رستگاران و مفلحون در قرآن چه کسانی هستند
سوره دو بقره
آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را بر پا مىد ارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم انفاق مى كنند (3) | ||||||||||
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند (4) | ||||||||||
آنان برخوردار از هدايتى از سوى پروردگار خويشند و آنان همان رستگارانند (5) سوره سه آل عمران و بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند (104) سوره هفت اعراف و در آن روز سنجش [اعمال] درست است پس هر كس ميزانهاى [عمل نیک] او گران باشد آنان خود رستگارانند (8) همانان كه از اين فرستاده پيامبر درس نخوانده كه [نام] او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مىيابند پيروى مىكنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى گرداند و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمىدارد پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند آنان همان رستگارانند (157) سوره نه توبه
سوره بیست وسه مومنون پس كسانى كه كفه ميزان [اعمال نیک] آنان سنگين باشد ايشان رستگارانند (102) سوره بیست وچهار نور
سوره سی روم پس حق خويشاوند و تنگدست و در راه مانده را بده اين [انفاق] براى كسانى كه خواهان خشنودى خدايند بهتر است و اينان همان رستگارانند (38) سوره سی ویک لقمان
سوره پنجاه وهشت مجادله قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كردهاند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تاييد كرده است و آنان را به بهشت هايى كه از زير [درختان] آن جويهايى روان است در مى آورد هميشه در آنجا ماندگارند خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند اينانند حزب خدا آرى حزب خداست كه رستگارانند (22) سوره پنجاه ونه حشر
سوره شصت وچهار تغابن
|
داستانهای دیگر در قرآن مبین
داستان سر بریدن گاو به دستور خداوند
عاد وثمود
سوره نه توبه
آيا گزارش [حال] كسانى كه پيش از آنان بودند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و شهرهاى زير و رو شده به ايشان نرسيده است پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولى آنان بر خود ستم روا مى داشتند (70)
سوره چهارده ابراهیم
خبر كسانى كه پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانكه بعد از ايشان بودند [و] كسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد به شما نرسيده است فرستادگانشان دلايل آشكار برايشان آوردند ولى آنان دستهايشان را [به نشانه اعتراض] بر دهان هايشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموريت داريد كافريم و از آنچه ما را بدان مى خوانيد سخت در شكيم (9)
سوره بیست ودو حج
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا پيش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود [نيز] به تكذيب پرداختند (42) |
|
سوره چهل غافر
[از سرنوشتى] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [آمدند] و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمى خواهد (31)
سوره چهل ویک فصلت
پس اگر روى برتافتند بگو شما را از آذرخشى چون آذرخش عاد و ثمود بر حذر داشتم (13)
داستانهای دیگر در قرآن مبین
داستان سر بریدن گاو به دستور خداوند
هفت اسمان
سوره دو بقره
اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست (29)
سوره چهل ویک فصلت
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازهگيرى آن نيرومند دانا (12) |
پس اگر روى برتافتند بگو شما را از آذرخشى چون آذرخش عاد و ثمود بر حذر داشتم (13) |
سوره شصت وپنج طلاق
خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مىآيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است (12)
سوره شصت وهفت ملک
همان كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد در آفرينش آن [خداى] بخشايشگر هيچ گونه اختلاف [و تفاوتى] نمى بينى بازبنگر آيا خلل [و نقصانى] مى بينى (3)
سوره هفتادویک نوح
مگر ملاحظه نكرده ايد كه چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفريده است (15) |
و ماه را در ميان آنها روشنايى بخش گردانيد و خورشيد را [چون] چراغى قرار داد (16) |
و خدا[ست كه] شما را [مانند] گياهى از زمين رويانيد (17) |
سپس شما را در آن بازمى گرداند و بيرون مىآورد بيرون آوردنى [عجيب] (18) |
و خدا زمين را براى شما فرشى [گسترده] ساخت (19) |
تا در راههاى فراخ آن برويد (20) |
داستانهای دیگر در قرآن مبین
جبرئيل در قرآن
سوره دو بقره
بگو كسى كه دشمن جبرئيل است [در واقع دشمن خداست] چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل كرده است در حالى كه مؤيد [كتابهاى آسمانى] پيش از آن و هدايت و بشارتى براى مؤمنان است (97) |
هر كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل است [بداند كه] خدا يقينا دشمن كافران است (98) |
و همانا بر تو آياتى روشن فرو فرستاديم و جز فاسقان [كسى] آنها را انكار نمى كند (99) |
سوره نوزده مریم
[موسى] گفت اى سامرى منظور تو چه بود (95) |
گفت به چيزى كه [ديگران] به آن پى نبردند پى بردم و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده [خدا جبرئيل] برداشتم و آن را در پيكر [گوساله] انداختم و نفس من برايم چنين فريبكارى كرد (96) |
سوره شصت وشش تحریم
و چون پيامبر با يكى از همسرانش سخنى نهانى گفت و همين كه وى آن را [به زن ديگر] گزارش داد و خدا [پيامبر] را بر آن مطلع گردانيد [پيامبر] بخشى از آن را اظهار كرد و از بخشى [ديگر] اعراض نمود پس چون [مطلب] را به آن [زن] خبر داد وى گفت چه كسى اين را به تو خبر داده گفت مرا آن داناى آگاه خبر داده است (3) |
اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه كنيد [بهتر است] واقعا دل هايتان انحراف پيدا كرده است و اگر عليه او به يكديگر كمك كنيد در حقيقت خدا خود سرپرست اوست و جبرئيل و صالح مؤمنان [نيز ياور اويند] و گذشته از اين فرشتگان [هم] پشتيبان [او] خواهند بود (4) |
اگر پيامبر شما را طلاق گويد اميد است پروردگارش همسرانى بهتر از شما مسلمان مؤمن فرمانبر توبه كار عابد روزهدار بيوه و دوشيزه به او عوض دهد (5)
|
داستانهای دیگر در قرآن مبین
داستان هارون
سوره دو بقره
و پيامبرشان به آنان گفت در حقيقت خداوند طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است گفتند چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال گشايشى داده نشده است پيامبرشان گفت در حقيقت خدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و [نيروى] بدنى بر شما برترى بخشيده است و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مى دهد و خدا گشايش گر داناست (247) |
و پيامبرشان بديشان گفت در حقيقت نشانه پادشاهى او اين است كه آن صندوق [عهد] كه در آن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتان و بازماندهاى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون [در آن] بر جاى نهاده اند در حالى كه فرشتگان آن را حمل مىكنند به سوى شما خواهد آمد مسلما اگر مؤمن باشيد براى شما در اين [رويداد] نشانه اى است (248) |
سوره چهار نسا
ما همچنان كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم به تو [نيز] وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان [نيز] وحى نموديم و به داوود زبور بخشيديم (163) |
|
سوره شش انعام
و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم (84)
سوره هفت اعراف
و ساحران به سجده درافتادند (120) |
[و] گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم (121) |
پروردگار موسى و هارون (122) |
و با موسى سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر تمام كرديم تا آنكه وقت معين پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن (142)
و چون موسى خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت گفت پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد و الواح را افكند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد [هارون ] گفت اى فرزند مادرم اين قوم مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند پس مرا دشمن شاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده
سوره ده یونس
سپس بعد از آنان موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و سران [قوم] وى فرستاديم و[لى آنان] گردن كشى كردند و گروهى تبهكار بودند (75)
سوره نوزده مریم
و در اين كتاب از موسى ياد كن زيرا كه او پاكدل و فرستادهاى پيامبر بود (51) |
و از جانب راست طور او را ندا داديم و در حالى كه با وى راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم (52) |
و به رحمت خويش برادرش هارون پيامبر را به او بخشيديم (53) |
سوره بیست طه
گفت پروردگارا سينه ام را گشاده گردان (25) |
و كارم را براى من آسان ساز (26) |
و از زبانم گره بگشاى (27) |
[تا] سخنم را بفهمند (28) |
و براى من دستيارى از كسانم قرار ده (29) |
هارون برادرم را (30) |
پشتم را به او استوار كن (31) |
و او را شريك كارم گردان (32) |
تا تو را فراوان تسبيح گوييم (33) |
و بسيار به ياد تو باشيم (34) |
زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى (35) |
فرمود اى موسى خواسته ات به تو داده شد (36) |
و به راستى بار ديگر [هم] بر تو منت نهاديم (37) |
پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم (70) و در حقيقت هارون قبلا به آنان گفته بود اى قوم من شما به وسيله اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفته ايد و پروردگار شما [خداى] رحمان است پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد (90) |
گفتند ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت تا موسى به سوى ما بازگردد (91) |
[موسى] گفت اى هارون وقتى ديدى آنها گمراه شدند چه چيز مانع تو شد (92) |
كه از من پيروى كنى آيا از فرمانم سر باز زدى (93) |
گفت اى پسر مادرم نه ريش مرا بگير و نه [موى] سرم را من ترسيدم بگويى ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نكردى (94) |
سوره بیست ویک انبیا
و در حقيقت به موسى و هارون فرقان داديم و [كتابشان] براى پرهيزگاران روشنايى و اندرزى است (48)
سوره بیست وسه مومنون
سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و حجتى آشكار فرستاديم (45) |
به سوى فرعون و سران [قوم] او ولى تكبر نمودند و مردمى گردنكش بودند (46) |
پس گفتند آيا به دو بشر كه مثل خود ما هستند و طايفه آنها بندگان ما مى باشند ايمان بياوريم (47) |
در نتيجه آن دو را دروغزن خواندند پس از زمره هلاك شدگان گشتند (48) |
و به يقين ما به موسى كتاب [آسمانى] داديم باشد كه آنان به راه راست روند (49) |
سوره بیست وپنج فرقان
و به يقين [ما] به موسى كتاب [آسمانى] عطا كرديم و برادرش هارون را همراه او دستيار[ش] گردانيديم (35) |
پس گفتيم هر دو به سوى قومى كه نشانه هاى ما را به دروغ گرفتند برويد پس [ما] آنان را به سختى هلاك نموديم (36) |
سوره بیست وشش شعرا
و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا درداد كه به سوى قوم ستمكار برو (10) |
قوم فرعون آيا پروا ندارند (11) |
گفت پروردگارا مى ترسم مرا تكذيب كنند (12) |
و سينه ام تنگ مى گردد و زبانم باز نمى شود پس به سوى هارون بفرست (13) |
پس موسى عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد (45) |
در نتيجه ساحران به حالت سجده درافتادند (46) |
گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم (47) |
پروردگار موسى و هارون (48) |
گفت [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودى خواهيد دانست حتما دستها و پاهاى شما را از چپ و راست خواهم بريد و همه تان را به دار خواهم آويخت (49) |
گفتند باكى نيست ما روى به سوى پروردگار خود مى آوريم (50) |
سوره بیست وهشت قصص
گفت پروردگارا من كسى از ايشان را كشته ام مى ترسم مرا بكشند (33) |
و برادرم هارون از من زبانآورتر است پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند زيرا مى ترسم مرا تكذيب كنند (34) |
فرمود به زودى بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد و براى شما هر دو تسلطى قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما به شما دست نخواهند يافت شما و هر كه شما را پيروى كند چيره خواهيد بود (35) |
سوره سی وهفت صافات
و در حقيقت بر موسى و هارون منت نهاديم (114) |
و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ رهانيديم (115) |
و آنان را يارى داديم تا ايشان غالب آمدند (116) |
و آن دو را كتاب روشن داديم (117) |
و هر دو را به راه راست هدايت كرديم (118) |
و براى آن دو در [ميان] آيندگان [نام نيك] به جاى گذاشتيم (119) |
درود بر موسى و هارون (120) |
ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم (121) |
زيرا آن دو از بندگان با ايمان ما بودند (122) |
داستانهای دیگر در قرآن مبین
داستان حضرت نوح
سوره سه آل عمران
به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (33) |
فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل) بعضى ديگرند و خداوند شنواى داناست (34) |
ما همچنانكه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم به تو (نيز) وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان (نيز) وحى نموديم و به داوود زبور بخشيديم (163)
و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) و اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم (84)
سوره هفت اعراف
همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم پس گفت اى قوم من خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم (59)
سران قومش گفتند واقعا ما تو را در گمراهى آشكارى مى بينيم (60) |
گفت اى قوم من هيچ گونه گمراهى در من نيست بلكه من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانيانم (61) |
پيامهاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم و چيزهايى از خدا مى دانم كه (شما) نمى دانيد (62) |
آيا تعجب كرديد كه بر مردى از خودتان پندى از جانب پروردگارتان براى شما آمده تا شما را بيم دهد و تا شما پرهيزگارى كنيد و باشد كه مورد رحمت قرار گيريد (63) |
پس او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند نجات داديم و كسانى را كه آيات ما را دروغ پنداشتند غرق كرديم زيرا آنان گروهى كور(دل) بودند (64) |
آيا تعجب كرديد كه بر مردى از خودتان پندى از جانب پروردگارتان براى شما آمده تا شما را هشدار دهد و به خاطر آوريد زمانى را كه (خداوند) شما را پس از قوم نوح جانشينان (آنان) قرار داد و در خلقت بر قوت شما افزود پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد باشد كه رستگار شويد (69) |
گفتند آيا به سوى ما آمده اى كه تنها خدا را بپرستيم و آنچه را كه پدرانمان مى پرستيدند رها كنيم اگر راست مى گويى آنچه را به ما وعده مى دهى براى ما بياور (70) |
گفت راستى كه عذاب و خشمى (سخت) از پروردگارتان بر شما مقرر گرديده است آيا در باره نامهايى كه خود و پدرانتان (براى بتها) نامگذارى كرده ايد و خدا بر (حقانيت) آنها برهانى فرو نفرستاده با من مجادله مىكنيد پس منتظر باشيد كه من (هم) با شما از منتظرانم (71) |
پس او و كسانى را كه با او بودند به رحمتى از خود رهانيديم و كسانى را كه آيات ما را دروغ شمردند و مؤمن نبودند ريشه كن كرديم (72) |
آيا گزارش (حال) كسانى كه پيش از آنان بودند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و شهرهاى زير و رو شده به ايشان نرسيده است پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولى آنان بر خود ستم روا مى داشتند (70)
سوره ده یونس
و خبر نوح را بر آنان بخوان آنگاه كه به قوم خود گفت اى قوم من اگر ماندن من (در ميان شما) و اندرز دادن من به آيات خدا بر شما گران آمده است (بدانيد كه من) بر خدا توكل كرده ام پس (در) كارتان با شريكان خود همداستان شويد تا كارتان بر شما ملتبس ننمايد سپس در باره من تصميم بگيريد و مهلتم ندهيد (71) |
|
و اگر روى گردانيديد من مزدى از شما نمى طلبم پاداش من جز بر عهده خدا نيست و مامورم كه از گردن نهندگان باشم (72) |
|
پس او را تكذيب كردند آنگاه وى را با كسانى كه در كشتى همراه او بودند نجات داديم و آنان را جانشين (تبهكاران) ساختيم و كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند غرق كرديم پس بنگر كه فرجام بيمداده شدگان چگونه بود (73) |
|
آنگاه پس از وى رسولانى را به سوى قومشان برانگيختيم و آنان دلايل آشكار برايشان آوردند ولى ايشان بر آن نبودند كه به چيزى كه قبلا آن را دروغ شمرده بودند ايمان بياورند اين گونه ما بر دلهاى تجاوزكاران مهر مى نهيم (74) |
|
سوره یازده هود
و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم (گفت) من براى شما هشداردهنده اى آشكارم (25) |
كه جز خدا را نپرستيد زيرا من از عذاب روزى سهمگين بر شما بيمناكم (26) |
پس سران قومش كه كافر بودند گفتند ما تو را جز بشرى مثل خود نمى بينيم و جز (جماعتى از) فرومايگان ما آن هم نسنجيده نمى بينيم كسى تو را پيروى كرده باشد و شما را بر ما امتيازى نيست بلكه شما را دروغگو مى دانيم (27) |
گفت اى قوم من به من بگوييد اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده است آيا ما (بايد) شما را در حالى كه بدان اكراه داريد به آن وادار كنيم (28) |
و اى قوم من بر اين (رسالت) مالى از شما درخواست نمىكنم مزد من جز بر عهده خدا نيست و كسانى را كه ايمان آورده اند طرد نمىكنم قطعا آنان پروردگارشان را ديدار خواهند كرد ولى شما را قومى مى بينم كه نادانى مى كنيد (29) |
و اى قوم من اگر آنان را برانم چه كسى مرا در برابر خدا يارى خواهد كرد آيا عبرت نمى گيريد (30) |
و به شما نمىگويم كه گنجينه هاى خدا پيش من است و غيب نمى دانم و نمى گويم كه من فرشته ام و در باره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد نمى گويم خدا هرگز خيرشان نمى دهد خدا به آنچه در دل آنان است آگاه تر است (اگر جز اين بگويم) من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود (31) |
گفتند اى نوح واقعا با ما جدال كردى و بسيار (هم) جدال كردى پس اگر از راستگويانى آنچه را (از عذاب خدا) به ما وعده مى دهى براى ما بياور (32) |
گفت تنها خداست كه اگر بخواهد آن را براى شما مى آورد و شما عاجز كننده (او) نخواهيد بود (33) |
و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتى كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد اندرز من شما را سودى نمى بخشد او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانيده مى شويد (34) |
يا (در باره قرآن) مى گويند آن را بربافته است بگو اگر آن را به دروغ سر هم كرده ام گناه من بر عهده خود من است و(لى) من از جرمى كه به من نسبت مىدهيد بركنارم (35) |
و به نوح وحى شد كه از قوم تو جز كسانى كه (تاكنون) ايمان آورده اند هرگز (كسى) ايمان نخواهد آورد پس از آنچه مى كردند غمگين مباش (36) |
و زير نظر ما و (به) وحى ما كشتى را بساز و در باره كسانى كه ستم كردهاند با من سخن مگوى چرا كه آنان غرق شدنى اند (37) |
و (نوح) كشتى را مى ساخت و هر بار كه اشرافى از قومش بر او مى گذشتند او را مسخره مىكردند مى گفت اگر ما را مسخره مى كنيد ما (نيز) شما را همان گونه كه مسخره مى كنيد مسخره خواهيم كرد (38) |
به زودى خواهيد دانست چه كسى را عذابى خواركننده درمى رسد و بر او عذابى پايدار فرود مى آيد (39) |
تا آنگاه كه فرمان ما دررسيد و تنور فوران كرد فرموديم در آن (كشتى) از هر حيوانى يك جفت با كسانت مگر كسى كه قبلا در باره او سخن رفته است و كسانى كه ايمان آورده اند حمل كن و با او جز (عده) اندكى ايمان نياورده بودند (40) |
و (نوح) گفت در آن سوار شويد به نام خداست روانشدنش و لنگرانداختنش بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است (41) |
و آن (كشتى) ايشان را در ميان موجى كوه آسا مى برد و نوح پسرش را كه در كنارى بود بانگ درداد اى پسرك من با ما سوار شو و با كافران مباش (42) |
گفت به زودى به كوهى پناه مى جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى دارد گفت امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده اى نيست مگر كسى كه (خدا بر او) رحم كند و موج ميان آن دو حايل شد و (پسر) از غرق شدگان گرديد (43) |
و گفته شد اى زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان (از باران) خوددارى كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و (كشتى) بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمكار (44) |
و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترين داورانى (45) |
فرمود اى نوح او در حقيقت از كسان تو نيست او (داراى) كردارى ناشايسته است پس چيزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مىدهم كه مبادا از نادانان باشى (46) |
گفت پروردگارا من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران باشم (47) |
گفته شد اى نوح با درودى از ما و بركت هايى بر تو و بر گروه هايى كه با تواند فرود آى و گروههايى هستند كه به زودى برخوردارشان مىكنيم سپس از جانب ما عذابى دردناك به آنان مىرسد (48) |
اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مىكنيم پيش از اين نه تو آن را مى دانستى و نه قوم تو پس شكيبا باش كه فرجام (نيك) از آن تقواپيشگان است (49) |
و اى قوم من زنهار تا مخالفت شما با من شما را بدانجا نكشاند كه (بلايى) مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما (نيز) برسد و قوم لوط از شما چندان دور نيست (89) |
و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار (بندگان) است (90) |
سوره چهارده ابراهیم
آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانكه بعد از ايشان بودند (و) كسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد به شما نرسيده است فرستادگانشان دلايل آشكار برايشان آوردند ولى آنان دستهايشان را (به نشانه اعتراض) بر دهانهايشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموريت داريد كافريم و از آنچه ما را بدان مى خوانيد سخت در شكيم (9)
سوره هفده اسرا
(اى) فرزندان كسانى كه (آنان را در كشتى) با نوح برداشتيم راستى كه او بندهاى سپاسگزار بود (3) |
و در كتاب آسمانى(شان) به فرزندان اسرائيل خبر داديم كه قطعا دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعا به سركشى بسيار بزرگى برخواهيد خاست (4) |
پس آنگاه كه وعده (تحقق) نخستين آن دو فرا رسد بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مى گماريم تا ميان خانه ها(يتان براى قتل و غارت شما) به جستجو درآيند و اين تهديد تحقق يافتنى است (5) |
پس (از چندى) دوباره شما را بر آنان چيره مىكنيم و شما را با اموال و پسران يارى مىدهيم و (تعداد) نفرات شما را بيشتر مى گردانيم (6) |
و چه بسيار نسلها را كه ما پس از نوح به هلاكت رسانديم و پروردگار تو به گناهان بندگانش بس آگاه و بيناست (17) |
هر كس خواهان (دنياى) زودگذر است به زودى هر كه را خواهيم (نصيبى) از آن مىدهيم آنگاه جهنم را كه در آن خوار و رانده داخل خواهد شد براى او مقرر مى داريم (18) |
سوره نوزده مریم
آنان كسانى از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزانى داشت از فرزندان آدم بودند و از كسانى كه همراه نوح (بر كشتى) سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه (آنان را) هدايت نموديم و برگزيديم (و) هر گاه آيات (خداى) رحمان بر ايشان خوانده مىشد سجده كنان و گريان به خاك مى افتادند (58) |
آنگاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوس ها پيروى كردند و به زودى (سزاى) گمراهى (خود) را خواهند ديد (59) |
مگر آنان كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام دادند كه آنان به بهشت درمىآيند و ستمى بر ايشان نخواهد رفت (60) |
باغهاى جاودانى كه (خداى) رحمان به بندگانش در جهان ناپيدا وعده داده است در حقيقت وعده او انجامشدنى است (61) |
سوره بیست و یک انبیا
و نوح را (ياد كن) آنگاه كه پيش از (ساير پيامبران) ندا كرد پس ما او را اجابت كرديم و وى را با خانوادهاش از بلاى بزرگ رهانيديم (76) |
و او را در برابر مردمى كه نشانههاى ما را به دروغ گرفته بودند پيروزى بخشيديم چرا كه آنان مردم بدى بودند پس همه ايشان را غرق كرديم (77) |
سوره بیست و دو حج
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا پيش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود (نيز) به تكذيب پرداختند (42)
سوره بیست و سه مومنون
و به يقين نوح را به سوى قومش فرستاديم پس (به آنان) گفت اى قوم من خدا را بپرستيد شما را جز او خدايى نيست مگر پروا نداريد (23) |
و اشراف قومش كه كافر بودند گفتند اين (مرد) جز بشرى چون شما نيست مىخواهد بر شما برترى جويد و اگر خدا مىخواست قطعا فرشتگانى مىفرستاد (ما)در ميان پدران نخستين خود چنين (چيزى) نشنيده ايم (24) |
او نيست جز مردى كه در وى (حال) جنون است پس تا چندى در بارهاش دست نگاه داريد (25) |
(نوح) گفت پروردگارا از آن روى كه دروغزنم خواندند مرا يارى كن (26) |
پس به او وحى كرديم كه زير نظر ما و (به) وحى ما كشتى را بساز و چون فرمان ما دررسيد و تنور به فوران آمد پس در آن از هر نوع (حيوانى) دو تا (يكى نر و ديگرى ماده) با خانواده ات بجز كسى از آنان كه حكم (عذاب ) بر او پيشى گرفته است وارد كن در باره كسانى كه ظلم كردهاند با من سخن مگوى زيرا آنها غرق خواهند شد (27) |
و چون تو با آنان كه همراه تواند بر كشتى نشستى بگو ستايش خدايى را كه ما را از (چنگ) گروه ظالمان رهانيد (28) |
و بگو پروردگارا مرا در جايى پربركت فرود آور (كه) تو نيكترين مهمان نوازانى (29) |
در حقيقت در اين (ماجرا) عبرتهايى است و قطعا ما آزمايش كننده بوديم (30) |
سپس بعد از آنان نسل(هايى) ديگر پديد آورديم (31) |
سوره بیست و پنج فرقان
و قوم نوح را آنگاه كه پيامبران (خدا) را تكذيب كردند غرقشان ساختيم و آنان را براى (همه) مردم عبرتى گردانيديم و براى ستمكاران عذابى پر درد آماده كرده ايم (37)
سوره بیست وشش شعرا
قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند (105) |
|
چون برادرشان نوح به آنان گفت آيا پروا نداريد (106) |
|
من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم (107) |
|
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد (108) |
|
و بر اين (رسالت) اجرى از شما طلب نمىكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست (109) |
|
پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد (110) |
|
گفتند آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروى كرده اند (111) |
|
(نوح) گفت به (جزئيات) آنچه مىكرده اند چه آگاهى دارم (112) |
|
حسابشان اگر درمىيابيد جز با پروردگارم نيست (113) |
|
و من طردكننده مؤمنان نيستم (114) |
|
من جز هشداردهندهاى آشكار (بيش) نيستم (115) |
|
گفتند اى نوح اگر دست برندارى قطعا از (جمله) سنگسارشدگان خواهى بود (116) |
|
گفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند (117) |
|
ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش (118) |
|
پس او و هر كه را در آن كشتى آكنده با او بود رهانيديم (119) |
|
آنگاه باقىماندگان را غرق كرديم (120) |
|
قطعا در اين (ماجرا درس) عبرتى بود و(لى) بيشترشان ايمان آورنده نبودند (121) |
|
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است (122) |
|
سوره بیست ونه عنکبوت
و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم پس در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد تا طوفان آنها را در حالى كه ستمكار بودند فرا گرفت (14) |
|
و او را با كشتى نشينان برهانيديم و آن (سفينه) را براى جهانيان عبرتى گردانيديم (15) |
|
سوره سی وسه احزاب
و (ياد كن) هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم و از (همه) آنان پيمانى استوار گرفتيم (7) |
تا راستان را از صدقشان باز پرسد و براى كافران عذابى دردناك آماده كرده است (8) |
سوره سی وهفت صافات
و نوح ما را ندا داد و چه نيك اجابت كننده بوديم (75) |
و او و كسانش را از اندوه بزرگ رهانيديم (76) |
و (تنها) نسل او را باقى گذاشتيم (77) |
و در ميان آيندگان (آوازه نيك) او را بر جاى گذاشتيم (78) |
درود بر نوح در ميان جهانيان (79) |
ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم (80) |
به راستى او از بندگان مؤمن ما بود (81) |
سپس ديگران را غرق كرديم (82) |
سوره سی وهشت صاد
پيش از ايشان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب (عمارت و) خرگاه ها تكذيب كردند (12)
سوره چهل غافر
پيش از اينان قوم نوح و بعد از آنان دسته هاى مخالف (ديگر) به تكذيب پرداختند و هر امتى آهنگ فرستاده خود را كردند تا او را بگيرند و به (وسيله) باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند پس آنان را فرو گرفتم آيا چگونه بود كيفر من (5)
(از سرنوشتى) نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها (آمدند) و (گرنه) خدا بر بندگان (خود) ستم نمى خواهد (31)
سوره چهل ودو شوری
از (احكام) دين آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه اندازى مكنيد بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مى خوانى گران مىآيد خدا هر كه را بخواهد به سوى خود برمىگزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوى خود راه مى نمايد (13)
سوره پنجاه قاف
به نام خداوند رحمتگر مهربان |
قاف سوگند به قرآن باشكوه (1) |
(كه آنان نگرويدند) بلكه از اينكه هشداردهندهاى از خودشان برايشان آمد در شگفت شدند و كافران گفتند اين (محمد و حكايت معاد) چيزى عجيب است (2) |
آيا چون مرديم و خاك شديم (زنده مىشويم) اين بازگشتى بعيد است (3) |
قطعا دانسته ايم كه زمين (چه مقدار) از اجسادشان فرو مى كاهد و پيش ما كتاب ضبط كنندهاى است (4) |
(نه) بلكه حقيقت را وقتى برايشان آمد دروغ خواندند و آنها در كارى سردرگم (مانده)اند (5) |
مگر به آسمان بالاى سرشان ننگريستهاند كه چگونه آن را ساخته و زينتش داده ايم و براى آن هيچ گونه شكافتگى نيست (6) |
و زمين را گسترديم و در آن لنگر(آسا كوه)ها فرو افكنديم و در آن از هر گونه جفت دل انگيز رويانيديم (7) |
(تا) براى هر بنده توبهكارى بينش افزا و پندآموز باشد (8) |
و از آسمان آبى پر بركت فرود آورديم پس بدان (وسيله) باغها و دانه هاى دروكردنى رويانيديم (9) |
و درختان تناور خرما كه خوشه(هاى) روى هم چيده دارند (10) |
(اينها همه) براى روزى بندگان (من) است و با آن (آب) سرزمين مردهاى را زنده گردانيديم رستاخيز (نيز) چنين است (11) |
پيش از ايشان قوم نوح و اصحاب رس و ثمود (12) |
سوره پنجاه و یک ذاریات
و قوم نوح (نيز) پيش از آن (اقوام نامبرده همين گونه هلاك شدند) زيرا آنها مردمى نافرمان بودند (46) |
و آسمان را به قدرت خود برافراشتيم و بىگمان ما (آسمان)گستريم (47) |
و زمين را گسترانيده ايم و چه نيكو گسترندگانيم (48) |
سوره پنجاه و سه نجم
و ثمود را (نيز هلاك كرد) و (كسى را) باقى نگذاشت (51) |
و پيشتر (از همه آنها) قوم نوح را زيرا كه آنان ستمگرتر و سركش تر بودند (52) |
سوره پنجاه وچهار قمر
به سرعتسوى آن دعوتگر مىشتابند كافران مىگويند امروز (چه) روز دشوارى است (8) |
پيش از آنان قوم نوح (نيز) به تكذيب پرداختند و بنده ما را دروغزن خواندند و گفتند ديوانه اى است و (بسى) آزار كشيد (9) |
تا پروردگارش را خواند كه من مغلوب شدم به داد من برس (10) |
پس درهاى آسمان را به آبى ريزان گشوديم (11) |
و از زمين چشمه ها جوشانيديم تا آب (زمين و آسمان) براى امرى كه مقدر شده بود به هم پيوستند (12) |
و او را بر (كشتى) تخته دار و ميخ آجين سوار كرديم (13) |
(كشتى) زير نظر ما روان بود (اين) پاداش كسى بود كه مورد انكار واقع شده بود (14) |
و به راستى آن (سفينه) را بر جاى نهاديم (تا) عبرتى (باشد) پس آيا پندگيرندهاى هست (15) |
پس چگونه بود عذاب من و هشدارها(ى من) (16) |
و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كردهايم پس آيا پندگيرندهاى هست (17) |
سوره پنجاه وهفت حدید
و در حقيقت نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو نبوت و كتاب را قرار داديم از آنها (برخى) راه ياب (شد)ند و(لى) بسيارى از آنان بدكار بودند (26)
سوره شصت وشش تحریم
خدا براى كسانى كه كفر ورزيدهاند آن نوح و آن لوط را مثل آورده (كه) هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست (شوهران) آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد (10)
سوره هفتادویک نوح
به نام خداوند رحمتگر مهربان |
ما نوح را به سوى قومش فرستاديم كه قومت را پيش از آنكه عذابى دردناك به آنان رسد هشدار ده (1) |
(نوح) گفت اى قوم من من شما را هشدار دهندهاى آشكارم (2) |
كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد (3) |
(تا) برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و (اجل) شما را تا وقتى معين به تاخير اندازد اگر بدانيد چون وقت مقرر خدا برسد تاخير بر نخواهد داشت (4) |
(نوح) گفت پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم (5) |
و دعوت من جز بر گريزشان نيفزود (6) |
و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند (7) |
سپس من آشكارا آنان را دعوت كردم (8) |
باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت (و) پوشيده نيز به ايشان گفتم (9) |
و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است (10) |
(تا) بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد (11) |
و شما را به اموال و پسران يارى كند و برايتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پديد آورد (12) |
شما را چه شده است كه از شكوه خدا بيم نداريد (13) |
و حال آنكه شما را مرحله به مرحله خلق كرده است (14) |
مگر ملاحظه نكرده ايد كه چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفريده است (15) |
و ماه را در ميان آنها روشنايى بخش گردانيد و خورشيد را (چون) چراغى قرار داد (16) |
و خدا(ست كه) شما را (مانند) گياهى از زمين رويانيد (17) |
سپس شما را در آن بازمىگرداند و بيرون مىآورد بيرون آوردنى (عجيب) (18) |
و خدا زمين را براى شما فرشى (گسترده) ساخت (19) |
تا در راههاى فراخ آن برويد (20) |
نوح گفت پروردگارا آنان نافرمانى من كردند و كسى را پيروى نمودند كه مال و فرزندش جز بر زيان وى نيفزود (21) |
و دست به نيرنگى بس بزرگ زدند (22) |
و گفتند زنهار خدايان خود را رها مكنيد و نه ود را واگذاريد و نه سواع و نه يغوث و نه يعوق و نه نسر را (23) |
و بسيارى را گمراه كردهاند (بار خدايا) جز بر گمراهى ستمكاران ميفزاى (24) |
(تا) به سبب گناهانشان غرقه گشتند و (پس از مرگ) در آتشى درآورده شدند و براى خود در برابر خدا يارانى نيافتند (25) |
و نوح گفت پروردگارا هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار (26) |
چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مىكنند و جز پليدكار ناسپاس نزايند (27) |
پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرايم درآيد و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاى و جز بر هلاكت ستمگران ميفزاى (28)
داستانهای دیگر در قرآن مبین
|
داستان یاجوج و ماجوج
سوره هجده کهف
و از تو در باره ذوالقرنين مىپرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (83) |
ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله اى بدو بخشيديم (84) |
تا راهى را دنبال كرد (85) |
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمهاى گل آلود و سياه غروب مىكند و نزديك آن طايفه اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مىكنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى گيرى (86) |
گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى شود آنگاه او را عذابى سخت خواهد كرد (87) |
و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان وا خواهيم داشت (88) |
سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد (89) |
تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم (90) |
اين چنين [مىرفت] و قطعا به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم (91) |
باز راهى را دنبال نمود (92) |
تا وقتى به ميان دو سد رسيد در برابر آن دو [سد] طايفه اى را يافت كه نمىتوانستند هيچ زبانى را بفهمند (93) |
گفتند اى ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مىكنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى (94) |
گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم (95) |
براى من قطعات آهن بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد گفت بدميد تا وقتى كه آن [قطعات] را آتش گردانيد گفت مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم (96) |
[در نتيجه اقوام وحشى] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند (97) |
گفت اين رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است (98) |
و در آن روز آنان را رها مىكنيم تا موج آسا بعضى با برخى درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود همه آنها را گرد خواهيم آورد (99) |
و آن روز جهنم را آشكارا به كافران بنماييم (100) |
[به] همان كسانى كه چشمان [بصيرت]شان از ياد من در پرده بود و توانايى شنيدن [حق] نداشتند (101) |
آيا كسانى كه كفر ورزيدها ند پنداشته اند كه [مىتوانند] به جاى من بندگانم را سرپرست بگيرند ما جهنم را آماده كردهايم تا جايگاه پذيرايى كافران باشد (102) |
بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم (103) |
داستانهای دیگر در قرآن مبین
داستان حضرت مریم
داستان حضرت لوط
داستان حضرت خضر وحضرت موسی
داستان اصحاب کهف
داستان عزیز پیامبر
داستان حضرت یونس
داستان حضرت سلیمان
داستان حضرت زکریا
داستان هاروت وماروت
داستان سر بریدن گاو به دستور خداوند
داستان ذوالقرنین کوروش کبیر
داستان اندرز لقمان حکیم
زنا در قرآن
سنگساردر قرآن
کلمه سنگسار پنج بار در قرآن ذکر شده که هر پنج مورد کافران ,مومنان راتهدید به سنگسار میکنند.
سوره یازده هود
گفتند اى شعيب بسيارى از آنچه را كه مى گويى نمى فهميم و واقعا تو را در ميان خود ضعيف مىبينيم و اگر عشيره تو نبود قطعا سنگسارت مى كرديم و تو بر ما پيروز نيستى (91)
سوره هفده کهف
و مى پندارى كه ايشان بيدارند در حالى كه خفته اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى گردانيم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز كرده [بود] اگر بر حال آنان اطلاع مى يافتى گريزان روى از آنها برمى تافتى و از [مشاهده] آنها آكنده از بيم مىشدى (18) |
و اين چنين بيدارشان كرديم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند گوينده اى از آنان گفت چقدر مانده ايد گفتند روزى يا پاره اى از روز را مانده ايم [سرانجام] گفتند پروردگارتان به آنچه مانده ايد داناتر است اينك يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك از غذاهاى آن پاكيزه تر است و از آن غذايى برايتان بياورد و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از [حال] شما آگاه نگرداند (19) |
چرا كه اگر آنان بر شما دست يابند سنگسارتان مى كنند يا شما را به كيش خود بازمى گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد (20) |
و بدين گونه [مردم آن ديار را] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و [در فرا رسيدن] قيامت هيچ شكى نيست هنگامى كه ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مى كردند پس [عدهاى] گفتند بر روى آنها ساختمانى بنا كنيد پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است [سرانجام] كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند حتما بر ايشان معبدى بنا خواهيم كرد (21) |
سوره نوزده مریم
پدر جان شيطان را مپرست كه شيطان [خداى] رحمان را عصيانگر است (44) |
پدر جان من مى ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى (45) |
گفت اى ابراهيم آيا تو از خدايان من متنفرى اگر باز نايستى تو را سنگسار خواهم كرد و [برو] براى مدتى طولانى از من دور شو (46) |
[ابراهيم] گفت درود بر تو باد به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى خواهم زيرا او همواره نسبت به من پر مهر بوده است (47) |
سوره بیست وشش شعرا
گفتند اى نوح اگر دست برندارى قطعا از [جمله] سنگسارشدگان خواهى بود (116) |
گفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند (117) |
ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش (118) |
پس او و هر كه را در آن كشتى آكنده با او بود رهانيديم (119) |
آنگاه باقى ماندگان را غرق كرديم (120) |
قطعا در اين [ماجرا درس] عبرتى بود و[لى] بيشترشان ايمان آورنده نبودند (121) |
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است (122) |
سوره سی وشش یاسین
گفتند پروردگار ما مى داند كه ما واقعا به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم (16) |
و بر ما [وظيفه اى] جز رسانيدن آشكار [پيام] نيست (17) |
پاسخ دادند ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته ايم اگر دست برنداريد سنگسارتان مى كنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد (18) |
[رسولان] گفتند شومى شما با خود شماست آيا اگر شما را پند دهند [باز كفر مىورزيد] نه بلكه شما قومى اسرافكاريد (19) |
داستانهای دیگر در قرآن مبین
داستان سر بریدن گاو به دستور خداوند
انفاق در قرآن
سوره دو
آنان كه به غيب ايمان مىآورند و نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم انفاق مىكنند (3)
و در راه خدا انفاق كنيد و خود را با دست خود به هلاكت مي فكنيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد (195)
از تو مى پرسند چه چيزى انفاق كنند [و به چه كسى بدهند] بگو هر مالى انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه مانده تعلق دارد و هر گونه نيكى كنيد البته خدا به آن داناست (215)
در باره شراب و قمار از تو مى پرسند بگو در آن دوگناهى بزرك و سودهايى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مى پرسند چه چيزى انفاق كنند بگو مازاد [بر نيازمندى خود] را اين گونه خداوند آيات [خود را] براى شما روشن مى گرداند باشد كه در [كار] دنيا و آخرت بينديشيد (219)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى و كافران خود ستمكارانند (254) |
|
مَثَل (صدقات) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند همانند دانه اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه اى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه بخواهد (آن را) چند برابر مىكند، و خداوند گشايشگر داناست. (261)
كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، سپس در پى آنچه انفاق كرده اند، منّت و آزارى روا نم ىدارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است، و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نم ىشوند. (262)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صدقه هاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم، انفاق مىكند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارايى است كه بر روى آن، خاكى (نشسته) است، و رگبارى به آن رسيده و آن (سنگ) را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان (=رياكاران) نيز از آنچه به دست آورده اند، بهره اى نمى برند؛ و خداوند، گروه كافران را هدايت نمى كند. (264) |
و مَثَل (صدقات) كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مىكنند، همچون مَثَل باغى است كه بر فراز پشتهاى قرار دارد (كه اگر) رگبارى بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، بارانِ ريزى (براى آن بس است)، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (265) |
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از چيزهاى پاكيزه اى كه به دست آورده ايد، و از آنچه براى شما از زمين برآورده ايم، انفاق كنيد، و در پى ناپاك آن نرويد كه (از آن) انفاق نماييد، در حالى كه آن را (اگر به خودتان مىدادند) جز با چشم پوشى (و بى ميلى) نسبت به آن، نمى گرفتيد، و بدانيد كه خداوند، بى نيازِ ستوده (صفات) است. (267)
و هر نفقه اى را كه انفاق، يا هر نذرى را كه عهد كرده ايد، قطعاً خداوند آن را مى داند، و براى ستمكاران هيچ ياورى نيست. (270) |
اگر صدقه ها را آشكار كنيد، اين، كار خوبى است، و اگر آن را پنهان داريد و به مستمندان بدهيد، اين براى شما بهتر است؛ و بخشى از گناهانتان را مى زدايد، و خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است. (271) |
هدايت آنان بر عهده تو نيست، بلكه خدا هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و هر مالى كه انفاق كنيد، به سود خود شماست، و(لى) جز براى طلب خشنودى خدا انفاق مكنيد، و هر مالى را كه انفاق كنيد (پاداش آن) به طور كامل به شما داده خواهد شد و ستمى بر شما نخواهد رفت. (272) |
(اين صدقات) براى آن (دسته از) نيازمندانى است كه در راه خدا فرومانده اند، و نمى توانند (براى تأمين هزينه زندگى) در زمين سفر كنند. از شدّت خويشتندارى، فرد بى اطلاع، آنان را توانگر مى پندارد. آنها را از سيمايشان مى شناسى. با اصرار، (چيزى) از مردم نمى خواهند. و هر مالى (به آنان) انفاق كنيد، قطعاً خدا از آن آگاه است. (273)
|
كسانى كه اموال خود را شب و روز، و نهان و آشكارا، انفاق مىكنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود؛ و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند. (274) سوره سه عمران |
[اينانند] شكيبايان و راستگويان و فرمانبرداران و انفاق كنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهان (17) |
خدا كه همواره به عدل قيام دارد گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست و فرشتگان [او] و دانشوران [نيز گواهى مىدهند كه] جز او كه توانا و حكيم است هيچ معبودى نيست (18) |
هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد قطعا خدا بدان داناست (92) |
همه خوراكيها بر فرزندان اسرائيل حلال بود جز آنچه پيش از نزول تورات اسرائيل [=يعقوب] بر خويشتن حرام ساخته بود بگو اگر [جز اين است و] راست مى گوييد تورات را بياوريد و آن را بخوانيد (93) |
همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مىكنند و خشم خود را فرو مىبرند و از مردم در مى گذرند و خداوند نكوكاران را دوست دارد (134)
سوره چهار نسا
و كسانى كه اموالشان را براى نشاندادن به مردم انفاق مىكنند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند و هر كس شيطان يار او باشد چه بد همدمى است (38) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||
و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان مى آوردند و از آنچه خدا به آنان روزى داده انفاق مى كردند چه زيانى برايشان داشت و خدا به [كار] آنان داناست (39) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در حقيقت خدا هموزن ذرهاى ستم نمى كند و اگر [آن ذره كار] نيكى باشد دو چندانش مىكند و از نزد خويش پاداشى بزرگ مى بخشد (40) سوره هشت انفال | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مؤمنان همان كسانىاند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مىكنند (2) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||
همانان كه نماز را به پا مىدارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم انفاق مىكنند (3) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آنان هستند كه حقا مؤمنند براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزى نيكو خواهد بود (4) سوره نه توبه
مردان و زنان دو چهره [همانند] يكديگرند به كار ناپسند وامىدارند و از كار پسنديده باز مىدارند و دستهاى خود را [از انفاق] فرو مى بندند خدا را فراموش كردند پس [خدا هم] فراموششان كرد در حقيقت اين منافقانند كه فاسقند (67)
و برخى [ديگر] از باديه نشينان كسانى اند كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند و آنچه را انفاق مىكنند مايه تقرب نزد خدا و دعاهاى پيامبر مىدانند بدانيد كه اين [انفاق] مايه تقرب آنان است به زودى خدا ايشان را در جوار رحمت خويش درآورد كه خدا آمرزنده مهربان است (99) و هيچ مال كوچك و بزرگى را انفاق نمىكنند و هيچ واديى را نمى پيمايند مگر اينكه به حساب آنان نوشته مىشود تا خدا آنان را به بهتر از آنچه مى كردند پاداش دهد (121) سوره سیزده رعد
سوره چهارده ابراهیم به آن بندگانم كه ايمان آورده اند بگو نماز را بر پا دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم پنهان و آشكارا انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستيى (31) سوره شانزده نحل
سوره هفده اسراء بگو اگر شما مالك گنجينه هاى رحمت پروردگارم بوديد باز هم از بيم خرج كردن قطعا امساك مى ورزيديد و انسان همواره بخيل است (100) سوره بیست ودو حج
سوره بیست وپنج فرقان
سوره بیست وهشت قصص
سوره سی روم
سوره سی ودو سجده
سوره سی وچهار سبا بگو در حقيقت پروردگار من است كه روزى را براى هر كس از بندگانش كه بخواهد گشاده يا براى او تنگ مى گرداند و هر چه را انفاق كرديد عوضش را او مى دهد و او بهترين روزى دهندگان است (39) سوره سی وپنج فاطر
سوره سی وشش یاسین و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزى داده انفاق كنيد كسانى كه كافر شدهاند به آنان كه ايمان آوردهاند مىگويند آيا كسى را بخورانيم كه اگر خدا مى خواست [خودش] وى را مىخورانيد شما جز در گمراهى آشكارى [بيش] نيستيد (47) سوره چهل ودو شوری و كسانى كه [نداى] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا كرده اند و كارشان در ميانشان مشورت است و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مىكنند (38) سوره چهل وهفت محمد(ص) شما همان [مردمى] هستيد كه براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شدهايد پس برخى از شما بخل مى ورزند و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] خدا بى نياز است و شما نيازمنديد و اگر روى برتابيد [خدا] جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود (38) سوره پنجاه وهفت حدید
سوره شصت وسه منافقون آنان كسانىاند كه مىگويند به كسانى كه نزد پيامبر خدايند انفاق مكنيد تا پراكنده شوند و حال آنكه گنجينههاى آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان درنمىيابند (7) و از آنچه روزى شما گردانيدهايم انفاق كنيد پيش از آنكه يكى از شما را مرگ فرا رسد و بگويد پروردگارا چرا تا مدتى بيشتر [اجل] مرا به تاخير نينداختى تا صدقه دهم و از نيكوكاران باشم (10) سوره شصت وچهار تغابن
|
داستان حضرت لوط
سوره شش انعام و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم (86) |
|
سوره هفت اعراف
و لوط را [فرستاديم] هنگامى كه به قوم خود گفت آيا آن كار زشت[ى] را مرتكب مىشويد كه هيچ كس از جهانيان در آن بر شما پيشى نگرفته است (80) |
|
شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمى آميزيد آرى شما گروهى تجاوزكاريد (81) |
|
ولى پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند آنان را از شهرتان بيرون كنيد زيرا آنان كسانى اند كه به پاكى تظاهر مىكنند (82) |
|
پس او و خانوادهاش را غير از زنش كه از زمره باقي ماندگان [در خاكستر مواد گوگردى] بود نجات داديم (83) |
|
و بر سر آنان بارشى [از مواد گوگردى] بارانيديم پس ببين فرجام گنه كاران چه سان بود (84)
|
|
سوره یازده هود
پس چون فرمان ما در رسيد صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت خود رهانيديم و از رسوايى آن روز [نجات داديم] به يقين پروردگار تو همان نيرومند شكست ناپذير است (66) |
و كسانى را كه ستم ورزيده بودند آن بانگ [مرگبار] فرا گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند (67) |
گويا هرگز در آن نبوده اند آگاه باشيد كه ثموديان به پروردگارشان كفر ورزيدند ه اند مرگ بر ثمود (68) |
و به راستى فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند سلام گفتند پاسخ داد سلام و ديرى نپاييد كه گوسالهاى بريان آورد (69) |
و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمى شود آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى بر دل گرفت گفتند مترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ايم (70) |
و زن او ايستاده بود خنديد پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم (71) |
[همسر ابراهيم] گفت اى واى بر من آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است واقعا اين چيز بسيار عجيبى است (72) |
گفتند آيا از كار خدا تعجب مىكنى رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت] باد بى گمان او ستوده اى بزرگوار است (73) |
پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مى كرد (74) |
زيرا ابراهيم بردبار و نرم دل و بازگشت كننده [به سوى خدا] بود (75) |
اى ابراهيم از اين [چون و چرا] روى برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بى بازگشت است خواهد آمد (76) |
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند به [آمدن] آنان ناراحت و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد و گفت امروز روزى سخت است (77) |
و قوم او شتابان به سويش آمدند و پيش از آن كارهاى زشت مىكردند [لوط] گفت اى قوم من اينان دختران من هستند آنان براى شما پاكيزه ترند پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا نكنيد آيا در ميان شما آدمى عاقل پيدا نمی شود (78) |
گفتند تو خوب مى دانى كه ما را به دخترانت نیازی نيست و تو خوب مى دانى كه ما چه مى خواهيم (79) |
[لوط] گفت كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيه گاهى استوار پناه مى جستم (80) |
گفتند اى لوط ما فرستادگان پروردگار توييم آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت پس پاسى از شب گذشته خانواده ات را حركت ده و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد مگر زنت كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد بى گمان وعده گاه آنان صبح است مگر صبح نزديك نيست (81) |
پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ پاره هايى از [نوع] سنگ گل هاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم (82) |
[سنگهايى] كه نزد پروردگارت نشان زده بود و [خرابههاى] آن از ستمگران چندان دور نيست (83) |
و به سوى [اهل] مدین برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد براى شما جز او معبودى نيست و پيمانه و ترازو را كم مكنيد به راستى شما را در نعمت مىبينم و از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم (84) |
و اى قوم من پيمانه و ترازو را به داد تمام دهيد و حقوق مردم را كم مدهيد و در زمين به فساد سر برمداريد (85) |
اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم (86) |
گفتند اى شعيب آيا نماز تو به تو دستور مىدهد كه آنچه را پدران ما مى پرستيده اند رها كنيم يا در اموال خود به ميل خود تصرف نكنيم راستى كه تو بردبار فرزانه اى (87) |
گفت اى قوم من بينديشيد اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم و او از سوى خود روزى نيكويى به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم] من نمى خواهم در آنچه شما را از آن باز مى دارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم] من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست بر او توكل كرده ام و به سوى او بازمى گردم (88) |
و اى قوم من زنهار تا مخالفت شما با من شما را بدان جا نكشاند كه [بلايى] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما [نيز] برسد و قوم لوط از شما چندان دور نيست (89) |
و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است (90) |
گفتند اى شعيب بسيارى از آنچه را كه مى گويى نمى فهميم و واقعا تو را در ميان خود ضعيف مىبينيم و اگر عشيره تو نبود قطعا سنگسارت مى كرديم و تو بر ما پيروز نيستى (91) |
گفت اى قوم من آيا عشيره من پيش شما از خدا عزيزتر است كه او را پشت سر خود گرفته ايد [و فراموشش كرده ايد] در حقيقت پروردگار من به آنچه انجام مى دهيد احاطه دارد (92) |
و اى قوم من شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد من [نيز] عمل مىكنم به زودى خواهيد دانست كه عذاب رسواكننده بر چه كسى فرود مىآيد و دروغگو كيست و انتظار بريد كه من [هم] با شما منتظرم (93) |
و چون فرمان ما آمد شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به رحمتى از جانب خويش نجات داديم و كسانى را كه ستم كرده بودند فرياد [مرگبار] فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند (94) |
گويى در آن [خانه ها] هرگز اقامت نداشته اند هان مرگ بر [مردم] مدين همان گونه كه ثمود هلاك شدند (95) |
و به راستى موسى را با آيات خود و حجتى آشكار (96) |
سوره پانزده حجر
و از مهمانان ابراهيم به آنان خبر ده (51) |
هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام گفتند [ابراهيم] گفت ما از شما بيمناكيم (52) |
گفتند مترس كه ما تو را به پسرى دانا مژده مىدهيم (53) |
گفت آيا با اينكه مرا پيرى فرا رسيده است بشارتم مىدهيد به چه بشارت مىدهيد (54) |
گفتند ما تو را به حق بشارت داديم پس از نوميدان مباش (55) |
گفت چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مى شود (56) |
[سپس] گفت اى فرشتگان [ديگر] كارتان چيست (57) |
گفتند ما به سوى گروه مجرمان فرستاده شده ايم (58) |
مگر خانواده لوط كه ما قطعا همه آنان را نجات مىدهيم (59) |
جز آنش را كه مقدر كرديم او از بازماندگان [در عذاب] باشد (60) |
پس چون فرشتگان نزد خاندان لوط آمدند (61) |
[لوط] گفت شما مردمى ناشناس هستيد (62) |
گفتند [نه] بلكه براى تو چيزى آورده ايم كه در آن ترديد مى كردند (63) |
و حق را براى تو آورده ايم و قطعا ما راستگويانيم (64) |
پس پاسى از شب [گذشته] خانواده ات را حركت ده و [خودت] به دنبال آنان برو و هيچ يك از شما نبايد به عقب بنگرد و هر جا به شما دستور داده مىشود برويد (65) |
و او را از اين امر آگاه كرديم كه ريشه آن گروه صبحگاهان بريده خواهد شد (66) |
و مردم شهر شادى كنان روى آوردند (67) |
[لوط] گفت اينان مهمانان منند مرا رسوا مكنيد (68) |
و از خدا پروا كنيد و مرا خوار نسازيد (69) |
گفتند آيا تو را [از مهمان كردن] مردم بيگانه منع نكرديم (70) |
گفت اگر مىخواهيد [كارى مشروع] انجام دهيد اينان دختران منند [با آنان ازدواج كنيد] (71) |
به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند (72) |
پس به هنگام طلوع آفتاب فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت (73) |
و آن [شهر] را زير و زبر كرديم و بر آنان سنگ هايى از سنگ گل بارانديم (74) |
به يقين در اين [كيفر] براى هوشياران عبرت هاست (75) |
و [آثار] آن [شهر هنوز] بر سر راهى [داير] برجاست (76) |
بى گمان در اين براى مؤمنان عبرتى است (77) |
سوره بیست ویک انبیا
گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بى آسيب باش (69) |
و خواستند به او نيرنگى بزنند و[لى] آنان را زيانكارترين [مردم] قرار داديم (70) |
و او و لوط را [براى رفتن] به سوى آن سرزمينى كه براى جهانيان در آن بركت نهاده بوديم رهانيديم (71) |
و به لوط حكمت و دانش عطا كرديم و او را از آن شهرى كه [مردمش] كارهاى پليد [جنسى] مىكردند نجات داديم به راستى آنها گروه بد و منحرفى بودند (74) |
و او را در رحمت خويش داخل كرديم زيرا او از شايستگان بود (75) |
سوره بیست ودو حج
همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و به كارهاى پسنديده وامى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه كارها از آن خداست (41) |
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا پيش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود [نيز] به تكذيب پرداختند (42) |
و [نيز] قوم ابراهيم و قوم لوط (43) |
سوره ببیست وپنج فرقان
قوم لوط فرستادگان را تكذيب كردند (160) |
آنگاه برادرشان لوط به آنان گفت آيا پروا نداريد (161) |
من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم (162) |
از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد (163) |
و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست (164) |
آيا از ميان مردم جهان با مردها در مى آميزيد (165) |
و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براى شما آفريده وامى گذاريد [نه] بلكه شما مردمى تجاوزكاريد (166) |
گفتند اى لوط اگر دست برندارى قطعا از اخراج شدگان خواهى بود (167) |
گفت به راستى من دشمن كردار شمايم (168) |
پروردگارا مرا و كسان مرا از آنچه انجام مى دهند رهايى بخش (169) |
پس او و كسانش را همگى رهانيديم (170) |
جز پيرزنى كه از باقىماندگان [در خاكستر آتش] بود (171) |
سپس ديگران را سخت هلاك كرديم (172) |
و بر [سر] آنان بارانى [از آتش گوگرد] فرو ريختيم و چه بد بود باران بيمداده شدگان (173) |
قطعا در اين [عقوبت] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان آورنده نبودند (174) |
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است (175) |
سوره بیست وهفت نمل
و [ياد كن] لوط را كه چون به قوم خود گفت آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مىشويد (54) |
آيا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها در مى آميزيد [نه] بلكه شما مردمى جهالت پيشه ايد (55) |
و[لى] پاسخ قومش غير از اين نبود كه گفتند خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد كه آنها مردمى هستند كه به پاكى تظاهر مىنمايند (56) |
پس او و خانوادهاش را نجات داديم جز زنش را كه مقدر كرديم از باقىماندگان [در خاكستر آتش] باشد (57) |
و بارانى [از سجيل] بر ايشان فرو باريديم و باران هشداردادهشدگان چه بد بارانى بود (58) |
بگو سپاس براى خداست و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است آيا خدا بهتر ست يا آنچه [با او] شريك مى گردانند (59) |
سوره بیست ونه عنکبوت
پس لوط به او ايمان آورد و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگار خود روى مى آورم كه اوست ارجمند حكيم (26) |
و اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود (27) |
و [ياد كن] لوط را هنگامى كه به قوم خود گفت شما به كارى زشت مى پردازيد كه هيچ يك از مردم زمين در آن [كار] بر شما پيشى نگرفته است (28) |
آيا شما با مردها درمى آميزيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مىكنيد و در محافل [انس] خود پليدكارى مىكنيد و[لى] پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور (29) |
[لوط] گفت پروردگارا مرا بر قوم فسادكار غالب گردان (30) |
و چون فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند گفتند ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد زيرا مردمش ستمكار بودهاند (31) |
گفت لوط [نيز] در آنجاست گفتند ما بهتر مىدانيم چه كسانى در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است حتما نجات خواهيم داد (32) |
و هنگامى كه فرستادگان ما به سوى لوط آمدند به علت [حضور] ايشان ناراحتشد و دستش از [حمايت] آنها كوتاه گرديد گفتند مترس و غم مدار كه ما تو و خانواده ات را جز زنت كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است حتما مى رهانيم (33) |
ما بر مردم اين شهر به [سزاى] فسقى كه مىكردند عذابى از آسمان فرو خواهيم فرستاد (34) |
و از آن [شهر سوخته] براى مردمى كه مى انديشند نشانهاى روشن باقى گذاشتيم (35) |
سوره سی وهفت صافات
و در حقيقت لوط از زمره فرستادگان بود (133) |
آنگاه كه او و همه كسانش را رهانيديم (134) |
جز پيرزنى كه در ميان باقى ماندگان [و خاكسترشدگان] بود (135) |
سپس ديگران را هلاك كرديم (136) |
و در حقيقت شما بر آنان صبحگاهان (137) |
و شامگاهان مىگذريد آيا به فكر فرو نمیروید (138) |
سوره سی وهشت صاد
و ثمود و قوم لوط و اصحاب ايكه [نيز به تكذيب پرداختند] آنها دسته هاى مخالف بودند (13) |
هيچ كدام نبودند كه پيامبران [ما] را تكذيب نكنند پس عقوبت [من بر آنان] سزاوار آمد (14) |
و اينان جز يك فرياد را انتظار نمى برند كه هيچ [مجال] سر خاراندنى در آن نيست (15) |
و گفتند پروردگارا پيش از [رسيدن] روز حساب بهره ما را [از عذاب] به شتاب به ما بده (16) |
سوره پنجاه قاف
پيش از ايشان قوم نوح و اصحاب رس و ثمود (12) |
و عاد و فرعون و برادران لوط (13) |
و بيشه نشينان و قوم تبع به تكذيب پرداختند همگى فرستادگان [ما] را به دروغ گرفتند و [در نتيجه] تهديد [من] واجب آمد (14) |
سوره پنجاه وچهار قمر
قوم لوط هشداردهندگان را تكذيب كردند (33) |
ما بر [سر] آنان سنگ بارانى [انفجارى] فروفرستاديم [و] فقط خانواده لوط بودند كه سحرگاهشان رهانيديم (34) |
[و اين] رحمتى از جانب ما بود هر كه سپاس دارد بدين سان [او را] پاداش مىدهيم (35) |
و [لوط] آنها را از عذاب ما سخت بيم داده بود و[لى] در تهديدها[ى ما] به جدال برخاستند (36) |
و از مهمان[هاى] او كام دل خواستند پس فروغ ديدگانشان را سترديم و [گفتيم] [مزه] عذاب و هشدارهاى مرا بچشيد (37) |
و به راستى كه سپيده دم عذابى پيگير به سر وقت آنان آمد (38) |
پس عذاب و هشدارهاى مرا بچشيد (39) |
سوره شصت وشش تحریم
خدا براى كسانى كه كفر ورزيده اند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [كه] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد (10)
داستانهای دیگر در قرآن مبین