سه شنبه, 18 آذر 1393 ساعت 18:47

داستان اصحاب کهف

نوشته شده توسط 
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

داستان اصحاب کهف در سوره هجده قرآن

آنگاه كه جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان (10)

پس در آن غار ساليانى چند بر گوشهايشان پرده زديم (11)

آنگاه آنان را بيدار كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب كرده ‏اند (12)

ما خبرشان را بر تو درست‏ حكايت مى‏كنيم آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم (13)

و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه قیام کردند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند كه در اين صورت قطعا ناصواب گفته‏ ايم (14)

اين قوم ما جز او معبودانى اختيار كرده‏ اند چرا بر آنها برهانى آشكار نمى‏ آورند پس كيست ‏ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد (15)

و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مى‏ پرستند كناره گرفتيد پس به غار پناه جوييد تا پروردگارتان از رحمت‏ خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد (16)

و آفتاب را مى‏ بينى كه چون برمى‏ آيد از غارشان به سمت راست مايل است و چون فرو مى‏شود از سمت چپ دامن برمى‏ چيند در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند اين از نشانه‏ هاى  خداست‏ خدا هر كه را راهنمايى كند او راه‏ يافته است و هر كه را بى ‏راه گذارد هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت (17)

و مى‏ پندارى كه ايشان بيدارند در حالى كه خفته‏ اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‏ گردانيم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست‏ خود را دراز كرده بود اگر بر حال آنان اطلاع مى‏ يافتى گريزان روى از آنها برمی تافتى و از آنها آكنده از بيم می شدى (18)

و اين چنين بيدارشان كرديم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند گوينده ‏اى از آنان گفت چقدر مانده‏ ايد گفتند روزى يا پاره ‏اى از روز را مانده‏ ايم گفتند: پروردگارتان به آنچه مانده‏ ايد داناتر است اينك يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك از غذاهاى آن پاكيزه ‏تر است و از آن غذايى برايتان بياورد و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از [حال] شما آگاه نگرداند (19)

چرا كه اگر آنان بر شما دست‏ يابند سنگسارتان مى‏ كنند يا شما را به كيش خود بازمی گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد (20)

و بدين گونه [مردم آن ديار را] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و در قيامت هيچ شكى نيست هنگامى كه ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مى ‏كردند پس [عده‏اى] گفتند بر روى آنها ساختمانى بنا كنيد پروردگارشان به آنان داناتر است [سرانجام] كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند حتما بر ايشان معبدى بنا خواهيم كرد (21)

به زودى خواهند گفت ‏سه تن بودند و چهارمين آنها سگشان بود و مى‏ گويند پنج تن بودند ششمين آنها سگشان بود تير در تاريكى مى‏ اندازند و مى‏ گويند هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه‏تر است جز اندكى [كسى شماره] آنها را نمی داند پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو (22)

و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد (23)

مگر آنكه خدا بخواهد و چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است هدايت كند (24)

و سيصد سال در غارشان درنگ كردند و نه سال [نيز بر آن] افزودند (25)

بگو خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد وه چه بينا و شنواست براى آنان ياورى جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمى‏ گيرد (26)

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن


بازدید 1342 بار آخرین ویرایش در شنبه, 22 آذر 1393 ساعت 12:58
محتوای بیشتر در این بخش: « عزیز پیامبر داستان ذوالقرنین »

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

شما اینجا هستید:   خانه
محقق ونویسنده: سیروس مجللی