسرائيل پرداخت وآنها نيز به او احترام گذاشته واطاعتش نمودند.

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن

 

 

پنج شنبه, 27 آذر 1393 ساعت 21:09

داستان حضرت یحیی

نوشته شده توسط

داستان حضرت یحیی

سوره سه عمران

آنجا [بود كه] زكريا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن كه تو شنونده دعايى (38)

پس در حالى كه وى ايستاده [و] در محراب [خود] دعا مى‏كرد فرشتگان او را ندا دردادند كه خداوند تو را به [ولادت] يحيى كه تصديق كننده [حقانيت] كلمة الله [=عيسى] است و بزرگوار و خويشتندار [=پرهيزنده از آنان] و پيامبرى از شايستگان است مژده مى‏دهد (39)

گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود در حالى كه پيرى من بالا گرفته است و زنم نازا است [فرشته] گفت [كار پروردگار] چنين است‏خدا هر چه بخواهد مى‏كند (40)

گفت پروردگارا براى من نشانه‏اى قرار ده فرمود نشانه‏ات اين است كه سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگويى و پروردگارت را بسيار ياد كن و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبيح گوى (41)

و [ياد كن] هنگامى را كه فرشتگان گفتند اى مريم خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است (42)

اى مريم فرمانبر پروردگار خود باش و سجده كن و با ركوع‏كنندگان ركوع نما (43)

اين [جمله] از اخبار غيب است كه به تو وحى مى‏كنيم و [گرنه] وقتى كه آنان قلمهاى خود را [براى قرعه‏كشى به آب] مى‏افكندند تا كدام يك سرپرستى مريم را به عهده گيرد نزد آنان نبودى و [نيز] وقتى با يكديگر كشمكش مى‏كردند نزدشان نبودى (44)

سوره شش انعام

و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم (84)

و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند (85)

و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم (86)

و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانيان برترى داديم] و آنان را برگزيديم و به راه راست راهنمايى كرديم (87)

اين هدايت‏خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند و اگر آنان شرك ورزيده بودند قطعا آن چه انجام مى‏دادند از دستشان مى‏رفت (88)

سوره نوزده مریم

به نام خداوند رحمتگر مهربان

كاف‏ها يا عين صاد (1)

[اين] يادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بنده‏اش زكرياست (2)

آنگاه كه [زكريا] پروردگارش را آهسته ندا كرد (3)

گفت پروردگارا من استخوانم سست گرديده و [موى] سرم از پيرى سپيد گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو نااميد نبوده‏ام (4)

و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى [و جانشينى] به من ببخش (5)

كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسنديده گردان (6)

اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‏دهيم كه قبلا همنامى براى او قرار نداده‏ايم (7)

گفت پروردگارا چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شده‏ام (8)

[فرشته] گفت [فرمان] چنين است پروردگار تو گفته كه اين [كار] بر من آسان است و تو را در حالى كه چيزى نبودى قبلا آفريده‏ام (9)

گفت پروردگارا نشانه‏اى براى من قرار ده فرمود نشانه تو اين است كه سه شبانه [روز] با اينكه سالمى با مردم سخن نمى‏گويى (10)

پس از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد (11)

اى يحيى كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و از كودكى به او نبوت داديم (12)

و [نيز] از جانب خود مهربانى و پاكى [به او داديم] و تقواپيشه بود (13)

و با پدر و مادر خود نيك‏رفتار بود و زورگويى نافرمان نبود (14)

و درود بر او روزى كه زاده شد و روزى كه مى‏ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شود (15)

سوره بیست ویک انبیا

و زكريا را [ياد كن] هنگامى كه پروردگار خود را خواند پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگانى (89)

پس [دعاى] او را اجابت نموديم و يحيى را بدو بخشيديم و همسرش را براى او شايسته [و آماده حمل] كرديم زيرا آنان در كارهاى نيك شتاب مى‏نمودند و ما را از روى رغبت و بيم مى‏خواندند و در برابر ما فروتن بودند (90)

و آن [زن را ياد كن] كه خود را پاكدامن نگاه داشت و از روح خويش در او دميديم و او و پسرش را براى جهانيان آيتى قرار داديم (91)

اين است امت‏شما كه امتى يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد (92)

و[لى] دينشان را ميان خود پاره پاره كردند همه به سوى ما بازمى‏گردند (93)

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن

 

زندگینامه حضرت یحیی


زکریا (ع) یکى از پیامبران الهى است که عمر با برکت خویش را در راه دعوت به خداپرستى و خدمت در بیت‏ المقدس سپرى نمود. وى آرزومند بود خداوند به او پسرى مرحمت کند تا پس از او رسالت پدر را استمرار بخشد و قوم او به گمراهى نیفتند؛ زیرا نشانه‏ هاى گمراهى میان آنان هویدا بود، ولى پیرى و سالخوردگى حضرت و نازایى همسر سالخورده‏اش امید و آرزوى فرزند داشتن او را کاهش مى‏داد، امّا زکریا که به پروردگار خویش ایمان داشت، مى‏ دانست هیچ مانعى نمى تواند در برابر قدرت الهى عرض اندام کند.


روزى در معبد، بر مریم وارد شد -چه این‏که مریم شب و روز خود را در آن‏جا مى ‏گذراند – در برابر او خوراک و آشامیدنى و میوه‏ هاى غیر فصلى ملاحظه کرد، از او پرسید اینها را از کجا آورده‏ اى؟ پاسخ داد: اینها از نزد پروردگارى است که به هر که خواهد بى‏ اندازه نعمت مى دهد.

 

وقتى زکریا این نشانه‏ هاى بارزِ قدرتِ الهى و احترامى را که به مریم پارسا و تنها عنایت کرده بود، مشاهده نمود، او را بر این داشت که با پروردگار خود مناجات کند و عرضه بدارد: پروردگارا، من پیر و سالخورده گشته ام و استخوان‏هایم ضعیف و ناتوان شده و موى سرم سپید گشته است، آرزو و امید بسیار دارم که دعایم را بپذیرى و به من فرزندى عنایت کنى، چه این‏که من خود را از عطاى بى‏ انتهاى تو هرگز محروم ندانسته، بلکه با استجابت دعایم انتظار سعادتمندى دارم.


پروردگارا، من به جهت خواسته دنیوى و صِرف علاقه به فرزند به درگاهت دعا نکردم، امّا ملاحظه مى‏ کنم که خویشاوندان من به تبهکارترین مردم تبدیل شده‏ اند و مطمئن نیستم پس از من احکام دین را به‏ پاداشته و میان مردم به عدالت رفتار کنند، ولى پروردگارا با وجود نازایى همسرم، تو قادرى که دعایم را مستجاب گردانى و به من پسرى عنایت کنى تا علم و دانش و دین را از من و مُلک و پادشاهى را از آل یعقوب به ارث بَرَد و او را مورد خرسندى خویش قرار ده.


کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیّا المِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ* هُنالِکَ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ؛

 هر گاه زکریا در مکان عبادت بر مریم وارد مى‏شد، طعامى را نزدش ملاحظه مى ‏کرد، گفت: اى‏ مریم، این خوراکى‏ ها را از کجا آورده ‏اى؟ گفت: اینها از نزد خدایند، خداوند به هر که خواهد بى‏ حساب روزى مى‏ دهد. اینجا بود که زکریا پروردگار خویش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا، از پیشگاه خودت به من فرزندانى پاک سرشت عنایت کن، به راستى که تو دعا را مى‏ شنوى و مستجاب مى‏ گردانى.


ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّا * إِذ نادى‏ رَبَّهُ نِداءاً خَفِیّاً * قالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ العَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیّاً * وَإِنِّى خِفْتُ المَوالِىَ مِنْ وَرائِى وَکانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً؛
 پروردگار تو از رحمت خویش بر بنده‏اش زکریا سخن مى‏ گوید، آن‏گاه که زکریا خداى خود را نهانى خواند و عرض کرد: پروردگارا، استخوان‏هایم سست گشته و پیرى مویم را سپید نموده است، ولى من هیچ گاه از عطاى تو محروم نبوده‏ ام. بار خدایا، من از این وارثان کنونى بیمناکم که راه باطل پویند و همسرم نیز نازاست، از پیشگاه خود به من جانشینى شایسته عنایت کن که وارث من و همه آل یعقوب باشد، خداوندا، او را وارثى پسندیده و صالح مقرر دار.


مژده ولادت یحیى(ع)
خداوند دعاى زکریا را به استجابت رساند و فرشتگانى را نزد او فرستاد تا به او مژده دهند که خداى متعال به زودى به او فرزندى عنایت خواهد فرمود و نام یحیى را برایش برگزیند که ویژه اوست و هیچ کس را به این اسم نام‏گذارى نکرده است و به ‏زودى برکات الهى بر او وارد مى‏ شود. وى به کتاب الهى ایمان مى‏ آورد و پیشواى قوم خود خواهد بود و از شهوات و هواى نفس اجتناب و دورى مى‏ کند.

 

زکریا از این مژده شگفت‏ زده شد؛ زیرا او پیرمردى سالخورده بود و همسرى نازا داشت که حتى در دوران جوانى، فرزندى از او متولد نشده بود. بدو گفته شد: خداوند این چنین اراده فرموده و این کار بر او آسان است، چنان که خداوند تو را نیز از نیستى به هستى آورد.

 

اینجا بود که زکریا از پروردگار خویش خواست: تا نشانه و علامتى براى او ارائه دهد که پى‏ ببرد همسرش بارداراست و خداى متعال او را مطلع ساخت. علامتى که به واسطه آن برباردارى همسر خود آگاه گردد، این خواهد بود که مدت سه روز نمى‏ تواند با مردم سخن بگوید و چیزى را جز با اشاره دست یا چشم و یا حرکت دادن سر و امثال آن، نمى‏تواند بدانان بفهماند.

 

زکریا سه روز بدین منوال گذراند، چه این‏که خداوند به او دستور داده بود در مدت این سه روز خدا را زیاد یاد کرده و در صبح و شام او را تسبیح گوید؛ زیرا وى هر چند توان سخن گفتن با مردم را ندارد، ولى مى‏ تواند عبادت نموده و خدا را تسبیح گوید. خداى متعال فرمود:


یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیّاً * قالَ رَبِّ أَنّى‏ یَکُونُ لِى غُلامٌ وَکانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الکِبَرِ عِتِیّاً * قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً * قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلّاتُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیّاً * فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ المِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً؛
اى زکریا، ما تو را به پسرى به ‏نام یحیى مژده مى ‏دهیم، و قبلاً کسى را به این اسم ننامیده‏ ایم. عرض کرد: پروردگارا، چگونه من صاحبِ فرزند مى شوم، در صورتى که همسرم نازاست و من پیرى سالخورده ‏ام. فرشته گفت: خداوند فرمود: این کار بر من آسان است و من خودت را از نیستى به هستى آوردم. عرض کرد: پروردگارا، برایم نشانه ‏اى قرار ده. فرمود: نشانه‏ ات این باشد که سه روز با مردم سخن نگویى. وى از محل عبادت خارج و نزد مردم رفت و خداوند به آنان وحى کرد که صبح و شام به ذکر و تسبیح خدا بپردازید.


فَنادَتْهُ المَلائِکَةُ وَهُوَ قائِمٌ یُصَلّى فِى المِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِنَ الصّالِحِینَ * قالَ رَبِّ أَنَّى‏ یَکُونُ لِى غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِىَ الکِبَرُ وَامْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ* قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلّا تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَیّامٍ إِلّا رَمْزاً وَاذکُرْ رَبَّکَ کَثِیرا وَسَبِّحْ بِالعَشِىِّ وَالإِبْکارِ؛
سپس فرشتگان زکریا را که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود، ندا کردند که خداوند تو را به ولادت یحیى مژده مى ‏دهد، چه این‏که او نبوت عیسى را تصدیق مى‏ کند و خود فردى پیشوا وپارسا و پیامبرى از شایستگان است، عرضه داشت: پروردگارا، چگونه من صاحب فرزندى شوم در صورتى که پیر و سالخورده گشته ‏ام و همسرم نیز نازاست: گفت: چنین است کار خدا، هر عملى را بخواهد انجام مى‏دهد. عرض کرد: پروردگارا، برایم نشانه ‏اى مقرر فرما، فرمود: نشانه‏ ات این است که مدت سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگویى، و پروردگار خویش را صبح و شام بسیار ذکر و تسبیح بنما.


پیامبرى یحیى
اراده الهى تحقق یافت و همسر زکریا (ع) باردار شد، پس از پایان مدت حمل، یحیى متولد گشت، خداوند به وى موهبت‏هاى بزرگى بخشید، از جمله به او هوشمندى و خوش فهمى عنایت کرد و به او دستور داد تا تورات را بخواند و با عزمى راسخ به دستورات آن عمل نماید و از همان کودکى به وى بینشى عطا کرد که توان درک و فهم دین و احکام آن را داشته باشد و از رحمت وافر خویش به او نفسى رؤوف و قلبى مهربان عنایت کرد و او را از پلیدى‏ ها پاکیزه گرداند و پرهیزکار و فرمانبردار خدا قرار داده و در مدت زندگى مرتکب گناهى نشد و به پدر و مادر فوق‏العاده نیکى و احسان مى‏ نمود.

 

او انسانى فروتن و خوش‏رفتار بود. خداوند بر او درود پاک فرستاد و او را در عافیت و امان قرار داد تا هیچ گونه گزندى در روز ولادت، و روز وفات و روز قیامت که براى حسابرسى در پیشگاه خداوند زنده مى‏ شود، به او نرسد. خداى متعال فرمود:


یا یَحْیى‏ خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً * وَحناناً مِنْ لَدُنّا وَزَکاةً وَکانَ تَقِیّاً * وَبَرّاً بِوالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبّاراً عَصِیّاً * وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً؛
اى یحیى، کتاب آسمانى را به قوّت نبوت فراگیر و ما در همان سن کودکى به او مقام نبوت بخشیدیم. او از نزد ما انسانى مهربان و پاک سرشت و پرهیزکار بود، وى به پدر و مادر خود مهربانى و نکوکارى نمود و گردنکشى و نافرمانى آنها نکرد. درود بر او باد آن روز که متولد گشت و آن روز که از دنیا مى‏ رود و زمانى که زنده برانگیخته شود.

سه شنبه, 25 آذر 1393 ساعت 23:27

داستان حضرت ابراهیم

نوشته شده توسط

داستان حضرت ابراهیم در قرآن

سوره دو بقره

و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم [ابراهيم] پرسيد از دودمانم [چطور] فرمود پيمان من به بيدادگران نمى‏رسد (124)

و چون خانه [كعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم [و فرموديم] در مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود اختيار كنيد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد (125)

و چون ابراهيم گفت پروردگارا اين [سرزمين] را شهرى امن گردان و مردمش را هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد از فرآورده‏ها روزى بخش فرمود و[لى] هر كس كفر بورزد اندكى برخوردارش مى‏كنم سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ] مى‏ كشانم و چه بد سرانجامى است (126)

و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه‏ هاى خانه [كعبه] را بالا مى‏بردند [مى‏گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذير كه در حقيقت تو شنواى دانايى (127)

پروردگارا ما را تسليم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما امتى فرمانبردار خود [پديد آر] و آداب دينى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى كه تويى توبه ‏پذير مهربان (128)

پروردگارا در ميان آنان فرستاده‏اى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه‏ شان كند زيرا كه تو خود شكست‏ ناپذير حكيمى (129)

و چه كسى جز آنكه به سبك‏ مغزى گرايد از آيين ابراهيم روى برمى‏ تابد و ما او را در اين دنيا برگزيديم و البته در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود (130)

هنگامى كه پروردگارش به او فرمود تسليم شو گفت به پروردگار جهانيان تسليم شدم (131)

و ابراهيم و يعقوب پسران خود را به همان [آيين] سفارش كردند [و هر دو در وصيتشان چنين گفتند] اى پسران من خداوند براى شما اين دين را برگزيد پس البته نبايد جز مسلمان بميريد (132)

آيا وقتى كه يعقوب را مرگ فرا رسيد حاضر بوديد هنگامى كه به پسران خود گفت پس از من چه را خواهيد پرستيد گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق معبودى يگانه را مى‏پرستيم و در برابر او تسليم هستيم (133)

آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان براى آنان و دستاورد شما براى شماست و از آنچه آنان مى‏كرده ‏اند شما بازخواست نخواهيد شد (134)

و [اهل كتاب] گفتند يهودى يا مسيحى باشيد تا هدايت‏ يابيد بگو نه بلكه [بر] آيين ابراهيم حق‏ گرا [هستم] و وى از مشركان نبود (135)

بگوييد ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده ايمان آورده‏ ايم ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم و در برابر او تسليم هستيم (136)

پس اگر آنان [هم] به آنچه شما بدان ايمان آورده‏ايد ايمان آوردند قطعا هدايت‏ شده ‏اند ولى اگر روى برتافتند جز اين نيست كه سر ستيز [و جدايى ] دارند و به زودى خداوند [شر] آنان را از تو كفايت‏خواهد كرد كه او شنواى داناست (137)

اين است نگارگرى الهى و كيست‏ خوش ‏نگارتر از خدا و ما او را پرستندگانيم (138)

بگو آيا درباره خدا با ما بحث و گفتگو مى‏كنيد با آنكه او پروردگار ما و پروردگار شماست و كردارهاى ما از آن ما و كردارهاى شما از آن شماست و ما براى او اخلاص مى‏ورزيم (139)

يا مى‏گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [دوازده‏ گانه] يهودى يا نصرانى بوده‏اند بگو آيا شما بهتر مى‏دانيد يا خدا و كيست‏ ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست (140)

آن جماعت را روزگار سپرى شد براى ايشان است آنچه به دست آورده‏اند و براى شماست آنچه به دست آورده‏ايد و از آنچه آنان مى‏كرده ‏اند شما بازخواست نخواهيد شد (141)

به زودى مردم كم خرد خواهند گفت چه چيز آنان را از قبله ‏اى كه بر آن بودند رويگردان كرد بگو مشرق و مغرب از آن خداست هر كه را خواهد به راه راست هدايت مى‏كند (142)

و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد و قبله‏اى را كه [چندى] بر آن بودى مقرر نكرديم جز براى آنكه كسى را كه از پيامبر پيروى مى‏كند از آن كس كه از عقيده خود برمى‏گردد بازشناسيم هر چند [اين كار] جز بر كسانى كه خدا هدايت[شان] كرده سخت گران بود و خدا بر آن نبود كه ايمان شما را ضايع گرداند زيرا خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است (143)

ما [به هر سو] گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى‏بينيم پس [باش تا] تو را به قبله‏اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن بگردانيد در حقيقت اهل كتاب نيك مى‏دانند كه اين [تغيير قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است و خدا از آنچه مى‏كنند غافل نيست (144)

و اگر هر گونه معجزه‏اى براى اهل كتاب بياورى [باز] قبله تو را پيروى نمى‏كنند و تو [نيز] پيرو قبله آنان نيستى و خود آنان پيرو قبله يكديگر نيستند و پس از علمى كه تو را [حاصل] آمده اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى در آن صورت جدا از ستمكاران خواهى بود (145)

آيا از (حال‏) آن كس كه چون خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مى‏نازيد، و) در باره پروردگار خود با ابراهيم محاجّه (مى‏)كرد، خبر نيافتى‏؟ آنكاه كه ابراهيم گفت‏: (پروردگار من همان كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند.) گفت‏: (من (هم‏) زنده مى‏كنم و (هم‏) مى‏ميرانم‏.) ابراهيم گفت‏: (خدا(ى من‏) خورشيد را از خاور برمى‏آورد، تو آن را از باختر برآور.) پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمى‏كند. (258)

و (ياد كن‏) آنگاه كه ابراهيم گفت‏: (پروردگارا، به من نشان ده‏؛ چگونه مردگان را زنده مى‏كنى‏؟) فرمود: (مگر ايمان نياورده‏اى‏؟) گفت‏: (چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.) فرمود: (پس‏، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان‏؛ سپس بر هر كوهى پاره‏اى از آنها را قرار ده‏؛ آنگاه آنها را فرا خوان‏، شتابان به سوى تو مى‏آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است‏.) (260)

 

سوره سه آل عمران

به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (33)

اى اهل كتاب چرا در باره ابراهيم محاجه مى‏كنيد با آنكه تورات و انجيل بعد از او نازل شده است آيا تعقل نمى‏كنيد (65)

هان شما [اهل كتاب] همانان هستيد كه در باره آنچه نسبت به آن دانشى داشتيد محاجه كرديد پس چرا در مورد چيزى كه بدان دانشى نداريد محاجه مى‏كنيد با آنكه خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد (66)

ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى بلكه حق گرايى فرمانبردار بود و از مشركان نبود (67)

در حقيقت نزديكترين مردم به ابراهيم همان كسانى هستند كه او را پيروى كرده‏اند و [نيز] اين پيامبر و كسانى كه [به آيين او] ايمان آورده‏اند و خدا سرور مؤمنان است (68)

بگو به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده و آنچه به موسى و عيسى و انبياى [ديگر] از جانب پروردگارشان داده شده گرويديم و ميان هيچ يك از آنان فرق نمى‏گذاريم و ما او را فرمانبرداريم (84)

بگو خدا راست گفت پس از آيين ابراهيم كه حق‏گرا بود و از مشركان نبود پيروى كنيد (95)

در حقيقت نخستين خانه‏اى كه براى [عبادت] مردم نهاده شده همان است كه در مكه است و مبارك و براى جهانيان [مايه] هدايت است (96)

در آن نشانه‏هايى روشن است [از جمله] مقام ابراهيم است و هر كه در آن درآيد در امان است و براى خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و هر كه كفر ورزد يقينا خداوند از جهانيان بى‏نياز است (97)

بگو اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كفر مى‏ورزيد با آنكه خدا بر آنچه مى‏كنيد گواه است (98)

بگو اى اهل كتاب چرا كسى را كه ايمان آورده است از راه خدا بازمى‏داريد و آن [راه] را كج مى‏شماريد با آنكه خود [به راستى آن] گواهيد و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست (99)

سوره چهار نسا

بلكه به مردم براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مى‏ورزند در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم (54)

پس برخى از آنان به وى ايمان آوردند و برخى از ايشان از او روى برتافتند و [براى آنان] دوزخ پرشراره بس است (55)

دين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار است و از آيين ابراهيم حق‏گرا پيروى نموده است و خدا ابراهيم را دوست گرفت (125)

ما همچنانكه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم به تو [نيز] وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان [نيز] وحى نموديم و به داوود زبور بخشيديم (163)

سوره شش انعام

و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت آيا بتان را خدايان [خود] مى‏گيرى من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى‏بينم (74)

 

و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‏كنندگان باشد (75)

 

پس چون شب بر او پرده افكند ستاره‏اى ديد گفت اين پروردگار من است و آنگاه چون غروب كرد گفت غروب‏كنندگان را دوست ندارم (76)

 

و چون ماه را در حال طلوع ديد گفت اين پروردگار من است آنگاه چون ناپديد شد گفت اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم (77)

 

پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت اين پروردگار من است اين بزرگتر است و هنگامى كه افول كرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شريك مى‏سازيد بيزارم (78)

 

من از روى اخلاص پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم (79)

 

و قومش با او به ستيزه پرداختند گفت آيا با من در باره خدا محاجه مى‏كنيد و حال آنكه او مرا راهنمايى كرده است و من از آنچه شريك او مى‏سازيد بيمى ندارم مگر آنكه پروردگارم چيزى بخواهد علم پروردگارم به هر چيزى احاطه يافته است پس آيا متذكر نمى‏شويد (80)

 

و چگونه از آنچه شريك [خدا] مى‏گردانيد بترسم با آنكه شما خود از اينكه چيزى را شريك خدا ساخته‏ايد كه [خدا] دليلى در باره آن بر شما نازل نكرده است نمى‏هراسيد پس اگر مى‏دانيد كدام يك از [ما] دو دسته به ايمنى سزاوارتر است (81)

 

كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده‏اند آنان راست ايمنى و ايشان راه‏يافتگانند (82)

 

و آن حجت ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم درجات هر كس را كه بخواهيم فرا مى‏بريم زيرا پروردگار تو حكيم داناست (83)

 

و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم (84)

 

بگو آرى پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است دينى پايدار آيين ابراهيم حق‏گراى و او از مشركان نبود (161)

بگو در حقيقت نماز من و [ساير] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانيان است (162)

[كه] او را شريكى نيست و بر اين [كار] دستور يافته‏ام و من نخستين مسلمانم (163)

بگو آيا جز خدا پروردگارى بجويم با اينكه او پروردگار هر چيزى است و هيچ كس جز بر زيان خود [گناهى] انجام نمى‏دهد و هيچ باربردارى بار [گناه] ديگرى را برنمى‏دارد آنگاه ازگشت‏شما به سوى پروردگارتان خواهد بود پس ما را به آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد آگاه خواهد كرد (164)

سوره نه توبه

آيا گزارش [حال] كسانى كه پيش از آنان بودند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و شهرهاى زير و رو شده به ايشان نرسيده است پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولى آنان بر خود ستم روا مى‏داشتند (70)

و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش جز براى وعده‏اى كه به او داده بود نبود و[لى] هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست راستى ابراهيم دلسوزى بردبار بود (114)

سوره یازده هود

و به راستى فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند سلام گفتند پاسخ داد سلام و ديرى نپاييد كه گوساله‏اى بريان آورد (69)

و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمى‏شود آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى بر دل گرفت گفتند مترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‏ايم (70)

و زن او ايستاده بود خنديد پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم (71)

[همسر ابراهيم] گفت اى واى بر من آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است واقعا اين چيز بسيار عجيبى است (72)

گفتند آيا از كار خدا تعجب مى‏كنى رحمت‏خدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت] باد بى‏گمان او ستوده‏اى بزرگوار است (73)

پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مى‏كرد (74)

زيرا ابراهيم بردبار و نرمدل و بازگشت‏كننده [به سوى خدا] بود (75)

اى ابراهيم از اين [چون و چرا] روى برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بى‏بازگشت است‏خواهد آمد (76)

سوره دوازده یوسف

و اين چنين پروردگارت تو را برمى‏گزيند و از تعبير خوابها به تو مى‏آموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى‏كند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد در حقيقت پروردگار تو داناى حكيم است (6)

و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نموده‏ام براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم اين از عنايت‏خدا بر ما و بر مردم است ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى‏كنند (38)

سوره چهارده ابراهیم

به نام خداوند رحمتگر مهربان

الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده (1)

خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و واى بر كافران از عذابى سخت (2)

همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‏دهند و مانع راه خدا مى‏شوند و آن را كج مى‏شمارند آنانند كه در گمراهى دور و درازى هستند (3)

و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند و اوست ارجمند حكيم (4)

و در حقيقت موسى را با آيات خود فرستاديم [و به او فرموديم] كه قوم خود را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آور و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن كه قطعا در اين [يادآورى] براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست (5)

و [به خاطر بياور] هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت نعمت‏خدا را بر خود به ياد آوريد آنگاه كه شما را از فرعونيان رهانيد [همانان] كه بر شما عذاب سخت روا مى‏داشتند و پسرانتان را سر مى‏بريدند و زنانتان را زنده مى‏گذاشتند و در اين [امر] براى شما از جانب پروردگارتان آزمايشى بزرگ بود (6)

و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سخت‏خواهد بود (7)

و موسى گفت اگر شما و هر كه در روى زمين است همگى كافر شويد بى‏گمان خدا بى‏نياز ستوده[صفات] است (8)

آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانكه بعد از ايشان بودند [و] كسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد به شما نرسيده است فرستادگانشان دلايل آشكار برايشان آوردند ولى آنان دستهايشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهايشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموريت داريد كافريم و از آنچه ما را بدان مى‏خوانيد سخت در شكيم (9)

پيامبرانشان گفتند مگر در باره خدا پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدى هست او شما را دعوت مى‏كند تا پاره‏اى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معينى شما را مهلت دهد گفتند شما جز بشرى مانند ما نيستيد مى‏خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند باز داريد پس براى ما حجتى آشكار بياوريد (10)

پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منت مى‏نهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براى شما حجتى بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند (11)

و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راه‏هايمان رهبرى كرده است و البته ما بر آزارى كه به ما رسانديد شكيبايى خواهيم كرد و توكل‏كنندگان بايد تنها بر خدا توكل كنند (12)

و كسانى كه كافر شدند به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم كرد مگر اينكه به كيش ما بازگرديد پس پروردگارشان به آنان وحى كرد كه حتما ستمگران را هلاك خواهيم كرد (13)

و قطعا شما را پس از ايشان در آن سرزمين سكونت‏خواهيم داد اين براى كسى است كه از ايستادن [در محشر به هنگام حساب] در پيشگاه من بترسد و از تهديدم بيم داشته باشد (14)

و [پيامبران از خدا] گشايش خواستند و [سرانجام] هر زورگوى لجوجى نوميد شد (15)

[آن كس كه] دوزخ پيش روى اوست و به او آبى چركين نوشانده مى‏شود (16)

آن را جرعه جرعه مى‏نوشد و نمى‏تواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى به سويش مى‏آيد ولى نمى‏ميرد و عذابى سنگين به دنبال دارد (17)

مثل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند كردارهايشان به خاكسترى مى‏ماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد از آنچه به دست آورده‏اند هيچ [بهره‏اى] نمى‏توانند برد اين است همان گمراهى دور و دراز (18)

آيا در نيافته‏اى كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده اگر بخواهد شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى مى‏آورد (19)

و اين [كار] بر خدا دشوار نيست (20)

و همگى در برابر خدا ظاهر مى‏شوند پس ناتوانان به گردنكشان مى‏گويند ما پيروان شما بوديم آيا چيزى از عذاب خدا را از ما دور مى‏كنيد مى‏گويند اگر خدا ما را هدايت كرده بود قطعا شما را هدايت مى‏كرديم چه بى‏تابى كنيم چه صبر نماييم براى ما يكسان است ما را راه گريزى نيست (21)

و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شيطان مى‏گويد در حقيقت‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك مى‏دانستيد كافرم آرى ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت (22)

و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند به بهشتهايى درآورده مى‏شوند كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است كه به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر مى‏برند و درودشان در آنجا سلام است (23)

آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه‏اش استوار و شاخه‏اش در آسمان است (24)

ميوه‏اش را هر دم به اذن پروردگارش مى‏دهد و خدا م ث لها را براى مردم مى‏زند شايد كه آنان پند گيرند (25)

و مثل سخنى ناپاك چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد (26)

خدا كسانى را كه ايمان آورده‏اند در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى‏گرداند و ستمگران را بى‏راه مى‏گذارد و خدا هر چه بخواهد انجام مى‏دهد (27)

آيا به كسانى كه [شكر] نعمت‏خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت درآوردند ننگريستى (28)

[در آن سراى هلاكت كه] جهنم است [و] در آن وارد مى‏شوند و چه بد قرارگاهى است (29)

و براى خدا مانندهايى قرار دادند تا [مردم را] از راه او گمراه كنند بگو برخوردار شويد كه قطعا بازگشت‏شما به سوى آتش است (30)

به آن بندگانم كه ايمان آورده‏اند بگو نماز را بر پا دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم پنهان و آشكارا انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستيى (31)

خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان آبى فرستاد و به وسيله آن از ميوه‏ها براى شما روزى بيرون آورد و كشتى را براى شما رام گردانيد تا به فرمان او در دريا روان شود و رودها را براى شما مسخر كرد (32)

و خورشيد و ماه را كه پيوسته روانند براى شما رام گردانيد و شب و روز را [نيز] مسخر شما ساخت (33)

و از هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمت‏خدا را شماره كنيد نمى‏توانيد آن را به شمار درآوريد قطعا انسان ستم‏پيشه ناسپاس است (34)

و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور دار (35)

پروردگارا آنها بسيارى از مردم را گمراه كردند پس هر كه از من پيروى كند بى گمان او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند به يقين تو آمرزنده و مهربانى (36)

پروردگارا من [يكى از] فرزندانم را در دره‏اى بى‏كشت نزد خانه محترم تو سكونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده باشد كه سپاسگزارى كنند (37)

پروردگارا بى‏گمان تو آنچه را كه پنهان مى‏داريم و آنچه را كه آشكار مى‏سازيم مى‏دانى و چيزى در زمين و در آسمان بر خدا پوشيده نمى‏ماند (38)

سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد به راستى پروردگار من شنونده دعاست (39)

پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز پروردگارا و دعاى مرا بپذير (40)

پروردگارا روزى كه حساب برپا مى‏شود بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى (41)

و خدا را از آنچه ستمكاران مى‏كنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تاخير مى‏اندازد كه چشمها در آن خيره مى‏شود (42)

شتابان سر برداشته و چشم بر هم نمى‏زنند و [از وحشت] دلهايشان تهى است (43)

و مردم را از روزى كه عذاب بر آنان مى‏آيد بترسان پس آنان كه ستم كرده‏اند مى‏گويند پروردگارا ما را تا چندى مهلت بخش تا دعوت تو را پاسخ گوييم و از فرستادگان [تو] پيروى كنيم [به آنان گفته مى‏شود] مگر شما پيش از اين سوگند نمى‏خورديد كه شما را فنايى نيست (44)

و در سراهاى كسانى كه بر خود ستم روا داشتند سكونت گزيديد و براى شما آشكار گرديد كه با آنان چگونه معامله كرديم و م ث لها براى شما زديم (45)

و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و [جزاى] مكرشان با خداست هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مى‏شد (46)

پس مپندار كه خدا وعده خود را به پيامبرانش خلاف مى‏كند كه خدا شكست‏ناپذير انتقام‏گيرنده است (47)

روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند (48)

و گناهكاران را در آن روز مى‏بينى كه با هم در زنجيرها بسته شده‏اند (49)

تن‏پوشهايشان از قطران است و چهره‏هايشان را آتش مى‏پوشاند (50)

تا خدا به هر كس هر چه به دست آورده است جزا دهد كه خدا زودشمار است (51)

اين [قرآن] ابلاغى براى مردم است [تا به وسيله آن هدايت‏شوند] و بدان بيم يابند و بدانند كه او معبودى يگانه است و تا صاحبان خرد پند گيرند (52)

سوره پانزده حجر

و از مهمانان ابراهيم به آنان خبر ده (51)

هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام گفتند [ابراهيم] گفت ما از شما بيمناكيم (52)

گفتند مترس كه ما تو را به پسرى دانا مژده مى‏دهيم (53)

گفت آيا با اينكه مرا پيرى فرا رسيده است بشارتم مى‏دهيد به چه بشارت مى‏دهيد (54)

گفتند ما تو را به حق بشارت داديم پس از نوميدان مباش (55)

گفت چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مى‏شود (56)

[سپس] گفت اى فرشتگان [ديگر] كارتان چيست (57)

گفتند ما به سوى گروه مجرمان فرستاده شده‏ايم (58)

مگر خانواده لوط كه ما قطعا همه آنان را نجات مى‏دهيم (59)

جز آنش را كه مقدر كرديم او از بازماندگان [در عذاب] باشد (60)

پس چون فرشتگان نزد خاندان لوط آمدند (61)

سوره شانزده نحل

سپس به تو وحى كرديم كه از آيين ابراهيم حق‏گراى پيروى كن [چرا كه] او از مشركان نبود (123)

سوره نوزده مریم

و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز زيرا او پيامبرى بسيار راستگوى بود (41)

چون به پدرش گفت پدر جان چرا چيزى را كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و از تو چيزى را دور نمى‏كند مى‏پرستى (42)

اى پدر به راستى مرا از دانش [وحى حقايقى به دست] آمده كه تو را نيامده است پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم (43)

پدر جان شيطان را مپرست كه شيطان [خداى] رحمان را عصيانگر است (44)

پدر جان من مى‏ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى (45)

گفت اى ابراهيم آيا تو از خدايان من متنفرى اگر باز نايستى تو را سنگسار خواهم كرد و [برو] براى مدتى طولانى از من دور شو (46)

[ابراهيم] گفت درود بر تو باد به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى‏خواهم زيرا او همواره نسبت به من پر مهر بوده است (47)

و از شما و [از] آنچه غير از خدا مى‏خوانيد كناره مى‏گيرم و پروردگارم را مى‏خوانم اميدوارم كه در خواندن پروردگارم نااميد نباشم (48)

و چون از آنها و [از] آنچه به جاى خدا مى‏پرستيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم (49)

و از رحمت‏خويش به آنان ارزانى داشتيم و ذكر خير بلندى برايشان قرار داديم (50)

فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه [آنان را] هدايت نموديم و برگزيديم [و] هر گاه آيات [خداى] رحمان بر ايشان خوانده مى‏شد سجده‏كنان و گريان به خاك مى‏افتادند (58)

سوره بیست ویک انبیا

و در حقيقت پيش از آن به ابراهيم رشد [فكرى]اش را داديم و ما به [شايستگى] او دانا بوديم (51)

آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت اين مجسمه‏هايى كه شما ملازم آنها شده‏ايد چيستند (52)

گفتند پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم (53)

گفت قطعا شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بوديد (54)

گفتند آيا حق را براى ما آورده‏اى يا تو از شوخى‏كنندگانى (55)

گفت [نه] بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است همان كسى كه آنها را پديد آورده است و من بر اين [واقعيت] از گواهانم (56)

و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كرديد و رفتيد قطعا در كار بتانتان تدبيرى خواهم كرد (57)

پس آنها را جز بزرگترشان را ريز ريز كرد باشد كه ايشان به سراغ آن بروند (58)

گفتند چه كسى با خدايان ما چنين [معامله‏اى] كرده كه او واقعا از ستمكاران است (59)

گفتند شنيديم جوانى از آنها [به بدى] ياد مى‏كرد كه به او ابراهيم گفته مى‏شود (60)

گفتند پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد باشد كه آنان شهادت دهند (61)

گفتند اى ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كردى (62)

گفت [نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است اگر سخن مى‏گويند از آنها بپرسيد (63)

پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند در حقيقت‏شما ستمكاريد (64)

سپس سرافكنده شدند [و گفتند] قطعا دانسته‏اى كه اينها سخن نمى‏گويند (65)

گفت آيا جز خدا چيزى را مى‏پرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمى‏رساند (66)

اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مى‏پرستيد مگر نمى‏انديشيد (67)

گفتند اگر كارى مى‏كنيد او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى دهيد (68)

گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بى‏آسيب باش (69)

و خواستند به او نيرنگى بزنند و[لى] آنان را زيانكارترين [مردم] قرار داديم (70)

و او و لوط را [براى رفتن] به سوى آن سرزمينى كه براى جهانيان در آن بركت نهاده بوديم رهانيديم (71)

و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم (72)

و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند (73)

سوره بیست ودو حج

و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم] چيزى را با من شريك مگردان و خانه‏ام را براى طواف‏كنندگان و قيام‏كنندگان و ركوع‏كنندگان [و] سجده‏كنندگان پاكيزه دار (26)

و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مى‏آيند به سوى تو روى آورند (27)

تا شاهد منافع خويش باشند و نام خدا را در روزهاى معلومى بر دامهاى زبان‏بسته‏اى كه روزى آنان كرده است ببرند پس از آنها بخوريد و به درمانده مستمند بخورانيد (28)

سپس بايد آلودگى خود را بزدايند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد آن خانه كهن [=كعبه] طواف به جاى آورند (29)

 

و [نيز] قوم ابراهيم و قوم لوط (43)

و [همچنين] اهل مدين و موسى تكذيب شد پس كافران را مهلت دادم سپس [گريبان] آنها را گرفتم بنگر عذاب من چگونه بود (44)

و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه] اوست جهاد كنيد اوست كه شما را [براى خود] برگزيده و در دين بر شما سختى قرار نداده است آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است] او بود كه قبلا شما را مسلمان ناميد و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد او مولاى شماست چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى (78)

سوره بیست وشش شعرا

و بر آنان گزارش ابراهيم را بخوان (69)

آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت چه مى‏پرستيد (70)

گفتند بتانى را مى‏پرستيم و همواره ملازم آنهاييم (71)

گفت آيا وقتى دعا مى‏كنيد از شما مى‏شنوند (72)

يا به شما سود يا زيان مى‏رسانند (73)

گفتند نه بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مى‏كردند (74)

گفت آيا در آنچه مى‏پرستيده‏ايد تامل كرده‏ايد (75)

شما و پدران پيشين شما (76)

قطعا همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند (77)

آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم مى‏كند (78)

و آن كس كه او به من خوراك مى‏دهد و سيرابم مى‏گرداند (79)

و چون بيمار شوم او مرا درمان مى‏بخشد (80)

و آن كس كه مرا مى‏ميراند و سپس زنده‏ام مى‏گرداند (81)

و آن كس كه اميد دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشايد (82)

پروردگارا به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماى (83)

و براى من در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار (84)

و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان (85)

و بر پدرم ببخشاى كه او از گمراهان بود (86)

و روزى كه [مردم] برانگيخته مى‏شوند رسوايم مكن (87)

روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمى‏دهد (88)

مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد (89)

و [آن روز] بهشت براى پرهيزگاران نزديك مى‏گردد (90)

و جهنم براى گمراهان نمودار مى‏شود (91)

و به آنان گفته مى‏شود آنچه جز خدا مى‏پرستيديد كجايند (92)

آيا ياريتان مى‏كنند يا خود را يارى مى‏دهند (93)

پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افكنده مى‏شوند (94)

و [نيز] همه سپاهيان ابليس (95)

آنها در آنجا با يكديگر ستيزه مى‏كنند [و] مى‏گويند (96)

سوگند به خدا كه ما در گمراهى آشكارى بوديم (97)

آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مى‏كرديم (98)

و جز تباهكاران ما را گمراه نكردند (99)

در نتيجه شفاعتگرانى نداريم (100)

و نه دوستى نزديك (101)

و اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و از مؤمنان مى‏شديم (102)

حقا در اين [سرگذشت درس] عبرتى است و[لى] بيشترشان مؤمن نبودند (103)

و در حقيقت پروردگار تو همان شكست‏ ناپذير مهربان است (104)

سوره بیست ونه عنکبوت

و [ياد كن] ابراهيم را چون به قوم خويش گفت‏ خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد اگر بدانيد اين [كار] براى شما بهتر است (16)

واقعا آنچه را كه شما سواى خدا مى‏پرستيد جز بتانى [بيش] نيستند و دروغى برمى‏سازيد در حقيقت كسانى را كه جز خدا مى‏پرستيد اختيار روزى شما را در دست ندارند پس روزى را پيش خدا بجوييد و او را بپرستيد و وى را سپاس گوييد كه به سوى او بازگردانيده مى‏شويد (17)

و اگر تكذيب كنيد قطعا امتهاى پيش از شما [هم] تكذيب كردند و بر پيامبر [خدا] جز ابلاغ آشكار [وظيفه‏اى] نيست (18)

و [ابراهيم] گفت جز خدا فقط بتهايى را اختيار كرده‏ايد كه آن هم براى دوستى ميان شما در زندگى دنياست آنگاه روز قيامت بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مى‏كنند و جايتان در آتش است و براى شما ياورانى نخواهد بود (25)

پس لوط به او ايمان آورد و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگار خود روى مى آورم كه اوست ارجمند حكيم (26)

و اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود (27)

و چون فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند گفتند ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد زيرا مردمش ستمكار بوده‏اند (31)

گفت لوط [نيز] در آنجاست گفتند ما بهتر مى‏دانيم چه كسانى در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است‏ حتما نجات خواهيم داد (32)

سوره سی وسه احزاب

و [ياد كن] هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم و از [همه] آنان پيمانى استوار گرفتيم (7)

سوره سی وهفت صافات

و بى‏گمان ابراهيم از پيروان اوست (83)

 

آنگاه كه با دلى پاك به [پيشگاه] پروردگارش آمد (84)

 

چون به پدر[خوانده] و قوم خود گفت چه مى‏پرستيد (85)

 

آيا غير از آنها به دروغ خدايانى [ديگر] مى‏خواهيد (86)

 

پس گمانتان به پروردگار جهانها چيست (87)

 

پس نظرى به ستارگان افكند (88)

 

و گفت من كسالت دارم (89)

 

پس پشت‏كنان از او روى برتافتند (90)

 

تا نهانى به سوى خدايانشان رفت و [به ريشخند] گفت آيا غذا نمى‏ خوريد (91)

 

شما را چه شده كه سخن نمى‏ گوييد (92)

 

پس با دست راست بر سر آنها زدن گرفت (93)

 

تا دوان دوان سوى او روى‏آور شدند (94)

 

[ابراهيم] گفت آيا آنچه را مى‏تراشيد مى ‏پرستيد (95)

 

با اينكه خدا شما و آنچه را كه برمى‏ سازيد آفريده است (96)

 

گفتند برايش [كوره]خانه‏ اى بسازيد و در آتشش بيندازيد (97)

 

پس خواستند به از نيرنگى زنند و[لى] ما آنان را پست گردانيديم (98)

 

و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگارم رهسپارم زودا كه مرا راه نمايد (99)

 

اى پروردگار من مرا [فرزندى] از شايستگان بخش (100)

 

پس او را به پسرى بردبار مژده داديم (101)

 

و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت اى پسرك من من در خواب [چنين] مى‏بينم كه تو را سر مى‏برم پس ببين چه به نظرت مى‏آيد گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت (102)

 

پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند (103)

 

او را ندا داديم كه اى ابراهيم (104)

 

رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى ما نيكوكاران را چنين پاداش مى‏دهيم (105)

 

راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود (106)

 

و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم (107)

 

و در [ميان] آيندگان براى او [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم (108)

 

درود بر ابراهيم (109)

 

نيكوكاران را چنين پاداش مى ‏دهيم (110)

 

در حقيقت او از بندگان با ايمان ما بود (111)

 

و او را به اسحاق كه پيامبرى از [جمله] شايستگان است مژده داديم (112)

 

و به او و به اسحاق بركت داديم و از نسل آن دو برخى نيكوكار و [برخى] آشكارا به خود ستمكار بودند (113)

 

سوره سی وهشت ص

و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديده‏ ور بودند به يادآور (45)

ما آنان را با موهبت ويژه‏اى كه يادآورى آن سراى بود خالص گردانيديم (46)

و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند (47)

سوره چهل و دو شوری

از [احكام] دين آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه‏ اندازى مكنيد بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مى‏ خوانى گران مى‏آيد خدا هر كه را بخواهد به سوى خود برمى‏گزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوى خود راه مى‏نمايد (13)

سوره چهل وسه زخرف

و چون ابراهيم به [نا]پدرى خود و قومش گفت من واقعا از آنچه مى‏ پرستيد بيزارم (26)

مگر [از] آن كس كه مرا پديد آورد و البته او مرا راهنمايى خواهد كرد (27)

و او آن را در پى خود سخنى جاويدان كرد باشد كه آنان [به توحيد] بازگردند (28)

بلكه اينان و پدرانشان را برخودارى دادم تا حقيقت و فرستاده‏اى آشكار به سويشان آمد (29)

و چون حقيقت به سويشان آمد گفتند اين افسونى است و ما منكر آنيم (30)

و گفتند چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است (31)

سوره پنجاه ویک ذاریات

آيا خبر مهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيد (24)

چون بر او درآمدند پس سلام گفتند گفت‏ سلام مردمى ناشناسيد (25)

پس آهسته به سوى زنش رفت و گوساله‏اى فربه [و بريان] آورد (26)

آن را به نزديكشان برد [و] گفت مگر نمى‏ خوريد (27)

و [در دلش] از آنان احساس ترسى كرد گفتند مترس و او را به پسرى دانا مژده دادند (28)

و زنش با فريادى [از شگفتى] سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت زنى پير نازا [چگونه بزايد] (29)

گفتند پروردگارت چنين فرموده است او خود حكيم داناست (30)

[ابراهيم] گفت اى فرستادگان ماموريت‏ شما چيست (31)

گفتند ما به سوى مردمى پليدكار فرستاده شده ‏ايم (32)

تا سنگهايى از گل رس بر [سر] آنان فرو فرستيم (33)

[كه] نزد پروردگارت براى مسرفان نشان‏گذارى شده است (34)

پس هر كه از مؤمنان در آن [شهرها] بود بيرون برديم (35)

و[لى] در آنجا جز يك خانه از فرمانبران [خدا بيشتر] نيافتيم (36)

و در آنجا براى آنها كه از عذاب پر درد مى‏ترسند عبرتى به جاى گذاشتيم (37)

سوره پنجاه وسه نجم

و [نيز در نوشته‏هاى] همان ابراهيمى كه وفا كرد (37)

كه هيچ بردارنده‏اى بار گناه ديگرى را بر نمى‏دارد (38)

و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست (39)

و [نتيجه] كوشش او به زودى ديده خواهد شد (40)

سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند (41)

و اينكه پايان [كار] به سوى پروردگار توست (42)

و هم اوست كه مى‏ خنداند و مى‏ گرياند (43)

و هم اوست كه مى‏ ميراند و زنده مى‏ گرداند (44)

و هم اوست كه دو نوع مى‏ آفريند نر و ماده (45)

از نطفه‏ اى چون فرو ريخته شود (46)

و هم پديد آوردن [عالم] ديگر بر [عهده] اوست (47)

و هم اوست كه [شما را] بى ‏نياز كرد و سرمايه بخشيد (48)

و هم اوست پروردگار ستاره شعرى (49)

و هم اوست كه عاديان قديم را هلاك كرد (50)

و ثمود را [نيز هلاك كرد] و [كسى را] باقى نگذاشت (51)

و پيشتر [از همه آنها] قوم نوح را زيرا كه آنان ستمگرتر و سركش‏تر بودند (52)

و شهرها[ى سدوم و عاموره] را فرو افكند (53)

پوشاند بر آن [دو شهر از باران گوگردى] آنچه را پوشاند (54)

پس به كدام يك از نعمتهاى پروردگارت ترديد روا مى‏دارى (55)

اين [پيامبر نيز] بيم ‏دهنده‏اى از [جمله] بيم‏ دهندگان نخستين است (56)

[وه چه] نزديك گشت قيامت (57)

جز خدا كسى آشكاركننده آن نيست (58)

آيا از اين سخن عجب داريد (59)

و مى‏ خنديد و نمى‏ گرييد (60)

و شما در غفلتيد (61)

پس خدا را سجده كنيد و بپرستيد (62)

سوره پنجاه وهفت حدید

و در حقيقت نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو نبوت و كتاب را قرار داديم از آنها [برخى] راه‏ياب [شد]ند و[لى] بسيارى از آنان بدكار بودند (26)

سوره شصت ممتحنه

قطعا براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست آنگاه كه به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى‏پرستيد بيزاريم به شما كفر مى‏ ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد جز [در] سخن ابراهيم [كه] به [نا]پدر[ى] خود [گفت] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست با آنكه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو بازگشتيم و فرجام به سوى توست (4)

سوره هشتادوهفت اعلی

قطعا در صحيفه‏ هاى گذشته اين [معنى] هست (18)

 

صحيفه‏ هاى ابراهيم و موسى (19)

 

شروعقبلی123بعدیپایان
صفحه1 از3

ص در آخر كلمات

آیا میدانید ص در آخر كلمات ۵۷ بار ذكر شده

 (۱۹×۳)=۵۷

تعداد الله در كل قران

تعداد الله در كل قران بدون بسم الله الرحمن الرحيم اول ايات=۲۵۵۵

 

 

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ﴿۸۶﴾ س ۱۱ اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم (۸۶)

 

 

 

کل الله ۲۵۵۵ بار با کسر بسم الله الرحمن الرحیم بدون شماره

 

۱۲۷۷.۵=۲۵۵۵:۲

 

از اول قرآن تا اول سوره ۱۱دقیقا ۱۲۷۷الله و از اول سوره ۱۱ تا آخر قرآن ۱۲۷۸ الله ذکر شده  که بقیه الله یعنی باقیمانده تفاوت دوعدد ۱ میباشد

 

۱=۱۲۷۸-۱۲۷۷

 

یعنی یکتا پرستی برای شما بهتر است اگر مومن باشید

 

تعداد لله ۱۴۳بار 

 

 

 

جمع ۲۵۵۵ بار الله + ۱۴۳ بار لله=۲۶۹۸

 

۱۴۲=۲۶۹۸:۱۹

 

 

 

 

 

طه

ط

عظت دانش در قرآن کریم

سوره ۲۰ با طه آغاز میشود که از اول قرآن تا اول این آیه ۶۳۶ط و از آیه ۲ سوره ۲۰ تا آخر قرآن ۶۳۶ط وجود دارد که در دو طرف آیه مساوی است

لذا ۶۳۶+۶۳۶+حرف ط آیه ۱ سوره طه =۱۲۷۳

۶۷=۱۲۷۳:۱۹

 برای دیدن جدول حرف ط که در دو قسمت تهیه شده روی آدرس های زیر کلیک کنید

http://www.quran19.ir/حرف-ط-در-سوره-طه-1.html

http://www.quran19.ir/حرف-ط-در-سوره-طه-2.html