سیروس مجللی

سیروس مجللی

پنج شنبه, 20 آذر 1393 ساعت 21:46

داستان حضرت یونس در قرآن

داستان حضرت یونس در قرآن

سوره چهار نسا

ما همچنانكه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم به تو [نيز] وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان [نيز] وحى نموديم و به داوود زبور بخشيديم (163)

سوره شش انعام

و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم (86)

و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانيان برترى داديم] و آنان را برگزيديم و به راه راست راهنمايى كرديم (87)

اين هدايت‏ خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏ كند و اگر آنان شرك ورزيده بودند قطعا آن چه انجام مى ‏دادند از دستشان مى‏ رفت (88)

آنان كسانى بودند كه كتاب و داورى و نبوت بديشان داديم و اگر اينان [=مشركان] بدان كفر ورزند بى‏ گمان گروهى [ديگر] را بر آن گماريم كه بدان كافر نباشند (89)

اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است پس به هدايت آنان اقتدا كن بگو من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏ طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست (90)

 

 

سوره ده یونس

چرا هيچ شهرى نبود كه [اهل آن] ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سود بخشد مگر قوم يونس كه وقتى [در آخرين لحظه] ايمان آوردند عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى آنان را برخوردار ساختيم (98)

و اگر پروردگار تو مى‏ خواست قطعا هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مى ‏آوردند پس آيا تو مردم را ناگزير مى‏كنى كه بگروند (99)

سوره سی وهفت صافات

و در حقيقت ‏يونس از زمره فرستادگان بود (139)

آنگاه كه به سوى كشتى پر بگريخت (140)

پس [سرنشينان] با هم قرعه انداختند و [يونس] از باختگان شد (141)

[او را به دريا افكندند] و ماهى او را بلعيد در حالى كه او نكوهش گر خويش بود (142)

و اگر او از زمره تسبيح‏ كنندگان نبود (143)

قطعا تا روزى كه برانگيخته مى‏شوند در شكم آن [ماهى] مى‏ ماند (144)

پس او را در حالى كه ناخوش بود به زمين خشكى افكنديم (145)

و بر بالاى [سر] او درختى از [نوع] كدوبن رويانيديم (146)

و او را به سوى يكصدهزار [نفر از ساكنان نينوا] يا بيشتر روانه كرديم (147)

پس ايمان آوردند و تا چندى برخوردارشان كرديم (148)

سوره شصت وهشت قلم

پس در [امتثال] حكم پروردگارت شكيبايى ورز و مانند همدم ماهى [=يونس] مباش آنگاه كه اندوه زده ندا درداد (48)

اگر لطفى از جانب پروردگارش تدارك [حال] او نمى‏كرد قطعا نكوهش شده بر زمين خشك انداخته مى‏شد (49)

پس پروردگارش وى را برگزيد و از شايستگانش گردانيد (50)

داستانهای دیگر در قرآن مبین

 

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

پنج شنبه, 20 آذر 1393 ساعت 20:40

داستان حضرت سلیمان در قرآن

داستان حضرت سلیمان در قرآن

سوره دو بقره

و آنچه را كه شيطان[صفت]ها در سلطنت‏ سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند پيروى كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان[صفت]ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‏آموختند و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پيروى كردند] با اينكه آن دو [فرشته] هيچ كس را تعليم [سحر] نمى‏ كردند مگر آنكه [قبلا به او] مى‏گفتند ما [وسيله] آزمايشى [براى شما] هستيم پس زنهار كافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چيزهايى مى‏ آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند هر چند بدون فرمان خدا نمى ‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند و [خلاصه] چيزى مى‏ آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى‏ رسانيد و قطعا [يهوديان] دريافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع] باشد در آخرت بهره ‏اى ندارد وای كه چه بد بود آنچه به جان خريدند اگر مى ‏دانستند (102)

 

سوره چهار نسا

ما همچنان كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم به تو [نيز] وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان [نيز] وحى نموديم و به داوود زبور بخشيديم (163)

سوره شش انعام

و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى ‏دهيم (84)

سوره بیست ویک انبیا

و داوود و سليمان را [ياد كن] هنگامى كه در باره آن كشتزار كه گوسفندان مردم شب‏ هنگام در آن چريده بودند داورى مى‏ كردند و [ما] شاهد داورى آنان بوديم (78)

پس آن [داورى] را به سليمان فهمانديم و به هر يك [از آن دو] حكمت و دانش عطا كرديم و كوهها را با داوود و پرندگان به نيايش واداشتيم و ما كننده [اين كار] بوديم (79)

و به [داوود] فن زره [سازى] آموختيم تا شما را از [خطرات] جنگ تان حفظ كند پس آيا شما سپاسگزاريد (80)

و براى سليمان تندباد را [رام كرديم] كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه در آن بركت نهاده بوديم جريان مى‏ يافت و ما به هر چيزى دانا بوديم (81)

و برخى از شياطين بودند كه براى او غواصى و كارهايى غير از آن مى‏ كردند و ما مراقب [حال] آنها بوديم (82)

سوره بیست وهفت نمل

و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود (14)

و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان باايمانش برترى داده است (15)

و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ ايم و از هر چيزى به ما داده شده است راستى كه اين همان امتياز آشكار است (16)

و براى سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمع‏ آورى شدند و [براى رژه] دسته دسته گرديدند (17)

تا آنگاه كه به وادى مورچگان رسيدند مورچه ‏اى [به زبان خويش] گفت اى مورچگان به خانه‏ هايتان داخل شويد مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند (18)

[سليمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس بگذارم و به كار شايسته‏اى كه آن را مى‏ پسندى بپردازم و مرا به رحمت ‏خويش در ميان بندگان شايسته‏ ات داخل كن (19)

و جوياى [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است كه هدهد را نمى‏ بينم يا شايد از غايبان است (20)

قطعا او را به عذابى سخت عذاب مى‏كنم يا سرش را مى ‏برم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد (21)

پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافته‏اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده ‏ام (22)

من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت مى‏كرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت (23)

او و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا به خورشيد سجده مى‏كنند و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود در نتيجه [به حق] راه نيافته بودند (24)

[آرى شيطان چنين كرده بود] تا براى خدايى كه نهان را در آسمانها و زمين بيرون مى‏ آورد و آنچه را پنهان مى‏داريد و آنچه را آشكار مى ‏نماييد مى‏داند سجده نكنند (25)

خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست پروردگار عرش بزرگ است (26)

گفت‏ خواهيم ديد آيا راست گفته‏ اى يا از دروغگويان بوده‏ اى (27)

اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن آنگاه از ايشان روى برتاب پس ببين چه پاسخ مى‏دهند (28)

[ملكه سبا] گفت اى سران [كشور] نامه ‏اى ارجمند براى من آمده است (29)

كه از طرف سليمان است و [مضمون آن] اين است به نام خداوند بخشنده مهربان (30)

بر من بزرگى مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد (31)

گفت اى سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بى‏ حضور شما [تا به حال] كارى را فيصله نداده‏ ام (32)

گفتند ما سخت نيرومند و دلاوريم و[لى] اختيار كار با توست بنگر چه دستور مى‏ دهى (33)

[ملكه] گفت پادشاهان چون به شهرى درآيند آن را تباه و عزيزانش را خوار مى‏ گردانند و اين گونه مى‏ كنند (34)

و [اينك] من ارمغانى به سويشان مى‏فرستم و مى‏ نگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمى‏ گردند (35)

و چون [فرستاده] نزد سليمان آمد [سليمان] گفت آيا مرا به مالى كمك مى‏دهيد آنچه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده‏ است [نه] بلكه شما به ارمغان خود شادمانى مى‏ نماييد (36)

به سوى آنان بازگرد كه قطعا سپاهيانى بر [سر] ايشان مى ‏آوريم كه در برابر آنها تاب ايستادگى نداشته باشند و از آن [ديار] به خوارى و زبونى بيرونشان مى‏كنيم (37)

[سپس] گفت اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براى من مى ‏آورد (38)

عفريتى از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مى‏آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم (39)

كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى‏آورم پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى‏كنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مى‏ گذارد و هر كس ناسپاسى كند بى‏ گمان پروردگارم بى‏ نياز و كريم است (40)

گفت تخت [ملكه] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پى مى‏برد يا از كسانى است كه پى نمى‏ برند (41)

پس وقتى [ملكه] آمد [بدو] گفته شد آيا تخت تو همين گونه است گفت گويا اين همان است و پيش از اين ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم (42)

و [در حقيقت قبلا] آنچه غير از خدا مى‏ پرستيد مانع [ايمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود (43)

به او گفته شد وارد ساحت كاخ [پادشاهى] شو و چون آن را ديد بركه ‏اى پنداشت و ساق هايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخى مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان تسليم شدم (44)

سوره سی و چهار سبا

و باد را براى سليمان [رام كرديم] كه رفتن آن بامداد يك ماه و آمدنش شبانگاه يك ماه [راه] بود و معدن مس را براى او ذوب [و روان] گردانيديم و برخى از جن به فرمان پروردگارشان پيش او كار مى‏ كردند و هر كس از آنها از دستور ما سر برمى ‏تافت از عذاب سوزان به او مى‏ چشانيديم (12)

[آن متخصصان] براى او هر چه مى‏خواست از نمازخانه‏ ها و مجسمه‏ ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه‏ ها و ديگهاى چسبيده به زمين مى‏ ساختند اى خاندان داوود شكرگزار باشيد و از بندگان من اندكى سپاسگزارند (13)

پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم جز جنبنده‏ اى خاكى [=موريانه] كه عصاى او را [به تدريج] مى ‏خورد [آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيد پس چون [سليمان] فرو افتاد براى جنيان روشن گرديد كه اگر غيب مى‏دانستند در آن عذاب خفت ‏آور [باقى] نمى‏ ماندند (14)

قطعا براى [مردم] سبا در محل سكونتشان نشانه [رحمتى] بود دو باغستان از راست و چپ [به آنان گفتيم] از روزى پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد شهرى است‏ خوش و خدايى آمرزنده (15)

پس روى گردانيدند و بر آن سيل [سد] عرم را روانه كرديم و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوه‏ه اى تلخ و شوره‏ گز و نوعى از كنار تنك داشت تبديل كرديم (16)

اين [عقوبت] را به [سزاى] آنكه كفران كردند به آنان جزا داديم و آيا جز ناسپاس را به مجازات مى ‏رسانيم (17)

و ميان آنان و ميان آباداني هايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متصل به هم قرار داده بوديم و در ميان آنها مسافت را به اندازه مقرر داشته بوديم در اين [راه]ها شبان و روزان آسوده‏ خاطر بگرديد (18)

تا گفتند پروردگارا ميان [منزلهاى] سفرهايمان فاصله انداز و بر خويشتن ستم كردند پس آنها را [براى آيندگان موضوع] حكايتها گردانيديم و سخت تارومارشان كرديم قطعا در اين [ماجرا] براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست (19)

و قطعا شيطان گمان خود را در مورد آنها راست‏ يافت و جز گروهى از مؤمنان [بقيه] از او پيروى كردند (20)

و [شيطان] را بر آنان تسلطى نبود جز آنكه كسى را كه به آخرت ايمان دارد از كسى كه در باره آن در ترديد است باز شناسيم و پروردگار تو بر هر چيزى نگاهبان است (21)

سوره سی وهشت صاد

[اين] كتابى مبارك است كه آن را به سوى تو نازل كرده‏ ايم تا در [باره] آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند (29)

و سليمان را به داوود بخشيديم چه نيكو بنده‏اى به راستى او توبه‏ كار [و ستايشگر] بود (30)

هنگامى كه [طرف] غروب اسبهاى اصيل را بر او عرضه كردند (31)

[سليمان] گفت واقعا من دوستى اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجاب ظلمت‏ شد (32)

[گفت اسبها] را نزد من باز آوريد پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساقها و گردن آنها [و سرانجام وقف كردن آنها در راه خدا] (33)

و قطعا سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم پس به توبه باز آمد (34)

گفت پروردگارا مرا ببخش و ملكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد در حقيقت تويى كه خود بسيار بخشنده‏اى (35)

پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مى‏ گرفت به فرمان او نرم روان مى‏شد (36)

و شيطانها را [از] بنا و غواص (37)

تا [وحشيان] ديگر را كه جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآورديم] (38)

[گفتيم] اين بخشش ماست [آن را] بى‏شمار ببخش يا نگاه دار (39)

و قطعا براى او در پيشگاه ما تقرب و فرجام نيكوست (40)

داستانهای دیگر در قرآن مبین

 

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

 

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

 

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

 

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

 

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

 

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

 

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

 

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

 

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

 

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

 

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

 

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

پنج شنبه, 20 آذر 1393 ساعت 18:37

زنا در قرآن

زنا در قرآن

سوره چهار

و از زنان شما كسانى كه مرتكب زنا مى‏شوند چهار تن از ميان خود (مسلمانان) بر آنان گواه گيريد پس اگر شهادت دادند آنان (=زنان) را در خانه ‏ها نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهى براى آنان قرار دهد (15)

و از ميان شما آن دو تن را كه مرتكب زشتكارى مى‏ شوند آزارشان دهيد پس اگر توبه كردند و درستكار شدند از آنان صرفنظر كنيد زيرا خداوند توبه ‏پذير مهربان است (16)

توبه نزد خداوند تنها براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب گناه مى‏شوند سپس به زودى توبه مى‏كنند اينانند كه خدا توبه ‏شان را مى‏ پذيرد و خداوند داناى حكيم است (17)

و توبه كسانى كه گناه مى‏ كنند تا وقتى كه مرگ يكى از ايشان دررسد مى‏ گويد اكنون توبه كردم پذيرفته نيست و (نيز توبه) كسانى كه در حال كفر مى‏ ميرند پذيرفته نخواهد بود آنانند كه برايشان عذابى دردناك آماده كرده ‏ايم (18)

سوره هفده

و به زنا نزديك مشويد چرا كه آن همواره زشت و بد راهى است (32)

سوره بیست وچهار

مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به زنى نگيرد و بر مؤمنان اين [امر] حرام گرديده است (3)

و كسانى كه نسبت زنا به زنان شوهردار مى‏ دهند سپس چهار گواه نمى‏ آورند هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و هيچگاه شهادتى از آنها نپذيريد و اينانند كه خود فاسقند (4)

مگر كسانى كه بعد از آن [بهتان] توبه كرده و به صلاح آمده باشند كه خدا البته آمرزنده مهربان است (5)

 

و كسانى كه به همسران خود نسبت زنا مى‏دهند و جز خودشان گواهانى (ديگر) ندارند هر يك از آنان (بايد) چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه او قطعا از راستگويان است (6)

و (گواهى در دفعه) پنجم اين است كه (شوهر بگويد) لعنت‏ خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد (7)

و از (زن) كيفر ساقط مى‏شود در صورتى كه چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه (شوهر) او جدا از دروغگويان است (8)

و (گواهى) پنجم آنكه خشم خدا بر او باد اگر (شوهرش) از راستگويان باشد (9)

و اگر فضل و رحمت‏ خدا بر شما نبود و اينكه خدا توبه‏ پذير سنجيده‏ كار است (رسوا مى‏ شديد) (10)

در حقيقت كسانى كه آن بهتان (داستان افك) را (در ميان) آوردند دسته‏اى از شما بودند آن (تهمت) را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى (بوده) است براى هر مردى از آنان (كه در اين كار دست داشته) همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت‏ خواهد داشت (11)

چرا هنگامى كه آن (بهتان) را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است (12)

چرا چهار گواه بر (صحت) آن (بهتان) نياوردند پس چون گواهان (لازم) را نياورده ‏اند اينانند كه نزد خدا دروغگويانند (13)

و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود قطعا به (سزاى) آنچه در آن به دخالت پرداختيد به شما عذابى بزرگ مى ‏رسيد (14)

آنگاه كه آن (بهتان) را از زبان يكديگر مى‏ گرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد مى‏گفتيد و مى‏ پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن (امر) نزد خدا بس بزرگ بود (15)

و (گر نه) چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد براى ما سزاوار نيست كه در اين (موضوع) سخن گوييم (خداوندا) تو منزهى اين بهتانى بزرگ است (16)

خدا اندرزتان مى‏دهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد (17)

و خدا براى شما آيات (خود) را بيان مى‏كند و خدا داناى سنجيده‏ كار است (18)

كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آورده ‏اند شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا(ست كه) مى‏داند و شما نمى ‏دانيد (19)

و اگر فضل و رحمت‏ خدا بر شما نبود و اينكه خدا رئوف و مهربان است (مجازات سختى در انتظارتان بود) (20)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد پاى از پى گامهاى شيطان منهيد و هر كس پاى بر جاى گامهاى شيطان نهد (بداند كه) او به زشتكارى و ناپسند وامى‏دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود هرگز هيچ كس از شما پاك نمى‏شد ولى (اين) خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى‏ گرداند و خدا(ست كه) شنواى داناست (21)

و سرمايه‏ داران و فراخ‏ دولتان شما نبايد از دادن (مال) به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند و بايد عفو كنند و گذشت نمايند مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد و خدا آمرزنده مهربان است (22)

بى‏ گمان كسانى كه به زنان پاكدامن بى ‏خبر (از همه جا) و با ايمان نسبت زنا مى‏دهند در دنيا و آخرت لعنت‏ شده‏ اند و براى آنها عذابى سخت‏ خواهد بود (23)

در روزى كه زبان و دستها و پاهايشان بر ضد آنان براى آنچه انجام مى‏دادند شهادت مى‏ دهند (24)

آن روز خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى‏دهد و خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار است (25)

زنان پليد براى مردان پليدند و مردان پليد براى زنان پليد و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك اينان از آنچه در باره ايشان مى‏گويند بر كنارند براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود (26)

و كسانى كه (وسيله) زناشويى نمى‏ يابند بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بى‏ نياز گرداند و از ميان غلامانتان كسانى كه در صددند با قرارداد كتبى خود را آزاد كنند اگر در آنان خيرى (و توانايى پرداخت مال) مى‏يابيد قرار بازخريد آنها را بنويسيد و از آن مالى كه خدا به شما داده است به ايشان بدهيد (تا تدريجا خود را آزاد كنند) و كنيزان خود را در صورتى كه تمايل به پاكدامنى دارند براى اينكه متاع زندگى دنيا را بجوييد به زنا وادار مكنيد و هر كس آنان را به زور وادار كند در حقيقت‏ خدا پس از اجبار نمودن ايشان (نسبت به آنها) آمرزنده مهربان است (33)

و قطعا به سوى شما آياتى روشنگر و خبرى از كسانى كه پيش از شما روزگار به سر برده ‏اند و موعظه‏ اى براى اهل تقوا فرود آورده‏ ايم (34)

سوره بیست و پنج

و كسانى ‏اند كه با خدا معبودى ديگر نمى‏ خوانند و كسى را كه خدا (خونش را) حرام كرده است جز به حق نمى‏ كشند و زنا نمى‏ كنند و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت‏ خواهد كرد (68)

براى او در روز قيامت عذاب دو چندان مى‏شود و پيوسته در آن خوار مى‏ ماند (69)

مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند پس خداوند بديهايشان را به نيكي ها تبديل مى ‏كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است (70)

و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد در حقيقت به سوى خدا بازمى‏ گردد (71)

سوره شصت

اى پيامبر چون زنان باايمان نزد تو آيند كه (با اين شرط) با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه ‏هاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان (و حيله) به شوهر نبندند و در (كار) نيك از تو نافرمانى نكنند با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه زيرا خداوند آمرزنده مهربان است (12)

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

پنج شنبه, 20 آذر 1393 ساعت 17:52

داستان حضرت زکریا

داستان حضرت زکریا

سوره سه

پس پروردگارش وى [=مريم] را با حسن قبول پذيرا شد و او را نيكو بار آورد و زكريا را سرپرست وى قرار داد زكريا هر بار كه در محراب بر او وارد مى‏ شد نزد او [نوعى] خوراكى مى ‏يافت [مى]گفت اى مريم اين از كجا براى تو [آمده است او در پاسخ مى]گفت اين از جانب خداست كه خدا به هر كس بخواهد بى شمار روزى مى‏دهد (37)

 

آنجا [بود كه] زكريا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن كه تو شنونده دعايى (38)

 

پس در حالى كه وى ايستاده [و] در محراب [خود] دعا مى‏ كرد فرشتگان او را ندا دردادند كه خداوند تو را به [ولادت] يحيى كه تصديق كننده [حقانيت] كلمة الله [=عيسى] است و بزرگوار و خويشتندار [=پرهيزنده از آنان] و پيامبرى از شايستگان است مژده مى‏دهد (39)

 

گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود در حالى كه پيرى من بالا گرفته است و زنم نازا است [فرشته] گفت [كار پروردگار] چنين است‏ خدا هر چه بخواهد مى‏كند (40)

 

گفت پروردگارا براى من نشانه ‏اى قرار ده فرمود نشانه‏ ات اين است كه سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگويى و پروردگارت را بسيار ياد كن و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبيح گوى (41)

 

و [ياد كن] هنگامى را كه فرشتگان گفتند اى مريم خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است (42)

 

سوره شش

و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند (85)

 

سوره نوزده

به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

كاف‏ ها يا عين صاد (1)

 

[اين] يادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بنده‏اش زكرياست (2)

 

آنگاه كه [زكريا] پروردگارش را آهسته ندا كرد (3)

 

گفت پروردگارا من استخوانم سست گرديده و [موى] سرم از پيرى سپيد گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو نااميد نبوده ‏ام (4)

 

و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى [و جانشينى] به من ببخش (5)

 

كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسنديده گردان (6)

 

اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‏دهيم كه قبلا همنامى براى او قرار نداده ‏ايم (7)

 

گفت پروردگارا چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شده ‏ام (8)

 

[فرشته] گفت [فرمان] چنين است پروردگار تو گفته كه اين [كار] بر من آسان است و تو را در حالى كه چيزى نبودى قبلا آفريده ‏ام (9)

 

گفت پروردگارا نشانه ‏اى براى من قرار ده فرمود نشانه تو اين است كه سه شبانه [روز] با اينكه سالمى با مردم سخن نمى‏گويى (10)

 

پس از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد (11)

 

اى يحيى كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و از كودكى به او نبوت داديم (12)

 

و [نيز] از جانب خود مهربانى و پاكى [به او داديم] و تقواپيشه بود (13)

 

و با پدر و مادر خود نيك ‏رفتار بود و زورگويى نافرمان نبود (14)

 

و درود بر او روزى كه زاده شد و روزى كه مى‏ ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شود (15)

 

 

سوره بیست و یک

و زكريا را [ياد كن] هنگامى كه پروردگار خود را خواند پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگانى (89)

 

پس [دعاى] او را اجابت نموديم و يحيى را بدو بخشيديم و همسرش را براى او شايسته [و آماده حمل] كرديم زيرا آنان در كارهاى نيك شتاب مى‏نمودند و ما را از روى رغبت و بيم مى‏خواندند و در برابر ما فروتن بودند (90)

 

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

پنج شنبه, 20 آذر 1393 ساعت 16:09

داستان سر بریدن گاو ماده به فرمان خدا

داستان سر بریدن گاو ماده به فرمان خدا

و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت ‏خدا به شما فرمان مى‏دهد كه ماده گاوى را سر ببريد گفتند آيا ما را به ريشخند مى‏ گيرى گفت پناه مى‏برم به خدا كه (مبادا) از جاهلان باشم (67)

گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد كه آن چگونه (گاوى) است گفت وى مى‏ فرمايد آن ماده گاوى است نه پير و نه خردسال (بلكه) ميانسالى است بين اين دو پس آنچه را (بدان) ماموريد به جاى آريد (68)

گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن كند كه رنگش چگونه است گفت وى مى‏ فرمايد آن ماده گاوى است زرد يكدست و خالص كه رنگش بينندگان را شاد مى‏كند (69)

گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند كه آن چگونه (گاوى) باشد زيرا (چگونگى) اين ماده گاو بر ما مشتبه شده و(لى با توضيحات بيشتر تو) ما ان شاء الله حتما هدايت‏ خواهيم شد (70)

گفت وى مى‏فرمايد در حقيقت آن ماده گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند بى‏ نقص است و هيچ لكه ه‏ایی در آن نيست گفتند اينك سخن درست آوردى پس آن را سر بريدند و چيزى نمانده بود كه نكنند (71)

و چون شخصى را كشتيد و در باره او با يكديگر به ستيزه برخاستيد و حال آنكه خدا آنچه را كتمان مى‏كرديد آشكار گردانيد (72)

پس فرموديم پاره ‏اى از آن (گاو سر بريده را) به آن (مقتول) بزنيد (تا زنده شود) اين گونه خدا مردگان را زنده مى‏كند و آيات خود را به شما مى‏نماياند باشد كه بينديشيد (73)

سپس دلهاى شما بعد از اين (واقعه) سخت گرديد همانند سنگ يا سخت‏ تر از آن چرا كه از برخى سنگها جويهايى بيرون مى‏زند و پاره ‏اى از آنها مى‏شكافد و آب از آن خارج مى‏شود و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى‏ريزد و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست (74)

آيا طمع داريد كه (اينان) به شما ايمان بياورند با آنكه گروهى از آنان سخنان خدا را مى‏ شنيدند سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف مى‏كردند و خودشان هم مى‏دانستند (75)

و (همين يهوديان) چون با كسانى كه ايمان آورده ‏اند برخورد كنند مى‏گويند ما ايمان آورده ‏ايم و وقتى با همديگر خلوت مى‏كنند مى‏گويند چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است براى آنان حكايت مى‏ كنيد تا آنان به (استناد) آن پيش پروردگارتان بر ضد شما استدلال كنند آيا فكر نمى‏كنيد (76)

پنج شنبه, 20 آذر 1393 ساعت 15:53

داستان هاروت و ماروت در قرآن

داستان هاروت و ماروت در قرآن

 و آنچه را كه شيطان صفت ها در سلطنت‏ سليمان خوانده  بودند پيروى كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان(صفت)ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‏ آموختند و آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود (پيروى كردند) با اينكه آن دو (فرشته) هيچ كس را تعليم (سحر) نمى‏ كردند مگر آنكه  مى‏گفتند ما (وسيله) آزمايشى (براى شما) هستيم پس زنهار كافر نشوى ولى آنها از آن دو چيزهايى مى ‏آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند و چيزى مى ‏آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى‏رسانيد و قطعا (يهوديان)دريافته بودند كه هر كس خريدار اين (متاع) باشد در آخرت بهره‏اى ندارد وای كه چه بد بود آنچه به جان خريدند اگر مى‏دانستند (102)


داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

 

چهارشنبه, 19 آذر 1393 ساعت 23:13

داستان حضرت مریم

داستان حضرت مریم در قرآن

سوره سه

به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (33)

فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل) بعضى ديگرند و خداوند شنواى داناست (34)

چون زن عمران گفت پروردگارا آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده (از مشاغل دنيا و پرستش گر تو) باشد پس از من بپذير كه تو خود شنواى دانايى (35)

پس چون فرزندش را بزاد گفت پروردگارا من دختر زاده ‏ام و خدا به آنچه او زاييد داناتر بود و پسر چون دختر نيست و من نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطان رانده‏ شده به تو پناه مى‏دهم (36)

پس پروردگارش وى (=مريم) را با حسن قبول پذيرا شد و او را نيكو بار آورد و زكريا را سرپرست وى قرار داد زكريا هر بار كه در محراب بر او وارد مى ‏شد نزد او (نوعى) خوراكى مى‏ يافت (مى)گفت اى مريم اين از كجا براى تو (آمده است او در پاسخ مى)گفت اين از جانب خداست كه خدا به هر كس بخواهد بى شمار روزى مى‏دهد (37)

 

و (ياد كن) هنگامى را كه فرشتگان گفتند اى مريم خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است (42)

 

اى مريم فرمانبر پروردگار خود باش و سجده كن و با ركوع‏ كنندگان ركوع نما (43)

 

اين (جمله) از اخبار غيب است كه به تو وحى مى‏كنيم و (گرنه) وقتى كه آنان قلم هاى خود را (براى قرعه ‏كشى به آب) مى ‏افكندند تا كدام يك سرپرستى مريم را به عهده گيرد نزد آنان نبودى و (نيز) وقتى با يكديگر كشمكش مى‏كردند نزدشان نبودى (44)

 

(ياد كن) هنگامى (را) كه فرشتگان گفتند اى مريم خداوند تو را به كلمه‏ اى از جانب خود كه نامش مسيح عيسى‏ بن ‏مريم است مژده مى‏دهد در حالى كه (او) در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان (درگاه خدا) است (45)

 

و در گهواره (به اعجاز) و در ميانسالى (به وحى) با مردم سخن مى‏ گويد و از شايستگان است (46)

 

(مريم) گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آنكه بشرى به من دست نزده است گفت چنين است (كار) پروردگار خدا هر چه بخواهد مى ‏آفريند چون به كارى فرمان دهد فقط به آن مى‏ گويد باش پس مى‏ باشد (47)

 

و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى ‏آموزد (48)

 

و (او را به عنوان) پيامبرى به سوى بنى اسرائيل (مى‏ فرستد كه او به آنان مى‏ گويد) در حقيقت من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه ‏اى آورده‏ام من از گل براى شما (چيزى) به شكل پرنده مى‏ سازم آنگاه در آن مى‏ دمم پس به اذن خدا پرنده‏اى مى شود و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى ‏بخشم و مردگان را زنده مى‏ گردانم و شما را از آنچه مى‏ خوريد و در خانه هايتان ذخيره مى‏ كنيد خبر مى‏ دهم مسلما در اين (معجزات) براى شما اگر مؤمن باشيد عبرت است (49)

 

و (مى‏ گويد آمده ‏ام تا) تورات را كه پيش از من (نازل شده) است تصديق كننده باشم و تا پاره ‏اى از آنچه را كه بر شما حرام گرديده براى شما حلال كنم و از جانب پروردگارتان براى شما نشانه ‏اى آورده ‏ام پس از خدا پروا داريد و مرا اطاعت كنيد (50)

 

در حقيقت‏ خداوند پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد (كه ) راه راست اين است (51)

 

چون عيسى از آنان احساس كفر كرد گفت ‏ياران من در راه خدا چه كسانند حواريون گفتند ما ياران (دين) خداييم به خدا ايمان آورده ‏ايم و گواه باش كه ما تسليم (او) هستيم (52)

 

پروردگارا به آنچه نازل كردى گرويديم و فرستاده(ات) را پيروى كرديم پس ما را در زمره گواهان بنويس (53)

 

و (دشمنان) مكر ورزيدند و خدا (در پاسخشان) مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است (54)

 

(ياد كن) هنگامى را كه خدا گفت اى عيسى من تو را برگرفته و به سوى خويش بالا مى‏ برم و تو را از (آلايش) كسانى كه كفر ورزيده ‏اند پاك مى‏گردانم و تا روز رستاخيز كسانى را كه از تو پيروى كرده‏ اند فوق كسانى كه كافر شده‏اند قرار خواهم داد آنگاه فرجام شما به سوى من است پس در آنچه بر سر آن اختلاف مى‏ كرديد ميان شما داورى خواهم كرد (55)

 

اما كسانى كه كفر ورزيدند در دنيا و آخرت به سختى عذابشان كنم و ياورانى نخواهند داشت (56)

 

و اما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده ‏اند (خداوند) مزدشان را به تمامى به آنان مى‏دهد و خداوند بيدادگران را دوست نمی دارد (57)

 

اينهاست كه ما آن را از آيات و قرآن حكمت ‏آميز بر تو مى‏ خوانيم (58)

 

در واقع مثل عيسى نزد خدا همچون مثل (خلقت) آدم است (كه) او را از خاك آفريد سپس بدو گفت باش پس وجود يافت (59)

 

(آنچه درباره عيسى گفته شد) حق (و) از جانب پروردگار تو است پس از ترديد كنندگان مباش (60)

 

پس هر كه در اين (باره) پس از دانشى كه تو را (حاصل) آمده با تو محاجه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت‏ خدا را بر دروغگويان قرار دهيم (61)

 

آرى داستان درست (مسيح) همين است و معبودى جز خدا نيست و خداست كه در واقع همان شكست ‏ناپذير حكيم است (62)

 

پس اگر رويگردان شدند همانا خداوند به (حال) مفسدان داناست (63)

 

سوره چهار

و (نيز) به سزاى كفرشان و آن تهمت بزرگى كه به مريم زدند (156)

 

و گفته ايشان كه ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه در باره او اختلاف كردند قطعا در مورد آن دچار شك شده‏ اند و هيچ علمى بدان ندارند جز آنكه از گمان پيروى مى‏ كنند و يقينا او را نكشتند (157)

 

بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا توانا و حكيم است (158)

 

و از اهل كتاب كسى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود حتما به او ايمان مى‏ آورد و روز قيامت (عيسى نيز) بر آنان شاهد خواهد بود (159)

 

پس به سزاى ستمى كه از يهوديان سر زد و به سبب آنكه (مردم را) بسيار از راه خدا باز داشتند چيزهاى پاكيزه‏ اى را كه بر آنان حلال شده بود حرام گردانيديم (160)

 

و (به سبب) رباگرفتنشان با آنكه از آن نهى شده بودند و به ناروا مال مردم خوردنشان و ما براى كافران آنان عذابى دردناك آماده كرده ‏ايم (161)

 

اى اهل كتاب در دين خود غلو مكنيد و در باره خدا جز (سخن) درست مگوييد مسيح عيسى بن مريم فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد (خدا) سه‏ گانه است باز ايستيد كه براى شما بهتر است‏ خدا فقط معبودى يگانه است منزه از آن است كه براى او فرزندى باشد آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و خداوند بس كارساز است (171)

مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى‏ ورزد و فرشتگان مقرب (نيز ابا ندارند) و هر كس از پرستش خدا امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد (172)

سوره پنج

كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است مسلما كافر شده ‏اند بگو اگر (خدا) اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است جملگى به هلاكت رساند چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد مى ‏آفريند و خدا بر هر چيزى تواناست (17)

و يهودان و ترسايان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستيم بگو پس چرا شما را به (كيفر) گناهانتان عذاب مى‏ كند ) بلكه شما (هم) بشريد از جمله كسانى كه آفريده است هر كه را بخواهد مى‏ آمرزد و هر كه را بخواهد عذاب مى‏ كند و فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو مى‏ باشد از آن خداست و بازگشت (همه) به سوى اوست (18)

سوره نوزده

و در اين كتاب از مريم ياد كن آنگاه كه از كسان خود در مكانى شرقى به كنارى شتافت (16)

 

و در برابر آنان پرده‏ اى بر خود گرفت پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به (شكل) بشرى خوش ‏اندام بر او نمايان شد (17)

 

(مريم) گفت اگر پرهيزگارى من از تو به خداى رحمان پناه مى ‏برم (18)

 

گفت من فقط فرستاده پروردگار توام براى اينكه به تو پسرى پاكيزه ببخشم (19)

 

گفت چگونه مرا پسرى باشد با آنكه دست بشرى به من نرسيده و بدكار نبوده ‏ام (20)

 

گفت (فرمان) چنين است پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است و تا او را نشانه‏ اى براى مردم و رحمتى از جانب خويش قرار دهيم و (اين) دستورى قطعى بود (21)

 

پس (مريم) به او (=عيسى) آبستن شد و با او به مكان دورافتاده‏ اى پناه جست (22)

 

تا درد زايمان او را به سوى تنه درخت‏ خرمايى كشانيد گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش ‏شده بودم (23)

 

پس از زير (پاى) او (فرشته) وى را ندا داد كه غم مدار پروردگارت زير (پاى) تو چشمه آبى پديد آورده است (24)

 

و تنه درخت‏ خرما را به طرف خود (بگير و) بتكان بر تو خرماى تازه مى‏ ريزد (25)

 

و بخور و بنوش و ديده روشن دار پس اگر كسى از آدميان را ديدى بگوى من براى (خداى) رحمان روزه نذر كرده‏ ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت (26)

 

پس (مريم) در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مريم به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده‏ اى (27)

 

اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نيز) بدكاره نبود (28)

 

(مريم) به سوى (عيسى) اشاره كرد گفتند چگونه با كسى كه در گهواره (و) كودك است‏ سخن بگوييم (29)

 

(كودك) گفت منم بنده خدا به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است (30)

 

و هر جا كه باشم مرا با بركت ‏ساخته و تا زنده‏ ام به نماز و زكات سفارش كرده است (31)

 

و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است (32)

 

و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى‏ ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏ شوم (33)

 

اين است (ماجراى) عيسى پسر مريم (همان) گفتار درستى كه در آن شك مى‏كنند (34)

 

خدا را نسزد كه فرزندى برگيرد منزه است او چون كارى را اراده كند همين قدر به آن مى‏ گويد موجود شو پس بى‏ درنگ موجود مى‏ شود (35)

 

و در حقيقت‏ خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست (36)

 

اما دسته‏ ها(ى گوناگون) از ميان آنها به اختلاف پرداختند پس واى بر كسانى كه كافر شدند از مشاهده روزى دهشتناك (37)

 

چه شنوا و بينايند روزى كه به سوى ما مى‏ آيند ولى ستمگران امروز در گمراهى آشكارند (38)

 

و آنان را از روز حسرت بيم ده آنگاه كه داورى انجام گيرد و حال آنكه آنها (اكنون) در غفلتند و سر ايمان آوردن ندارند (39)

 

ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث مى‏ بريم و (همه) به سوى ما بازگردانيده مى‏شوند (40)

 

سوره شصت وشش

و مريم دختر عمران را همان كسى كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دميديم و سخنان پروردگار خود و كتابهاى او را تصديق كرد و از فرمانبرداران بود (12)

 

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

 

چهارشنبه, 19 آذر 1393 ساعت 20:07

داستان حضرت خضر و حضرت موسی

داستان حضرت خضر و حضرت موسی سوره هجده


و(ياد آور) هنگامى را كه موسى به جوان (همراه) خود گفت دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم هر چند سالها(ى سال) سير كنم (60)

 

پس چون به محل برخورد دو (دريا) رسيدند ماهى خودشان را فراموش كردند و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت (و رفت) (61)

 

و هنگامى كه (از آنجا) گذشتند (موسى) به جوان خود گفت غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر رنج بسيار ديديم (62)

 

گفت ديدى وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم من ماهى را فراموش كردم و جز شيطان (كسى) آن را از ياد من نبرد تا به يادش باشم و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت (63)

 

گفت اين همان بود كه ما مى‏جستيم پس جستجوكنان رد پاى خود را گرفتند و برگشتند (64)

 

تا بنده‏اى از بندگان ما(حضرت خضر) را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم (65)

 

موسى به او گفت آيا تو را به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شده‏اى به من ياد دهى پيروى كنم (66)

 

گفت تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (67)

 

و چگونه مى‏توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى (68)

 

گفت ان شاء الله مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد (69)

 

گفت اگر مرا پيروى مى‏كنى پس از چيزى سؤال مكن تا (خود) از آن با تو سخن آغاز كنم (70)

 

پس رهسپار گرديدند تا وقتى كه سوار كشتى شدند (وى) آن را سوراخ كرد (موسى) گفت آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى واقعا به كار ناروايى مبادرت ورزيدى (71)

 

گفت آيا نگفتم كه تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (72)

 

(موسى) گفت به سبب آنچه فراموش كردم مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير (73)

 

پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند (بنده ما) او را كشت (موسى به او ) گفت آيا شخص بى‏گناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى واقعا كار ناپسندى مرتكب شدى (74)

 

گفت آيا به تو نگفتم كه هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (75)

 

(موسى) گفت اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم ديگر با من همراهى مكن (و) از جانب من قطعا معذور خواهى بود (76)

 

پس رفتند تا به اهل قريه‏اى رسيدند از مردم آنجا خوراكى خواستند و(لى آنها) از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند پس در آنجا ديوارى يافتند كه مى‏خواست فرو ريزد و (بنده ما) آن را استوار كرد (موسى) گفت اگر مى‏خواستى (مى‏توانستى) براى آن مزدى بگيرى (77)

 

گفت اين (بار ديگر وقت) جدايى ميان من و توست به زودى تو را از تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت (78)

 

اما كشتى از آن بينوايانى بود كه در دريا كار مى‏كردند خواستم آن را معيوب كنم (چرا كه) پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى (درستى) را به زور مى‏گرفت (79)

 

و اما نوجوان پدر و مادرش (هر دو) مؤمن بودند پس ترسيديم (مبادا) آن دو را به طغيان و كفر بكشد (80)

 

پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد (81)

 

و اما ديوار از آن دو پسر (بچه) يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان (مردى) نيكوكار بود پس پروردگار تو خواست آن دو (يتيم) به حد رشد برسند و گنجينه خود را كه رحمتى از جانب پروردگارت بود بيرون آورند و اين (كارها) را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى (82)

 

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

سه شنبه, 18 آذر 1393 ساعت 21:05

داستان ذوالقرنین

 داستان ذوالقرنين يا كوروش كبير سوره هجده

 و از تو در باره ذوالقرنين مى‏پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (83)

 

 

 

ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏ اى بدو بخشيديم (84)

 

تا راهى را دنبال كرد (85)

 

تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گل‏ آلود و سياه غروب مى‏ كند و نزديك آن طايفه ‏اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى ‏كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى‏ گيرى (86)

 

گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى ‏شود آنگاه او را عذابى سخت‏ خواهد كرد (87)

 

و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت (88)

 

سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد (89)

 

تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم (90)

 

اين چنين [مى‏رفت] و قطعا به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم (91)

 

باز راهى را دنبال نمود (92)

 

تا وقتى به ميان دو سد رسيد در برابر آن دو [سد] طايفه ‏اى را يافت كه نمى ‏توانستند هيچ زبانى را بفهمند (93)

 

گفتند اى ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مى‏ كنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى (94)

 

گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم (95)

 

براى من قطعات آهن بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد گفت بدميد تا وقتى كه آن [قطعات] را آتش گردانيد گفت مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم (96)

 

[در نتيجه اقوام وحشى] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند (97)

 

گفت اين رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است (98)

محقق:علل فراواني براي اثبات اينكه ذوالقرنين همان کوروش کبیر است موجود است اما یکی از مهمترین دلایل رمزی است که در آیه 83 بیان شده که بعدا در همین سایت منتشر خواهم کرد

 

 آیا کوروش کبیر ذوالقرنین است؟


پاسخ :قرآن‌، داستان ذوالقرنین را در سوره كهف‌، آیات 83 تا 98 بیان كرده و برای او ویژگی‌هایی را بر شمرده است‌.

معنا و مفهوم آیات مشخص است و در آن بحث خاصی نیست اما اختلافی که وجود دارد و موضوع بحث است، خارج از مباحث آیات است (و خود آیات هم به این مطلب نپرداخته) و آن اینکه این فردی که قرآن داستانش را بیان کرده، از نظر تاریخی کیست و بر چه کسی انطباق دارد؟

برخی او را اسكندر مقدونی و  برخی او را کوروش کبیر و ... دانسته‌اند و هر یك سعی دارند تا این ویژگی‌های قرآنی را به آن‌ها تطبیق دهند، امّا نظر برخی مفسران مانند علامه طباطبایی‌ در المیزان و آیة‌الله مكارم شیرازی‌ در تفسیر نمونه این است كه ذوالقرنین همان كورش كبیر، پادشاه هخامنشی است‌.

قرینه‌هایی كه ایشان برای تأیید نظر خود (از آیات سوره کهف که درباره ذوالقرنین است و انطباق با تاریخ) می‌آورند از این قرار است‌:
- ذوالقرنین شخصیتی است كه خداوند به او تمكن در روی زمین و قدرت و اختیار داده است و این با شخصیت كورش كه بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافته و نخستین امپراتوری بزرگ تاریخ را تأسیس كرده است‌، توافق دارد
ذوالقرنین مطرح شده در قرآن خداشناس و موحد است و كورش هم خداشناس و یكتاپرست بوده است و معقول‌ترین تاریخی كه برای ظهور زرتشت یاد می‌شود، بین قرن ششم پیش از میلاد است که با تاریخ حیات كورش توافق دارد.
ذوالقرنین سفر یا لشكركشی به غرب یا مغرب خورشید داشته است و این با لشكركشی كورش به سیری در آسیای صغیر و تسخیر آن سرزمین انطباق دارد.
 ذوالقرنین سفر یا لشكركشی به شرق یا مشرق خورشید داشته است و این با لشكركشی كورش به جنوب شرقی و (مكران و سیستان‌) و شمال‌شرقی (حدود بلخ‌) انطباق دارد.
 ذوالقرنین با قومی وحشی مواجه شده است و این با رفتن كورش به سمت شمال و نبرد با اقوام وحشی «سكا» كه به عبارتی همان یأجوج و مأجوج هستند، انطباق دارد. در این جا كورش اقوام وحشی را عقب می‌راند و در معبر داریال سدّی با آهن و مس می‌سازد كه هنوز بقایای این سد برپاست‌.

داستانهای دیگر در قرآن مبین

 

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

 داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن 

سه شنبه, 18 آذر 1393 ساعت 18:47

داستان اصحاب کهف

داستان اصحاب کهف در سوره هجده قرآن

آنگاه كه جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان (10)

پس در آن غار ساليانى چند بر گوشهايشان پرده زديم (11)

آنگاه آنان را بيدار كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب كرده ‏اند (12)

ما خبرشان را بر تو درست‏ حكايت مى‏كنيم آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم (13)

و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه قیام کردند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند كه در اين صورت قطعا ناصواب گفته‏ ايم (14)

اين قوم ما جز او معبودانى اختيار كرده‏ اند چرا بر آنها برهانى آشكار نمى‏ آورند پس كيست ‏ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد (15)

و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مى‏ پرستند كناره گرفتيد پس به غار پناه جوييد تا پروردگارتان از رحمت‏ خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد (16)

و آفتاب را مى‏ بينى كه چون برمى‏ آيد از غارشان به سمت راست مايل است و چون فرو مى‏شود از سمت چپ دامن برمى‏ چيند در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند اين از نشانه‏ هاى  خداست‏ خدا هر كه را راهنمايى كند او راه‏ يافته است و هر كه را بى ‏راه گذارد هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت (17)

و مى‏ پندارى كه ايشان بيدارند در حالى كه خفته‏ اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‏ گردانيم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست‏ خود را دراز كرده بود اگر بر حال آنان اطلاع مى‏ يافتى گريزان روى از آنها برمی تافتى و از آنها آكنده از بيم می شدى (18)

و اين چنين بيدارشان كرديم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند گوينده ‏اى از آنان گفت چقدر مانده‏ ايد گفتند روزى يا پاره ‏اى از روز را مانده‏ ايم گفتند: پروردگارتان به آنچه مانده‏ ايد داناتر است اينك يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك از غذاهاى آن پاكيزه ‏تر است و از آن غذايى برايتان بياورد و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از [حال] شما آگاه نگرداند (19)

چرا كه اگر آنان بر شما دست‏ يابند سنگسارتان مى‏ كنند يا شما را به كيش خود بازمی گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد (20)

و بدين گونه [مردم آن ديار را] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و در قيامت هيچ شكى نيست هنگامى كه ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مى ‏كردند پس [عده‏اى] گفتند بر روى آنها ساختمانى بنا كنيد پروردگارشان به آنان داناتر است [سرانجام] كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند حتما بر ايشان معبدى بنا خواهيم كرد (21)

به زودى خواهند گفت ‏سه تن بودند و چهارمين آنها سگشان بود و مى‏ گويند پنج تن بودند ششمين آنها سگشان بود تير در تاريكى مى‏ اندازند و مى‏ گويند هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه‏تر است جز اندكى [كسى شماره] آنها را نمی داند پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو (22)

و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد (23)

مگر آنكه خدا بخواهد و چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است هدايت كند (24)

و سيصد سال در غارشان درنگ كردند و نه سال [نيز بر آن] افزودند (25)

بگو خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد وه چه بينا و شنواست براى آنان ياورى جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمى‏ گيرد (26)

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن


ص در آخر كلمات

آیا میدانید ص در آخر كلمات ۵۷ بار ذكر شده

 (۱۹×۳)=۵۷

تعداد الله در كل قران

تعداد الله در كل قران بدون بسم الله الرحمن الرحيم اول ايات=۲۵۵۵

 

 

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ﴿۸۶﴾ س ۱۱ اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم (۸۶)

 

 

 

کل الله ۲۵۵۵ بار با کسر بسم الله الرحمن الرحیم بدون شماره

 

۱۲۷۷.۵=۲۵۵۵:۲

 

از اول قرآن تا اول سوره ۱۱دقیقا ۱۲۷۷الله و از اول سوره ۱۱ تا آخر قرآن ۱۲۷۸ الله ذکر شده  که بقیه الله یعنی باقیمانده تفاوت دوعدد ۱ میباشد

 

۱=۱۲۷۸-۱۲۷۷

 

یعنی یکتا پرستی برای شما بهتر است اگر مومن باشید

 

تعداد لله ۱۴۳بار 

 

 

 

جمع ۲۵۵۵ بار الله + ۱۴۳ بار لله=۲۶۹۸

 

۱۴۲=۲۶۹۸:۱۹

 

 

 

 

 

طه

ط

عظت دانش در قرآن کریم

سوره ۲۰ با طه آغاز میشود که از اول قرآن تا اول این آیه ۶۳۶ط و از آیه ۲ سوره ۲۰ تا آخر قرآن ۶۳۶ط وجود دارد که در دو طرف آیه مساوی است

لذا ۶۳۶+۶۳۶+حرف ط آیه ۱ سوره طه =۱۲۷۳

۶۷=۱۲۷۳:۱۹

 برای دیدن جدول حرف ط که در دو قسمت تهیه شده روی آدرس های زیر کلیک کنید

http://www.quran19.ir/حرف-ط-در-سوره-طه-1.html

http://www.quran19.ir/حرف-ط-در-سوره-طه-2.html