اشعار

اشعار (43)

این مجموعه در برگیرنده اشعار قرآنی است که توسط آقای سیروس مجللی سروده شده است

پنج شنبه, 20 آذر 1393 ساعت 15:53

داستان هاروت و ماروت در قرآن

نوشته شده توسط

داستان هاروت و ماروت در قرآن

 و آنچه را كه شيطان صفت ها در سلطنت‏ سليمان خوانده  بودند پيروى كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان(صفت)ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‏ آموختند و آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود (پيروى كردند) با اينكه آن دو (فرشته) هيچ كس را تعليم (سحر) نمى‏ كردند مگر آنكه  مى‏گفتند ما (وسيله) آزمايشى (براى شما) هستيم پس زنهار كافر نشوى ولى آنها از آن دو چيزهايى مى ‏آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند و چيزى مى ‏آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى‏رسانيد و قطعا (يهوديان)دريافته بودند كه هر كس خريدار اين (متاع) باشد در آخرت بهره‏اى ندارد وای كه چه بد بود آنچه به جان خريدند اگر مى‏دانستند (102)


داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

 

چهارشنبه, 19 آذر 1393 ساعت 23:13

داستان حضرت مریم

نوشته شده توسط

داستان حضرت مریم در قرآن

سوره سه

به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (33)

فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل) بعضى ديگرند و خداوند شنواى داناست (34)

چون زن عمران گفت پروردگارا آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده (از مشاغل دنيا و پرستش گر تو) باشد پس از من بپذير كه تو خود شنواى دانايى (35)

پس چون فرزندش را بزاد گفت پروردگارا من دختر زاده ‏ام و خدا به آنچه او زاييد داناتر بود و پسر چون دختر نيست و من نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطان رانده‏ شده به تو پناه مى‏دهم (36)

پس پروردگارش وى (=مريم) را با حسن قبول پذيرا شد و او را نيكو بار آورد و زكريا را سرپرست وى قرار داد زكريا هر بار كه در محراب بر او وارد مى ‏شد نزد او (نوعى) خوراكى مى‏ يافت (مى)گفت اى مريم اين از كجا براى تو (آمده است او در پاسخ مى)گفت اين از جانب خداست كه خدا به هر كس بخواهد بى شمار روزى مى‏دهد (37)

 

و (ياد كن) هنگامى را كه فرشتگان گفتند اى مريم خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است (42)

 

اى مريم فرمانبر پروردگار خود باش و سجده كن و با ركوع‏ كنندگان ركوع نما (43)

 

اين (جمله) از اخبار غيب است كه به تو وحى مى‏كنيم و (گرنه) وقتى كه آنان قلم هاى خود را (براى قرعه ‏كشى به آب) مى ‏افكندند تا كدام يك سرپرستى مريم را به عهده گيرد نزد آنان نبودى و (نيز) وقتى با يكديگر كشمكش مى‏كردند نزدشان نبودى (44)

 

(ياد كن) هنگامى (را) كه فرشتگان گفتند اى مريم خداوند تو را به كلمه‏ اى از جانب خود كه نامش مسيح عيسى‏ بن ‏مريم است مژده مى‏دهد در حالى كه (او) در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان (درگاه خدا) است (45)

 

و در گهواره (به اعجاز) و در ميانسالى (به وحى) با مردم سخن مى‏ گويد و از شايستگان است (46)

 

(مريم) گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آنكه بشرى به من دست نزده است گفت چنين است (كار) پروردگار خدا هر چه بخواهد مى ‏آفريند چون به كارى فرمان دهد فقط به آن مى‏ گويد باش پس مى‏ باشد (47)

 

و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى ‏آموزد (48)

 

و (او را به عنوان) پيامبرى به سوى بنى اسرائيل (مى‏ فرستد كه او به آنان مى‏ گويد) در حقيقت من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه ‏اى آورده‏ام من از گل براى شما (چيزى) به شكل پرنده مى‏ سازم آنگاه در آن مى‏ دمم پس به اذن خدا پرنده‏اى مى شود و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى ‏بخشم و مردگان را زنده مى‏ گردانم و شما را از آنچه مى‏ خوريد و در خانه هايتان ذخيره مى‏ كنيد خبر مى‏ دهم مسلما در اين (معجزات) براى شما اگر مؤمن باشيد عبرت است (49)

 

و (مى‏ گويد آمده ‏ام تا) تورات را كه پيش از من (نازل شده) است تصديق كننده باشم و تا پاره ‏اى از آنچه را كه بر شما حرام گرديده براى شما حلال كنم و از جانب پروردگارتان براى شما نشانه ‏اى آورده ‏ام پس از خدا پروا داريد و مرا اطاعت كنيد (50)

 

در حقيقت‏ خداوند پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد (كه ) راه راست اين است (51)

 

چون عيسى از آنان احساس كفر كرد گفت ‏ياران من در راه خدا چه كسانند حواريون گفتند ما ياران (دين) خداييم به خدا ايمان آورده ‏ايم و گواه باش كه ما تسليم (او) هستيم (52)

 

پروردگارا به آنچه نازل كردى گرويديم و فرستاده(ات) را پيروى كرديم پس ما را در زمره گواهان بنويس (53)

 

و (دشمنان) مكر ورزيدند و خدا (در پاسخشان) مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است (54)

 

(ياد كن) هنگامى را كه خدا گفت اى عيسى من تو را برگرفته و به سوى خويش بالا مى‏ برم و تو را از (آلايش) كسانى كه كفر ورزيده ‏اند پاك مى‏گردانم و تا روز رستاخيز كسانى را كه از تو پيروى كرده‏ اند فوق كسانى كه كافر شده‏اند قرار خواهم داد آنگاه فرجام شما به سوى من است پس در آنچه بر سر آن اختلاف مى‏ كرديد ميان شما داورى خواهم كرد (55)

 

اما كسانى كه كفر ورزيدند در دنيا و آخرت به سختى عذابشان كنم و ياورانى نخواهند داشت (56)

 

و اما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده ‏اند (خداوند) مزدشان را به تمامى به آنان مى‏دهد و خداوند بيدادگران را دوست نمی دارد (57)

 

اينهاست كه ما آن را از آيات و قرآن حكمت ‏آميز بر تو مى‏ خوانيم (58)

 

در واقع مثل عيسى نزد خدا همچون مثل (خلقت) آدم است (كه) او را از خاك آفريد سپس بدو گفت باش پس وجود يافت (59)

 

(آنچه درباره عيسى گفته شد) حق (و) از جانب پروردگار تو است پس از ترديد كنندگان مباش (60)

 

پس هر كه در اين (باره) پس از دانشى كه تو را (حاصل) آمده با تو محاجه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت‏ خدا را بر دروغگويان قرار دهيم (61)

 

آرى داستان درست (مسيح) همين است و معبودى جز خدا نيست و خداست كه در واقع همان شكست ‏ناپذير حكيم است (62)

 

پس اگر رويگردان شدند همانا خداوند به (حال) مفسدان داناست (63)

 

سوره چهار

و (نيز) به سزاى كفرشان و آن تهمت بزرگى كه به مريم زدند (156)

 

و گفته ايشان كه ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه در باره او اختلاف كردند قطعا در مورد آن دچار شك شده‏ اند و هيچ علمى بدان ندارند جز آنكه از گمان پيروى مى‏ كنند و يقينا او را نكشتند (157)

 

بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا توانا و حكيم است (158)

 

و از اهل كتاب كسى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود حتما به او ايمان مى‏ آورد و روز قيامت (عيسى نيز) بر آنان شاهد خواهد بود (159)

 

پس به سزاى ستمى كه از يهوديان سر زد و به سبب آنكه (مردم را) بسيار از راه خدا باز داشتند چيزهاى پاكيزه‏ اى را كه بر آنان حلال شده بود حرام گردانيديم (160)

 

و (به سبب) رباگرفتنشان با آنكه از آن نهى شده بودند و به ناروا مال مردم خوردنشان و ما براى كافران آنان عذابى دردناك آماده كرده ‏ايم (161)

 

اى اهل كتاب در دين خود غلو مكنيد و در باره خدا جز (سخن) درست مگوييد مسيح عيسى بن مريم فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد (خدا) سه‏ گانه است باز ايستيد كه براى شما بهتر است‏ خدا فقط معبودى يگانه است منزه از آن است كه براى او فرزندى باشد آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و خداوند بس كارساز است (171)

مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى‏ ورزد و فرشتگان مقرب (نيز ابا ندارند) و هر كس از پرستش خدا امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد (172)

سوره پنج

كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است مسلما كافر شده ‏اند بگو اگر (خدا) اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است جملگى به هلاكت رساند چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد مى ‏آفريند و خدا بر هر چيزى تواناست (17)

و يهودان و ترسايان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستيم بگو پس چرا شما را به (كيفر) گناهانتان عذاب مى‏ كند ) بلكه شما (هم) بشريد از جمله كسانى كه آفريده است هر كه را بخواهد مى‏ آمرزد و هر كه را بخواهد عذاب مى‏ كند و فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو مى‏ باشد از آن خداست و بازگشت (همه) به سوى اوست (18)

سوره نوزده

و در اين كتاب از مريم ياد كن آنگاه كه از كسان خود در مكانى شرقى به كنارى شتافت (16)

 

و در برابر آنان پرده‏ اى بر خود گرفت پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به (شكل) بشرى خوش ‏اندام بر او نمايان شد (17)

 

(مريم) گفت اگر پرهيزگارى من از تو به خداى رحمان پناه مى ‏برم (18)

 

گفت من فقط فرستاده پروردگار توام براى اينكه به تو پسرى پاكيزه ببخشم (19)

 

گفت چگونه مرا پسرى باشد با آنكه دست بشرى به من نرسيده و بدكار نبوده ‏ام (20)

 

گفت (فرمان) چنين است پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است و تا او را نشانه‏ اى براى مردم و رحمتى از جانب خويش قرار دهيم و (اين) دستورى قطعى بود (21)

 

پس (مريم) به او (=عيسى) آبستن شد و با او به مكان دورافتاده‏ اى پناه جست (22)

 

تا درد زايمان او را به سوى تنه درخت‏ خرمايى كشانيد گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش ‏شده بودم (23)

 

پس از زير (پاى) او (فرشته) وى را ندا داد كه غم مدار پروردگارت زير (پاى) تو چشمه آبى پديد آورده است (24)

 

و تنه درخت‏ خرما را به طرف خود (بگير و) بتكان بر تو خرماى تازه مى‏ ريزد (25)

 

و بخور و بنوش و ديده روشن دار پس اگر كسى از آدميان را ديدى بگوى من براى (خداى) رحمان روزه نذر كرده‏ ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت (26)

 

پس (مريم) در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مريم به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده‏ اى (27)

 

اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نيز) بدكاره نبود (28)

 

(مريم) به سوى (عيسى) اشاره كرد گفتند چگونه با كسى كه در گهواره (و) كودك است‏ سخن بگوييم (29)

 

(كودك) گفت منم بنده خدا به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است (30)

 

و هر جا كه باشم مرا با بركت ‏ساخته و تا زنده‏ ام به نماز و زكات سفارش كرده است (31)

 

و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است (32)

 

و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى‏ ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏ شوم (33)

 

اين است (ماجراى) عيسى پسر مريم (همان) گفتار درستى كه در آن شك مى‏كنند (34)

 

خدا را نسزد كه فرزندى برگيرد منزه است او چون كارى را اراده كند همين قدر به آن مى‏ گويد موجود شو پس بى‏ درنگ موجود مى‏ شود (35)

 

و در حقيقت‏ خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست (36)

 

اما دسته‏ ها(ى گوناگون) از ميان آنها به اختلاف پرداختند پس واى بر كسانى كه كافر شدند از مشاهده روزى دهشتناك (37)

 

چه شنوا و بينايند روزى كه به سوى ما مى‏ آيند ولى ستمگران امروز در گمراهى آشكارند (38)

 

و آنان را از روز حسرت بيم ده آنگاه كه داورى انجام گيرد و حال آنكه آنها (اكنون) در غفلتند و سر ايمان آوردن ندارند (39)

 

ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث مى‏ بريم و (همه) به سوى ما بازگردانيده مى‏شوند (40)

 

سوره شصت وشش

و مريم دختر عمران را همان كسى كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دميديم و سخنان پروردگار خود و كتابهاى او را تصديق كرد و از فرمانبرداران بود (12)

 

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

 

چهارشنبه, 19 آذر 1393 ساعت 20:07

داستان حضرت خضر و حضرت موسی

نوشته شده توسط

داستان حضرت خضر و حضرت موسی سوره هجده


و(ياد آور) هنگامى را كه موسى به جوان (همراه) خود گفت دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم هر چند سالها(ى سال) سير كنم (60)

 

پس چون به محل برخورد دو (دريا) رسيدند ماهى خودشان را فراموش كردند و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت (و رفت) (61)

 

و هنگامى كه (از آنجا) گذشتند (موسى) به جوان خود گفت غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر رنج بسيار ديديم (62)

 

گفت ديدى وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم من ماهى را فراموش كردم و جز شيطان (كسى) آن را از ياد من نبرد تا به يادش باشم و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت (63)

 

گفت اين همان بود كه ما مى‏جستيم پس جستجوكنان رد پاى خود را گرفتند و برگشتند (64)

 

تا بنده‏اى از بندگان ما(حضرت خضر) را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم (65)

 

موسى به او گفت آيا تو را به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شده‏اى به من ياد دهى پيروى كنم (66)

 

گفت تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (67)

 

و چگونه مى‏توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى (68)

 

گفت ان شاء الله مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد (69)

 

گفت اگر مرا پيروى مى‏كنى پس از چيزى سؤال مكن تا (خود) از آن با تو سخن آغاز كنم (70)

 

پس رهسپار گرديدند تا وقتى كه سوار كشتى شدند (وى) آن را سوراخ كرد (موسى) گفت آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى واقعا به كار ناروايى مبادرت ورزيدى (71)

 

گفت آيا نگفتم كه تو هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (72)

 

(موسى) گفت به سبب آنچه فراموش كردم مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير (73)

 

پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند (بنده ما) او را كشت (موسى به او ) گفت آيا شخص بى‏گناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى واقعا كار ناپسندى مرتكب شدى (74)

 

گفت آيا به تو نگفتم كه هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى (75)

 

(موسى) گفت اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم ديگر با من همراهى مكن (و) از جانب من قطعا معذور خواهى بود (76)

 

پس رفتند تا به اهل قريه‏اى رسيدند از مردم آنجا خوراكى خواستند و(لى آنها) از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند پس در آنجا ديوارى يافتند كه مى‏خواست فرو ريزد و (بنده ما) آن را استوار كرد (موسى) گفت اگر مى‏خواستى (مى‏توانستى) براى آن مزدى بگيرى (77)

 

گفت اين (بار ديگر وقت) جدايى ميان من و توست به زودى تو را از تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت (78)

 

اما كشتى از آن بينوايانى بود كه در دريا كار مى‏كردند خواستم آن را معيوب كنم (چرا كه) پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى (درستى) را به زور مى‏گرفت (79)

 

و اما نوجوان پدر و مادرش (هر دو) مؤمن بودند پس ترسيديم (مبادا) آن دو را به طغيان و كفر بكشد (80)

 

پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد (81)

 

و اما ديوار از آن دو پسر (بچه) يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان (مردى) نيكوكار بود پس پروردگار تو خواست آن دو (يتيم) به حد رشد برسند و گنجينه خود را كه رحمتى از جانب پروردگارت بود بيرون آورند و اين (كارها) را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى (82)

 

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

سه شنبه, 18 آذر 1393 ساعت 21:05

داستان ذوالقرنین

نوشته شده توسط

 داستان ذوالقرنين يا كوروش كبير سوره هجده

 و از تو در باره ذوالقرنين مى‏پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (83)

 

 

 

ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏ اى بدو بخشيديم (84)

 

تا راهى را دنبال كرد (85)

 

تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گل‏ آلود و سياه غروب مى‏ كند و نزديك آن طايفه ‏اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى ‏كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى‏ گيرى (86)

 

گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى ‏شود آنگاه او را عذابى سخت‏ خواهد كرد (87)

 

و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت (88)

 

سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد (89)

 

تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم (90)

 

اين چنين [مى‏رفت] و قطعا به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم (91)

 

باز راهى را دنبال نمود (92)

 

تا وقتى به ميان دو سد رسيد در برابر آن دو [سد] طايفه ‏اى را يافت كه نمى ‏توانستند هيچ زبانى را بفهمند (93)

 

گفتند اى ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مى‏ كنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى (94)

 

گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم (95)

 

براى من قطعات آهن بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد گفت بدميد تا وقتى كه آن [قطعات] را آتش گردانيد گفت مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم (96)

 

[در نتيجه اقوام وحشى] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند (97)

 

گفت اين رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است (98)

محقق:علل فراواني براي اثبات اينكه ذوالقرنين همان کوروش کبیر است موجود است اما یکی از مهمترین دلایل رمزی است که در آیه 83 بیان شده که بعدا در همین سایت منتشر خواهم کرد

 

 آیا کوروش کبیر ذوالقرنین است؟


پاسخ :قرآن‌، داستان ذوالقرنین را در سوره كهف‌، آیات 83 تا 98 بیان كرده و برای او ویژگی‌هایی را بر شمرده است‌.

معنا و مفهوم آیات مشخص است و در آن بحث خاصی نیست اما اختلافی که وجود دارد و موضوع بحث است، خارج از مباحث آیات است (و خود آیات هم به این مطلب نپرداخته) و آن اینکه این فردی که قرآن داستانش را بیان کرده، از نظر تاریخی کیست و بر چه کسی انطباق دارد؟

برخی او را اسكندر مقدونی و  برخی او را کوروش کبیر و ... دانسته‌اند و هر یك سعی دارند تا این ویژگی‌های قرآنی را به آن‌ها تطبیق دهند، امّا نظر برخی مفسران مانند علامه طباطبایی‌ در المیزان و آیة‌الله مكارم شیرازی‌ در تفسیر نمونه این است كه ذوالقرنین همان كورش كبیر، پادشاه هخامنشی است‌.

قرینه‌هایی كه ایشان برای تأیید نظر خود (از آیات سوره کهف که درباره ذوالقرنین است و انطباق با تاریخ) می‌آورند از این قرار است‌:
- ذوالقرنین شخصیتی است كه خداوند به او تمكن در روی زمین و قدرت و اختیار داده است و این با شخصیت كورش كه بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافته و نخستین امپراتوری بزرگ تاریخ را تأسیس كرده است‌، توافق دارد
ذوالقرنین مطرح شده در قرآن خداشناس و موحد است و كورش هم خداشناس و یكتاپرست بوده است و معقول‌ترین تاریخی كه برای ظهور زرتشت یاد می‌شود، بین قرن ششم پیش از میلاد است که با تاریخ حیات كورش توافق دارد.
ذوالقرنین سفر یا لشكركشی به غرب یا مغرب خورشید داشته است و این با لشكركشی كورش به سیری در آسیای صغیر و تسخیر آن سرزمین انطباق دارد.
 ذوالقرنین سفر یا لشكركشی به شرق یا مشرق خورشید داشته است و این با لشكركشی كورش به جنوب شرقی و (مكران و سیستان‌) و شمال‌شرقی (حدود بلخ‌) انطباق دارد.
 ذوالقرنین با قومی وحشی مواجه شده است و این با رفتن كورش به سمت شمال و نبرد با اقوام وحشی «سكا» كه به عبارتی همان یأجوج و مأجوج هستند، انطباق دارد. در این جا كورش اقوام وحشی را عقب می‌راند و در معبر داریال سدّی با آهن و مس می‌سازد كه هنوز بقایای این سد برپاست‌.

داستانهای دیگر در قرآن مبین

 

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

 داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن 

سه شنبه, 18 آذر 1393 ساعت 18:47

داستان اصحاب کهف

نوشته شده توسط

داستان اصحاب کهف در سوره هجده قرآن

آنگاه كه جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان (10)

پس در آن غار ساليانى چند بر گوشهايشان پرده زديم (11)

آنگاه آنان را بيدار كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب كرده ‏اند (12)

ما خبرشان را بر تو درست‏ حكايت مى‏كنيم آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم (13)

و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه قیام کردند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند كه در اين صورت قطعا ناصواب گفته‏ ايم (14)

اين قوم ما جز او معبودانى اختيار كرده‏ اند چرا بر آنها برهانى آشكار نمى‏ آورند پس كيست ‏ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد (15)

و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مى‏ پرستند كناره گرفتيد پس به غار پناه جوييد تا پروردگارتان از رحمت‏ خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد (16)

و آفتاب را مى‏ بينى كه چون برمى‏ آيد از غارشان به سمت راست مايل است و چون فرو مى‏شود از سمت چپ دامن برمى‏ چيند در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند اين از نشانه‏ هاى  خداست‏ خدا هر كه را راهنمايى كند او راه‏ يافته است و هر كه را بى ‏راه گذارد هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت (17)

و مى‏ پندارى كه ايشان بيدارند در حالى كه خفته‏ اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‏ گردانيم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست‏ خود را دراز كرده بود اگر بر حال آنان اطلاع مى‏ يافتى گريزان روى از آنها برمی تافتى و از آنها آكنده از بيم می شدى (18)

و اين چنين بيدارشان كرديم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند گوينده ‏اى از آنان گفت چقدر مانده‏ ايد گفتند روزى يا پاره ‏اى از روز را مانده‏ ايم گفتند: پروردگارتان به آنچه مانده‏ ايد داناتر است اينك يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك از غذاهاى آن پاكيزه ‏تر است و از آن غذايى برايتان بياورد و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از [حال] شما آگاه نگرداند (19)

چرا كه اگر آنان بر شما دست‏ يابند سنگسارتان مى‏ كنند يا شما را به كيش خود بازمی گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد (20)

و بدين گونه [مردم آن ديار را] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و در قيامت هيچ شكى نيست هنگامى كه ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مى ‏كردند پس [عده‏اى] گفتند بر روى آنها ساختمانى بنا كنيد پروردگارشان به آنان داناتر است [سرانجام] كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند حتما بر ايشان معبدى بنا خواهيم كرد (21)

به زودى خواهند گفت ‏سه تن بودند و چهارمين آنها سگشان بود و مى‏ گويند پنج تن بودند ششمين آنها سگشان بود تير در تاريكى مى‏ اندازند و مى‏ گويند هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه‏تر است جز اندكى [كسى شماره] آنها را نمی داند پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو (22)

و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد (23)

مگر آنكه خدا بخواهد و چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است هدايت كند (24)

و سيصد سال در غارشان درنگ كردند و نه سال [نيز بر آن] افزودند (25)

بگو خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد وه چه بينا و شنواست براى آنان ياورى جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمى‏ گيرد (26)

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن


دوشنبه, 17 آذر 1393 ساعت 23:14

عزیز پیامبر

نوشته شده توسط

داستان پیامبری بنام عزیز در سوره بقره

يا چون آن كس(عزیز) كه به شهرى كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ گفت‏: (چگونه خداوند، (اهل‏) اين (ويرانكده‏) را پس از مرگشان زنده مى‏كند؟). پس خداوند، او را صد سال بميراند. آنگاه او را برانگيخت‏، (و به او) گفت‏: (چقدر درنگ كردى‏؟) گفت‏: (يك روز يا پاره‏اى از روز را درنگ كردم‏.) گفت‏: ((نه‏) بلكه صد سال درنگ كردى‏، به خوراك و نوشيدنى خود بنگر (كه طعم و رنگ آن‏) تغيير نكرده است‏، و به درازگوش خود نگاه كن (كه چگونه متلاشى شده است‏. اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم‏) و هم تو را (در مورد معاد) نشانه‏اى براى مردم قرار دهيم‏. و به (اين‏) استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مى‏دهيم‏؛ سپس گوشت بر آن مى‏پوشانيم‏.) پس هنگامى كه (چگونگى زنده ساختن مرده‏) براى او آشكار شد، گفت‏: ((اكنون‏) مى‏دانم كه خداوند بر هر چيزى تواناست‏.) (259)


داستانهای دیگر در قرآن مبین

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

 

پنج شنبه, 30 مرداد 1393 ساعت 22:23

داستان حضرت موسی

نوشته شده توسط

 داستان حضرت موسی در قرآن مبین

رامسس دوم که یکی از فرعونیان زمان بود پادشاه مصر بود و ادعای خدایی داشت

و ظلم و ستم او بحدی بود که تصور نتوان کرد یکی از ستم های او شکنجه مردم

(بی گناه یا گناهکار) بود آنچنانکه در قرآن فرموده:

(شما را سخت‏شكنجه مى‏كردند پسران شما را سر مى‏بريدند و زنهايتان را زنده مى‏گذاشتند)

 

آیه ۴۹ سوره ۲ و آیه ۱۴۱ سوره ۷ وآیه ۶ سوره ۱۴

 

و همچنین در قرآن آمده

 

که فرعون دستور میداد تا دست و پای مجرمان را بر خلاف یکدیگر قطع نمایند

 

آیه ۱۲۴ سوره ۷ و آیه ۷۱ سوره ۲۰ وآیه ۴۹ سوره ۲۶

 

یا عده بسیاری را زنده در آتش میسوزاندند

 

زمانی که مقدر شد تا که موسی پا به جهان نهد تا ظلم و ستم چها صد ساله فرعونیان را بر چیند

فرعون در عالم خواب دید آتشى از اطراف شام شعله ور شده و زبانه مى کشد

و به طرف مصر مى آید و به خانه هاى قبطیان (اشراف و مستکبران)مى افتد

و همه آن خانه را مى سوزاند و سپس کاخها و باغها و تالارهاى آنها را فرا مى گیرد

و همه را به خاکستر و دود تبدیل مى نماید.
فرعون در حالى که بسیار وحشتزده شده بود از خواب برخاست

و در غم و اندوه فرو رفت . ساحران ، کاهنان و دانشمندان معبران خواب را

به حضور طلبید و به آنها گفت : ((تعبیرخواب من ‍ چیست )) .
یکى از آنها گفت : (( چنین به نظر مى رسد که به زودى نوزادى از بنى اسرائیل

(سبطیان که همان مستضعفین و بردگان بودند) به دنیا مى آید و واژگونى

تخت و تاج فرعون و نابودى فرعونیان به دست او انجام مى شود))

 

بگفتند :مادری در این حوالی کودکی زاد

که تخت پادشاهی را دهد باد

 

فرعون دو دستور صادر کرد اول اینکه تمام مردان و زنان را از یکدیگر جدا کنند

و دوم اینکه هر کودکی از امروز تا نه ماه آینده بدنیا آمد نابود گردد هامان که وزیر فرعون بود

به سربازان دستور داد

 

به هر کوی و به برزن کودکی دیدید

 بگیرید و سر کودک ببرید

خانه به خانه جستجو آغاز شدو تمام نوزادان پسر را از دم تیغ گذراندند. زنی به نام یوکابد

در همانروز به موسی بار دار شد

 

و بارداری خود را نه ماه از مردم پنهان داشت تا اینکه موسی بدنیا آمد

و به مادر موسی وحی شد  (( و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده و

چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار

كه ما او را به تو بازمى‏گردانيم و از پیامبرانش قرار مى‏دهيم))

 

((آیه ۷ سوره ۲۸ و آیه ۲۹ سوره ۲۰))

 

یوکابد مادر موسی ز ترس از جان فرزند

 

نهاد در صندوقی موسی و در دریا بیفکند

 

خداوند باد و موجی را بیاراست

 

و رفت صندوق به آنجا یی که میخواست

 

موسی خواهری داشت با نام مریم که او نیز در کاخ فرعون ندیمه بود و البته پدر موسی نیز هارون نام داشت در کاخ فرعون از سربازان و نگهبانان کاخ بود وقتی مادر موسی اورا در صندوق نهاد و در دریا افکند به مریم گفت از دور صندوق را زیر نظر داشته باش و بنگر که صندوق به کجا میرود

((و به خواهر [موسى] گفت از پى او برو پس او را از دور ديد

در حالى كه آنان متوجه نبودند))

آیه ۴۰ سوره ۲۰ و آیه ۱۱ سوره ۲۸

 

تا اینکه صندوق به محوطه ای که بعنوان استخر کاخ از آن استفاده میکردند رسید و آسیه همسر فرعون که در حال استحمام بود چشمش به صندوق خورد و گفت تا ندیمه ها او را از آب گرفتند

 

چو چشم آسیه بر کودک افتاد

 

خداوند مهر او را بر دل انداخت

 

چو چند ساعت گذشت کودک غذا خواست

 

خداوند هم زشیر مادران کاست

 

تمام مادرانی را که فرزندانشان را کشته بودند جمع کردند ولی خداوند که وعده آغوش فرزند را به مادر داده بود شیر تمام آنها را خشکانید

 

زشیر هیچکدام از مادران شیری ننوشید

 

چنان گویی که خون کودکان در سینه جوشید.

ادامه دارد

نویسنده:سیــــروس مجللی

داستانهای دیگر در قرآن مبین

 

داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم

 

داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط

 

داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی

 

داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف

 

داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر

 

داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس

 

داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان

 

داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا

 

داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت

 

داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند

 

داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر

 

داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم

زنا در قرآنزنا در قرآن

پنج شنبه, 23 مرداد 1393 ساعت 15:47

شعر سوره ناس

نوشته شده توسط

 

شعرسوره ناس

 

بگو پناه میبرم بررب مردم (۱)

 

 همی شاه و همی معبود مردم (۲و۳)

 

 زشر وسوسه پنهان زمردم (۴)

 

 کسی که وسوسه افکنده است در قلب مردم (۵)

 

 چه ازجن باشد ویا اینکه مردم (۶)

شعر از سیــــروس مجللی

 

 کتاب آسمانی با نام الله آغاز میشود و با کلمه ناس (مردم) به پایان میرسد 

 

 سوره حمد اولین سوره و سوره ناس آخرین سوره قرآن  است

 

که حمد ۷ آیه و ناس ۶ آیه دارد که ارقام

 

 ۷و ۶ عدد ۷۶ را که مضربی از ۱۹ میباشد تشکیل میدهند.

بیاموزیم: نام دیکر سوره ناس و فلق :معوذتین، مشقشقتان

 

پنج شنبه, 23 مرداد 1393 ساعت 15:46

شعر سوره لیلة القدر

نوشته شده توسط

شعر سوره لیلة القدر

 

همانا ما فرستادیم کتابی در شب قدر

 

چه دانی لیلة القدر را چه معناست

 

شب قدر بهتر است از یکهزار ماه خداوند

 

برای هر فرامینی تنزل میکنند روح و ملائك

 

 در آن هنگام به فرمان خداوند

 

شبی است تا سحر پر ز سلامت به دستور خداوند

شعر از سیــــروس مجللی

پنج شنبه, 23 مرداد 1393 ساعت 15:44

شعر سوره حمد

نوشته شده توسط

سوره حمد

 

 بنام خداوند بخشنده ومهربان (۱)  كه حمد است سزاوار او خالق این جهان و نهان (۲)

 

كه بخشنده است ورحيم    (۳)            و مالك به روز جزاست (۴)

 

تورا مي ستاييم وياري زتوست (۵)        نشان ده تو مارا به راه درست (۶)

 

به راه كسانيكه نعمت به آنان زتوست

 

نه آنان كه گمره شدند و غضب هم برآنان زتوست (۷)

 شعر از سیــــروس مجللی

سوره حمد سوره ۱ قرآن مبين داراي ۷ آيه است و اگر عدد سوره و آيه را دنبال هم بنويسيم ميشود

۱۷ كه با ۱۷ ركعت نماز

مسلمانان مرتبط است و اگر عدد سوره وسپس اعداد آيات را دنبال هم بنويسيم مضربي از ۱۹ ميشود.

یعنی عدد سوره یک را بنویسید وسپس ارقام آیات یک تا هفت را دنبال آن بنویسید
 

591293=11234567:19

بیاموزیم: اسامی دیگر سوره حمد: فاتحه، شکر، وافیه، نور، سبع المثانی، کافیه، ام الکتاب، کنز، اساس، راقیه، شافیه، شفاء، صلاه، دعا، سوال، مناجات، ام القرآن

توضیح در مورد سبع المثانی:  در بسیاری از تفاسیر و متون کلمه سبع المثانی که در قرآن ذکر شده را به سوره حمد نسبت میدهند اما من بر این باورم که معنای سبع المثانی کل سوره های قرآن است

وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ

و به راستى به تو سبع المثانى و قرآن بزرگ را عطا كرديم (87)سوره الحجر

سوره پانزده الحجر بخاطر داستان اصحاب حجر در این سوره به این نام خوانده میشود

 

ص در آخر كلمات

آیا میدانید ص در آخر كلمات ۵۷ بار ذكر شده

 (۱۹×۳)=۵۷

تعداد الله در كل قران

تعداد الله در كل قران بدون بسم الله الرحمن الرحيم اول ايات=۲۵۵۵

 

 

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ﴿۸۶﴾ س ۱۱ اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم (۸۶)

 

 

 

کل الله ۲۵۵۵ بار با کسر بسم الله الرحمن الرحیم بدون شماره

 

۱۲۷۷.۵=۲۵۵۵:۲

 

از اول قرآن تا اول سوره ۱۱دقیقا ۱۲۷۷الله و از اول سوره ۱۱ تا آخر قرآن ۱۲۷۸ الله ذکر شده  که بقیه الله یعنی باقیمانده تفاوت دوعدد ۱ میباشد

 

۱=۱۲۷۸-۱۲۷۷

 

یعنی یکتا پرستی برای شما بهتر است اگر مومن باشید

 

تعداد لله ۱۴۳بار 

 

 

 

جمع ۲۵۵۵ بار الله + ۱۴۳ بار لله=۲۶۹۸

 

۱۴۲=۲۶۹۸:۱۹

 

 

 

 

 

طه

ط

عظت دانش در قرآن کریم

سوره ۲۰ با طه آغاز میشود که از اول قرآن تا اول این آیه ۶۳۶ط و از آیه ۲ سوره ۲۰ تا آخر قرآن ۶۳۶ط وجود دارد که در دو طرف آیه مساوی است

لذا ۶۳۶+۶۳۶+حرف ط آیه ۱ سوره طه =۱۲۷۳

۶۷=۱۲۷۳:۱۹

 برای دیدن جدول حرف ط که در دو قسمت تهیه شده روی آدرس های زیر کلیک کنید

http://www.quran19.ir/حرف-ط-در-سوره-طه-1.html

http://www.quran19.ir/حرف-ط-در-سوره-طه-2.html