اشعار

اشعار (43)

این مجموعه در برگیرنده اشعار قرآنی است که توسط آقای سیروس مجللی سروده شده است

شنبه, 22 فروردين 1394 ساعت 11:38

شکر خدایی را که

نوشته شده توسط

الحمدلله الذی

 

تولد:

 

اقرا باسم ربک الذی خلق

 

خلق الانسان من علق

 

شکر خدایی را که ما را از گل خشک شده آفرید

 

شکر خدایی را که ما را از خون بسته آفرید

 

شکر خدایی را که ما را از آب مهین آفرید

 

شکر خدایی را که ما را در جای امن قرار داد(رحم مادر)

 

شکر خدایی را که استخوانها بر پیکرمان نهاد

 

شکر خدایی را که پوست و گوشت بر استخوانها نهاد

 

شکر خدایی را که ما را مدتی معین در رحم مادر درون مایعی قرارداد در آب زنده ماندیم و از بند نافمان تغذیه کردیم و رشد کردیم

 

شکر خدایی را که از روح خود بر ما دمید

 

شکر خدایی را که درون ما فطرت نهاد

 

شکر خدایی را که در تک تک سلولهای بدن ما علم قرار داد

 

شکر خدایی را که از رگ گردن به ما نزدیکتر است

 

شکر خدایی را که نهان و آشکار را میداند

 

شکر خدایی را که به ما چشم داد تا ببینیم و بتوانیم رنگها را تشخیص دهیم

 

شکر خدایی را که به ما زبان داد تا سخن بگوییم و حس چشایی بخشید

 

شکر خدایی را که به ما دست و پا داد

 

شکر خدایی را که به ما قدرت شنوایی داد

 

شکر خدایی را که به ما حس لامسه بخشید

 

شکر خدایی را که قدرت شنوایی ما را بگونه ای تنظیم کرد که صداهای نا هنجار مثل حرکت زمین را نشنویم

 

شکر خدایی را که به ما بیننی داد تا نفس بکشیم و بوها را حس کنیم

 

شکر خدایی را که به ما دهان و دندان بخشید تا بخوریم وبیاشامیم

 

شکر خدایی را که در پیکرمان سیستمی قرار داد تا هر یک از اعضای بدن به وظیفه خود عمل کنند

 

شکر خدایی را که حس خندیدن و گریه کردن را در ما نهاد

 

شکر خدایی را که عاشق شدن را در وجود ما نهاد

 

شکر خدایی را که ما را در تصمیم گیری آزاد گذاشت

 

شکر خدایی را که بر ما رسولانی فرستاد تا روش زندگی کردن را بیاموزیم

 

شکر خدایی را که شب را برای استراحت و روز را برای کار کردن تنظیم کرد

 

شکر خدایی را که ما را روی زمین چنان سکنی داد که با وجود حرکت زمین هیچ لرزشی احساس نکنیم

 

شکر خدایی را که استخوانهای ما را چنان تعبیه نمود و انعطاف داد که برای هر کاری بتوانیم استفاده کنیم

 

شکر خدایی را که جاذبه را برای ساکن بودن ما قرار داد

 

شکر خدایی را که کوه ها را آفرید تا مانند میخی استوار زمین را نگاهدارد(جاذبه)

 

شکر خدایی را که از آسمان برما آب نازل کرد

 

شکر خدایی را که دریاها را آفرید

 

شکر خدایی را که چشمه ها را خلق کرد

 

شکر خدایی را که خشکی ها را آفرید

 

شکر خدایی را که آب شیرین و شور را در کنار هم قرار داد بدون انکه بهم بیامیزند

 

شکر خدایی را که برای انسان جفت قرار داد

 

شکر خدایی را که ظلم و ستم و بدی ها را بد شمرد

 

شکر خدایی را که نیکی و انفاق و عدالت را نیک شمرد

 

شکر خدایی را که برای نیکی ها جزای نیک و برای بدیها جزای بد خواهد داد

 

شکر خدایی را که جنگ را جزو بدیها قرار داد

 

شکر خدایی را که جنگیدن را تنها بخاطر دفاع از خودمان مقرر داشت

 

شکر خدایی را که کشتن یک انسان را به کشتن تمامی انسانهای روی زمین تشبیه کرد

 

شکر خدایی را که نجات دادن جان یک انسان را به نجات دادن تمامی انسانهای روی زمین تشبیه کرد

 

شکر خدایی را که حتی انسانهای بد را نیز بواسطه توبه می بخشد

 

شکر خدایی را که جانوران گوناگون را خلق کرد

 

شکر خدایی را که نباتات را آفرید

 

شکر خدایی را که برای ما انواع میوه ها را پدید آورد

 

شکر خدایی را که در ما امید قرار داد

 

شکر خدایی را که در ما محبت و دوست داشتن را نهاد

 

شکر خدایی را که ما را از پدر و مادر آفرید

 

مرگ:

 

شکر خدایی را که ما را از هیچ  آفرید وگام به گام تکامل داد تا جوان شویم وسپس به پیری رسیده آنگاه بمیریم و بسوی نور برویم

 

شکر خدایی را که بسویش باز خواهیم گشت.

 

انا لله و انا الیه راجعون

 

دوشنبه, 08 دی 1393 ساعت 19:01

مسجد الحرام

نوشته شده توسط

مسجد الحرام در قرآن

سوره دو بقره

ما گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى ‏بينيم پس (باش تا) تو را به قبله‏ اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن بگردانيد در حقيقت اهل كتاب نيك مى‏دانند كه اين (تغيير قبله) از جانب پروردگارشان  درست است و خدا از آنچه مى‏كنند غافل نيست (144)

و از هر كجا بيرون آمدى روى خود را به سوى مسجدالحرام بگردان و البته اين حق است و از جانب پروردگار تو است و خداوند از آنچه مى‏كنيد غافل نيست (149)

و از هر كجا بيرون آمدى (به هنگام نماز) روى خود را به سمت مسجدالحرام بگردان و هر كجا بوديد روي هاى خود را به سوى آن بگردانيد تا براى مردم غير از ستمگرانشان بر شما حجتى نباشد پس از آنان نترسيد و از من بترسيد تا نعمت‏ خود را بر شما كامل گردانم و باشد كه هدايت ‏شويد (150)

و هر كجا بر ايشان دست‏ يافتيد آنان را بكشيد و همان گونه كه شما را بيرون راندند آنان را بيرون برانيد (چرا كه) فتنه (=شرك) از قتل بدتر است (با اين همه) در كنار مسجد الحرام با آنان جنگ مكنيد مگر آنكه با شما در آن جا به جنگ درآيند پس اگر با شما جنگيدند آنان را بكشيد كه كيفر كافران چنين است (191)

و اگر بازايستادند البته خدا آمرزنده مهربان است (192)

و براى خدا حج و عمره را به پايان رسانيد و اگر (به علت موانعى) بازداشته شديد آنچه از قربانى ميسر است (قربانى كنيد) و تا قربانى به قربانگاه نرسيده سر خود را متراشيد و هر كس از شما بيمار باشد يا در سر ناراحتي داشته باشد (و ناچار شود در احرام سر بتراشد) به كفاره (آن بايد) روزه‏اى بدارد يا صدقه‏ اى دهد يا قرباني بكند و چون ايمنى يافتيد پس هر كس از (اعمال) عمره به حج پرداخت (بايد) آنچه از قربانى ميسر است (قربانى كند) و آن كس كه (قربانى) نيافت (بايد) در هنگام حج‏ سه روز روزه (بدارد) و چون برگشتيد هفت (روز ديگر روزه بداريد) اين ده (روز) تمام است اين براى كسى است كه اهل مسجد الحرام (مكه) نباشد و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا سخت‏ كيفر است (196)

از تو در باره ماهى كه كارزار در آن حرام است مى‏پرسند بگو كارزار در آن گناهى بزرگ و باز داشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام (=حج) و بيرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا (گناهى) بزرگتر و فتنه (=شرك) از كشتار بزرگتر است و آنان پيوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مى‏شود و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (217)

سوره پنج مائده

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد حرمت ‏شعاير خدا و ماه حرام و قربانى بى‏نشان و قربانيهاى گردن‏بنددار و راهيان بيت الحرام را كه فضل و خشنودى پروردگار خود را مى‏ طلبند نگه داريد و چون از احرام بيرون آمديد (مى‏توانيد) شكار كنيد و البته نبايد كينه‏ توزى گروهى كه شما را از مسجد الحرام باز داشتند شما را به تعدى وادارد و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت ‏كيفر است (2)

سوره هشت انفال

چرا خدا (در آخرت) عذابشان نكند با اينكه آنان (مردم را) از (زيارت) مسجدالحرام باز مى‏دارند در حالى كه ايشان سرپرست آن نباشند چرا كه سرپرست آن جز پرهيزگاران نيستند ولى بيشترشان نمى‏ دانند (34)

سوره نه توبه

چگونه مشركان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدى تواند بود مگر با كسانى كه كنار مسجد الحرام پيمان بسته‏ ايد پس تا با شما (بر سر عهد) پايدارند با آنان پايدار باشيد زيرا خدا پرهيزگاران را دوست مى‏ دارد (7)

آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را همانند [كار] كسى پنداشته‏ ايد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مى‏كند [نه اين دو] نزد خدا يكسان نيستند و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد (19)

اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند پس نبايد از سال آينده به مسجدالحرام نزديك شوند و اگر [در اين قطع رابطه] از فقر بيمناكيد پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خويش بى‏ نياز مى ‏گرداند كه خدا داناى حكيم است (28)

سوره هفده اسرا

منزه است آن [خدايى] كه بنده ‏اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده‏ ايم سير داد تا از نشانه‏ هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست (1)

سوره بیست وپنج حج

بى‏ گمان كسانى كه كافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام كه آن را براى مردم اعم از مقيم در آنجا و باديه ‏نشين يكسان قرار داده‏ ايم جلو گيرى مى‏كنند و [نيز] هر كه بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابى دردناك مى‏ چشانيم (25)

سوره چهل وهشت فتح

آنها بودند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجد الحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانى [شما] كه بازداشته شده بود به محلش برسد و اگر [در مكه] مردان و زنان با ايمانى نبودند كه [ممكن بود] بى‏ آنكه آنان را بشناسيد ندانسته پايمالشان كنيد و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مكه مى‏ داديم] تا خدا هر كه را بخواهد در جوار رحمت‏ خويش درآورد اگر [كافر و مؤمن] از هم متمايز مى‏ شدند قطعا كافران را به عذاب دردناكى معذب مى‏ داشتيم (25)

حقا خدا رؤياى پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود] شما بدون شك به خواست‏ خدا در حالى كه سر تراشيده و موى [و ناخن] كوتاه كرده‏ ايد با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخواهيد آمد خدا آنچه را كه نمى‏ دانستيد دانست و غير از اين پيروزى نزديكى [براى شما] قرار داد (27)

 

 

چهارشنبه, 03 دی 1393 ساعت 22:14

پدر و مادر در قرآن

نوشته شده توسط

پدر و مادر در قرآن

سوره دو بقره

و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد و با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد آنگاه جز اندكى از شما [همگى] به حالت اعراض روى برتافتيد (83)

بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر مالى بر جاى گذارد براى پدر و مادر و خويشاوندان [خود] به طور پسنديده وصيت كند [اين كار] حقى است بر پرهيزگاران (180)

پس هر كس آن [وصيت] را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش تنها بر [گردن] كسانى است كه آن را تغيير مى‏دهند آرى خدا شنواى داناست (181)

از تو مى‏ پرسند چه چيزى انفاق كنند [و به چه كسى بدهند] بگو هر مالى انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه‏مانده تعلق دارد و هر گونه نيكى كنيد البته خدا به آن داناست (215)

و مادران [بايد] فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند [اين حكم] براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند و خوراك و پوشاك آنان [=مادران] به طور شايسته بر عهده پدر است هيچ كس جز به قدر وسعش مكلف نمى‏شود هيچ مادرى نبايد به سبب فرزندش زيان ببيند و هيچ پدرى [نيز] نبايد به خاطر فرزندش [ضرر ببيند] و مانند همين [احكام] بر عهده وارث [نيز] هست پس اگر [پدر و مادر] بخواهند با رضايت و صوابديد يكديگر كودك را [زودتر] از شير بازگيرند گناهى بر آن دو نيست و اگر خواستيد براى فرزندان خود دايه بگيريد بر شما گناهى نيست به شرط آنكه چيزى را كه پرداخت آن را به عهده گرفته‏ ايد به طور شايسته بپردازيد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خداوند به آنچه انجام مى ‏دهيد بيناست (233)

سوره چهار نسا

براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان] بر جاى گذاشته‏ اند سهمى است و براى زنان [نيز] از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان] بر جاى گذاشته ‏اند سهمى [خواهد بود] خواه آن [مال] كم باشد يا زياد نصيب هر كس مفروض شده است (7)

خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مى‏كند سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر [همه ورثه] دختر [و] از دو تن بيشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترك است و اگر [دخترى كه ارث مى‏برد] يكى باشد نيمى از ميراث از آن اوست و براى هر يك از پدر و مادر وى [=متوفى] يك ششم از ماترك [مقرر شده] است اين در صورتى است كه [متوفى] فرزندى داشته باشد ولى اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث برند براى مادرش يك سوم است [و بقيه را پدر مى‏برد] و اگر او برادرانى داشته باشد مادرش يك ششم مى‏ برد [البته همه اينها] پس از انجام وصيتى است كه او بدان سفارش كرده يا د ينى [كه بايد استثنا شود] شما نمى دانيد پدران و فرزندانتان كدام يك براى شما سودمندترند [اين] فرضى است از جانب خدا زيرا خداوند داناى حكيم است (11)

و از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان و كسانى كه شما [با آنان] پيمان بسته‏ ايد بر جاى گذاشته ‏اند براى هر يك [از مردان و زنان] وارثانى قرار داده‏ايم پس نصيبشان را به ايشان بدهيد زيرا خدا همواره بر هر چيزى گواه است (33)

و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و در باره خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين و در راه ‏مانده و بردگان خود [نيكى كنيد] كه خدا كسى را كه متكبر و فخرفروش است دوست نمى‏ دارد (36)

 

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد پيوسته به عدالت قيام كنيد و براى خدا گواهى دهيد هر چند به زيان خودتان يا [به زيان] پدر و مادر و خويشاوندان [شما] باشد اگر [يكى از دو طرف دعوا] توانگر يا نيازمند باشد باز خدا به آن دو [از شما] سزاوارتر است پس از پى هوس نرويد كه [درنتيجه از حق] عدول كنيد و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد قطعا خدا به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است (135)

بگو بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده براى شما بخوانم چيزى را با او شريك قرار مدهيد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندان خود را از بيم تنگدستى مكشيد ما شما و آنان را روزى مى ‏رسانيم و به كارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشيده[اش] نزديك مشويد و نفسى را كه خدا حرام گردانيده جز بحق مكشيد اينهاست كه [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش كرده است باشد كه بينديشد (151)

سوره شش انعام

بگو بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده براى شما بخوانم چيزى را با او شريك قرار مدهيد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندان خود را از بيم تنگدستى مكشيد ما شما و آنان را روزى مى‏رسانيم و به كارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشيده[اش] نزديك مشويد و نفسى را كه خدا حرام گردانيده جز بحق مكشيد اينهاست كه [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش كرده است باشد كه بينديشد (151)

سوره هفت اعراف

اى فرزندان آدم زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركند تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند در حقيقت او و قبيله‏ اش شما را از آنجا كه آنها را نمى‏ بينيد مى‏ بينند ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏ آورند (27)

سوره دوازده یوسف

پس چون بر يوسف وارد شدند پدر و مادر خود را در كنار خويش گرفت و گفت ان شاء الله با [امن و] امان داخل مصر شويد (99)

و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد و [همه آنان] پيش او به سجده درافتادند و [يوسف] گفت اى پدر اين است تعبير خواب پيشين من به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد بى گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زيرا كه او داناى حكيم است (100)

سوره چهارده ابراهیم

پروردگارا روزى كه حساب برپا مى‏شود بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى (41)

سوره هفده اسرا

و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى (23)

و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خردى پروردند (24)

سوره هحده کهف

و اما نوجوان پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكشد (80)

پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد (81)

سوره نوزده مریم

اى يحيى كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و از كودكى به او نبوت داديم (12)

و [نيز] از جانب خود مهربانى و پاكى [به او داديم] و تقواپيشه بود (13)

و با پدر و مادر خود نيك‏ رفتار بود و زورگويى نافرمان نبود (14)

و درود بر او روزى كه زاده شد و روزى كه مى ‏ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏ شود (15)

سوره بیست وهفت نمل

سليمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته ‏اى سپاس بگزارم و به كار شايسته‏اى كه آن را مى ‏پسندى بپردازم و مرا به رحمت‏ خويش در ميان بندگان شايسته‏ ات داخل كن (19)

سوره بیست ونه عنکبوت

و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند و[لى] اگر آنها با تو دركوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى از ايشان اطاعت مكن سرانجامتان به سوى من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مى‏داديد باخبر خواهم كرد (8)

و كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏اند البته آنان را در زمره شايستگان درمى‏آوريم (9)

سوره سی ویک لقمان

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شير باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است (14)

و اگر تو را وادارند تا در باره چيزى كه تو را بدان دانشى نيست به من شرك ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنيا به خوبى با آنان معاشرت كن و راه كسى را پيروى كن كه توبه‏ كنان به سوى من بازمى‏گردد و [سرانجام] بازگشت ‏شما به سوى من است و از [حقيقت] آنچه انجام مى‏داديد شما را با خبر خواهم كرد (15)

سوره چهل وشش احقاف

و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و باربرداشتن و از شيرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد مى‏گويد پروردگارا بر دلم بيفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس گويم و كار شايسته‏اى انجام دهم كه آن را خوش دارى و فرزندانم را برايم شايسته گردان در حقيقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏ پذيرانم (15)

اينانند كسانى كه بهترين آنچه را انجام داده ‏اند از ايشان خواهيم پذيرفت و از بديهايشان درخواهيم گذشت در [زمره] بهشتيانند [همان] وعده راستى كه بدانان وعده داده مى‏ شده است (16)

و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد اف بر شما آيا به من وعده مى‏دهيد كه زنده خواهم شد و حال آنكه پيش از من نسلها سپرى [و نابود] شدند و آن دو به [درگاه] خدا زارى مى‏كنند واى بر تو ايمان بياور وعده [و تهديد] خدا حق است و[لى پسر] پاسخ مى‏دهد اينها جز افسانه‏ هاى گذشتگان نيست (17)

آنان كسانى‏ اند كه گفتار [خدا] عليه ايشان همراه با امتهايى از جنيان و آدميان كه پيش از آنان روزگار به سر بردند به حقيقت پيوست بى‏گمان آنان زيانكار بودند (18)

و براى هر يك در [نتيجه] آنچه انجام داده‏اند درجاتى است و تا [خدا پاداش] اعمالشان را تمام بدهد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت (19)

سوره هفتاد ویک نوح

پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرايم درآيد و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاى و جز بر هلاكت‏ ستمگران ميفزاى (28)

 

چهارشنبه, 03 دی 1393 ساعت 21:10

یتیم در قرآن

نوشته شده توسط

یتیم در قرآن

سوره دو بقره

و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد و با مردم (به زبان) خوش سخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد آنگاه جز اندكى از شما (همگى) به حالت اعراض روى برتافتيد (83)

نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و (يا) مغرب بگردانيد بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران ايمان آورد و مال (خود) را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ‏ماندگان و گدايان و در (راه آزاد كردن) بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زيان و به هنگام جنگ شكيبايانند آنانند كسانى كه راست گفته ‏اند و آنان همان پرهيزگارانند (177)

 از تو مى‏پرسند چه چيزى انفاق كنند (و به چه كسى بدهند) بگو هر مالى انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه‏ مانده تعلق دارد و هر گونه نيكى كنيد البته خدا به آن داناست (215)

و در باره يتيمان از تو مى‏پرسند بگو به صلاح آنان كار كردن بهتر است و اگر با آنان هم زيستى كنيد برادران (دينى) شما هستند و خدا تباه كار را از درستكار بازمى‏ شناسد و اگر خدا مى‏ خواست (در اين باره) شما را به دشوارى مى ‏انداخت آرى خداوند توانا و حكيم است (220)

و با زنان مشرك ازدواج مكنيد تا ايمان بياورند قطعا كنيز با ايمان بهتر از زن مشرك است هر چند (زيبايى) او شما را به شگفت آورد و به مردان مشرك زن مدهيد تا ايمان بياورند قطعا برده با ايمان بهتر از مرد آزاد مشرك است هر چند شما را به شگفت آورد آنان (شما را) به سوى آتش فرا مى‏ خوانند و خدا به فرمان خود (شما را) به سوى بهشت و آمرزش مى‏ خواند و آيات خود را براى مردم روشن مى‏ گرداند باشد كه متذكر شوند (221)

سوره چهار نسا

و اموال يتيمان را به آنان (باز)دهيد و (مال پاك) و (مرغوب آنان ) را با (مال) ناپاك (خود) عوض نكنيد و اموال آنان را همراه با اموال خود مخوريد كه اين گناهى بزرگ است (2)

و اگر در اجراى عدالت ميان دختران يتيم بيمناكيد هر چه از زنان (ديگر) كه شما را پسند افتاد دو دو سه سه چهار چهار به زنى گيريد پس اگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد به يك (زن آزاد) يا به آنچه (از كنيزان) مالك شده‏ ايد (اكتفا كنيد) اين (خوددارى) نزديكتر است تا به ستم گراييد (و بيهوده عيال‏وار گرديد) (3)

و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به (سن) زناشويى برسند پس اگر در ايشان رشد (فكرى) يافتيد اموالشان را به آنان رد كنيد و آن را (از بيم آنكه مبادا) بزرگ شوند به اسراف و شتاب مخوريد و آن كس كه توانگر است بايد (از گرفتن اجرت سرپرستى) خوددارى ورزد و هر كس تهيدست است بايد مطابق عرف (از آن) بخورد پس هر گاه اموالشان را به آنان رد كرديد بر ايشان گواه بگيريد خداوند حسابرسى را كافى است (6)

و هر گاه خويشاوندان يتيمان و مستمندان در تقسيم (ارث) حاضر شدند (چيزى) از آن را به ايشان ارزانى داريد و با آنان سخنى پسنديده گوييد (8)

 

 آنان كه اگر فرزندان ناتوانى از خود بر جاى بگذارند بر (آينده) آنان بيم دارند بايد (از ستم بر يتيمان مردم نيز) بترسند پس بايد از خدا پروا دارند و سخنى (بجا و) درست گويند (9)

 

در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى‏خورند جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى‏برند و به زودى در آتشى فروزان درآيند (10)

 

و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و در باره خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين و در راه‏ مانده و بردگان خود (نيكى كنيد) كه خدا كسى را كه متكبر و فخرفروش است دوست نمى ‏دارد (36)

و در باره آنان راى تو را مى‏پرسند بگو خدا در باره آنان به شما فتوا مى‏دهد و (نيز) در باره آنچه در قرآن بر شما تلاوت مى‏شود در مورد زنان يتيمى كه حق مقرر آنان را به ايشان نمى ‏دهيد و تمايل به ازدواج با آنان داريد و (در باره) كودكان ناتوان و اينكه با يتيمان (چگونه) به داد رفتار كنيد (پاسخگر شماست) و هر كار نيكى انجام دهيد قطعا خدا به آن داناست (127)

سوره شش اعراف

و به مال يتيم جز به نحوى (هر چه نيكوتر) نزديك مشويد تا به حد رشد خود برسد و پيمانه و ترازو را به عدالت تمام بپيماييد هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى‏كنيم و چون (به داورى يا شهادت) سخن گوييد دادگرى كنيد هر چند (در باره) خويشاوند (شما) باشد و به پيمان خدا وفا كنيد اينهاست كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است باشد كه پند گيريد (152)

و (بدانيد) اين است راه راست من پس از آن پيروى كنيد و از راه‏ها(ى ديگر) كه شما را از راه وى پراكنده مى‏ سازد پيروى مكنيد اينهاست كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است باشد كه به تقوا گراييد (153)

 

سوره هشت انفال

و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان (او) و يتيمان و بينوايان و در راه‏ ماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى (حق از باطل) روزى كه آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل كرديم ايمان آورده ‏ايد و خدا بر هر چيزى تواناست (41)

سوره هفده اسرا

و به مال يتيم جز به بهترين وجه نزديك مشويد تا به رشد برسد و به پيمان (خود) وفا كنيد زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد (34)

و چون پيمانه مى ‏كنيد پيمانه را تمام دهيد و با ترازوى درست بسنجيد كه اين بهتر و خوش فرجام‏تر است (35)

و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد (36)

سوره هجده کهف

و اما ديوار از آن دو پسر (بچه) يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجى متعلق به آن دو بود و پدرشان (مردى) نيكوكار بود پس پروردگار تو خواست آن دو (يتيم) به حد رشد برسند و گنجينه خود را كه رحمتى از جانب پروردگارت بود بيرون آورند و اين (كارها) را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تاويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى (82)

سوره پنجاه ونه حشر

آنچه خدا از (دارايى) ساكنان آن قريه‏ ها عايد پيامبرش گردانيد از آن خدا و از آن پيامبر (او) و متعلق به خويشاوندان نزديك (وى) و يتيمان و بينوايان و درراه‏ماندگان است تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده (او) به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت‏ كيفر است (7)

سوره هفتادوشش انسان

و به (پاس) دوستى (خدا) بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى‏ دادند (8)

ما براى خشنودى خداست كه به شما مى‏خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏ خواهيم (9)

سوره هشتادونه فجر

ولى نه بلكه يتيم را نمى ‏نوازيد (17)

و بر خوراك(دادن) بينوا همديگر را بر نمى‏ انگيزيد (18)

و ميراث (ضعيفان) را چپاولگرانه مى‏ خوريد (19)

و تو چه دانى كه آن گردنه (سخت) چيست (12)

بنده‏اى را آزادكردن (13)

يا در روز گرسنگى طعام ‏دادن (14)

به يتيمى خويشاوند (15)

يا بينوايى خاك ‏نشين (16)

علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كرده ‏اند (17)

سوره نودو سه ضحی

مگر نه تو را يتيم يافت پس پناه داد (6)

و تو را سرگشته يافت پس هدايت كرد (7)

و تو را تنگدست‏ يافت و بى‏ نياز گردانيد (8)

و اما (تو نيز به پاس نعمت ما) يتيم را ميازار (9)

و گدا را مران (10)

و از نعمت پروردگار خويش (با مردم) سخن گوى (11)

سوره یکصدوهفت ماعون

 

آيا كسى را كه (روز) جزا را دروغ مى‏ خواند ديدى (1)

اين همان كس است كه يتيم را بسختى مى ‏راند (2)

و به خوراك ‏دادن بينوا ترغيب نمى‏ كند (3)

پس واى بر نمازگزارانى (4)

كه از نمازشان غافلند (5)

آنان كه ريا مى‏كنند (6)

و از (دادن) زكات (و وسايل و مايحتاج خانه) خوددارى مى‏ ورزند (7)

 

یکشنبه, 30 آذر 1393 ساعت 21:11

موعد دیدار

نوشته شده توسط

بازگشت بسوی خدا

گویید به عزیزان که دگر خاک شدم من       از قید جهان رسته و آزاد شدم من

روحم زبدن جدا شدو به سوی حق رفتم من       با فاتحه ای از ره دور شاد شدم من

هرجا که قدم نهید خدا هم آن جاست            افسوس زعزیزان خودم جدا شدم من

صد سال شما برای من فقط دو روز است

پس غم مخورید موعد دیدار من و شما دو روز است.

شعر از: سیروس مجللی

یکشنبه, 30 آذر 1393 ساعت 20:51

اصحاب رس

نوشته شده توسط

اصحاب رس

سوره بیست وپنج فرقان

و [نيز] عاديان و ثموديان و اصحاب رس و نسلهاى بسيارى ميان اين [جماعتها] را [هلاك كرديم] (38)

و براى همه آنان مثلها زديم و همه را زير و زبر كرديم (39)

و قطعا بر شهرى كه باران بلا بر آن بارانده شد گذشته اند مگر آن را نديده ا‏ند چرا اميد به   

زنده‏ شدن ندارند (40)

و چون تو را ببينند جز به ريشخندت نگيرند [كه] آيا اين همان كسى است كه خدا او را به رسالت فرستاده است (41)

چيزى نمانده بود كه ما را از خدايانمان اگر بر آن ايستادگى نمى‏ كرديم منحرف كند و هنگامى كه عذاب را مى ‏بينند به زودى خواهند دانست چه كسى گمراه ‏تر است (42)

سوره پنجاه ق

پيش از ايشان قوم نوح و اصحاب رس و ثمود (12

داستان اصحاب رس

 

كذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود. و عاد و فرعون و اخوان لوط.

(سوره ق : 12)

اصحاب رس : گروهى بودند كه (بعد از سيلمان بن داوود(ع)) در كنار رود بزرگى سكونت داشتند كه نام آن (رس ) بود.

در اطراف آن رود بزرگ كه همواره آب فراوانى در آن جريان داشت ، آباديها و مزارعى بوجود آورند كه از هر جهت رضايت بخش بود. آب گوارا، درختان پرميوه : نعمت فراوان : هواى مطبوع و مناظر فرح آور: به زندگى آنان جلوه و طراوات خاصى مى بخشيد.

در كنار آن رودخانه : درخت صنوبرى بود كه به واسطه مساعدت آب و هوا: رشد فوق العاده اى نموده و سر به آسمان كشيده بود. شيطان آن قوم را فريب داد و به پرستش آن درخت دعوت نمود. قوم هم وسوسه او را پذيرفتند و تم به عبادت درخت صنوبر دادند و پس از آن شاخه هایى از آن درخت را به آباديهاى ديگر بردند و پرورش دادند و به عبادت آنها پرداختند.

رفته رفته : اعتقاد آنان به درخت صنوبر قوت گرفت و يكباره خدا را فراموش كردند. براى صنوبر قربانى مى كردند و در مقابل آن به خاک مى افتادند.

جهل و نادانى آن قوم از اين درجه هم بالاتر رفت و آب آن رود بزرگ را بر خود حرام كردند و براى مصرف خودشان از آب چشمه هاى ديگر مصرف مى نمودند. زيرا مى گفتند حيات و زندگى خداى مابسته به اين آب است و جز خدا كسى نبايد از آن مصرف كند. هر انسان و حيوانى از آن آب مى آشاميد بى رحمانه او را مى كشتند.

آن قوم هر سال روز عيدى داشتند كه پاى درخت صنوبر جمع مى شدند و گوسفندانى قربانى مى كردند و سپس آن قربانى ها را با آتش مى سوزاندند. چون شعله و دود آن به سوى آسمان ميرفت : همه به خاک مى افتادند و در مقابل درخت : به گريه و تضرع وزارى مى پرداختند و شيطان هم به وسایلى ، آنان را دلگرم مى نمود و از پرستش درخت خوشنودشان مى ساخت .

سالها به اين ترتيب گذشت و آن قوم در چنين گمراهى و ضلالت عظيمى به سر مى بردند. خداوند براى رهبرى و نجات آنان ، پيامبرى از نواده هاى يعقوب از ميان آنها بر انگيخت و او را مامور هدايت قوم ساخت . او براى هدايت قومش ، مانند ساير انبياء، شروع به فعاليت و تبليغ كرد و گاه و بى گاه ، آنان را از پرستش درخت منع كرد و به عبادت خداى بزرگ ، يعنى آفريننده جهان و جهانيان دعوت كرد.

تبليغات او، در دل آن قوم اثرى به جا نگذاشت و ذره اى آنان را از پرستش درخت منصرف ننمود. اتفاقا ايام عيد آن قوم فرا رسيد و براى انجام مراسم عيد، هيجان و شورى در ميان آن قوم ديده مى شد. همه در تلاش بودند كه در انجام تشريفات عيد شركت كنند.

آن پيامبر محترم ، وقتى سرسختى قوم را ديد، به درگاه خدا مناجات كرد و از خدا در خواست نمود كه درخت صنوبر را بخشگاند تا اين مردم بفهمود، درخت قابل پرستش نيست .

دعاى او مستجات شد و درخت يكباره خشگيد و برگهاى سبز و زيباى آن ، زرد شد و بر زمين فرو ريخت . ولى اين حادثه به جاى اينكه دل مردم را تكان دهد و آنان را از عبادت درخت ، سرد كند، عكس العمل هاى ديگرى داشت .

جمعى از مردم ، خشک شدن درخت را در اثر سحر آن پيامبر دانستند و گروهى آن را اينطور تفسير كردند كه چون اين مرد ادعاى پيغمبرى كرد و به خداى شما به نظر تحقير و استهزا نگريست و شما هم او را مجازات نكرديد، خداى شما غضب كرد و به اين صورت در آمد. اينک بايد آن مرد را به سخت ترين وجه بكشيد تا خشنودى معبود خود را فراهم سازيد.

به دنبال اين سخنان ، تصميم قطعى براى قتل آن پيامبر گرفته شد. چاهى عميق كندند و آن پيامبر را در آن چاه افكندند و سنگى بزرگ بر روى آن گذاشتند.

ساعتها ناله پيامبرشان از ميان چاه شنيده شد و سپس براى هميشه آن صدا خاموش گرديد و آن فرستاده خدا در درون چاه از دنيا رفت .

اين رفتار ظالمانه و وقاحت قوم درياى غضب الهى را متموج ساخت و هنوز ساعتى نگذشته بود كه آثار عذاب خداوند آشكار شد. باد سرخى به شدت وزيد و آنان را بر زمين كوبيد آنگاه ابر سياهى بر آنان سايه افكند و در يک لحظه آن جمعيت تبهكار به آتش عضب پروردگار سوختند و عبرت عالميان شدند

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن

یکشنبه, 30 آذر 1393 ساعت 16:56

اصحاب ایکه

نوشته شده توسط

اصحاب ایکه

سوره پانزده حجر

و راستى اهل ايكه ستمگر بودند (78)

پس از آنان انتقام گرفتيم و آن دو [شهر اكنون] بر سر راهى آشكاراست (79)

و اهل حجر [نيز] پيامبران [ما] را تكذيب كردند (80)

و آيات خود را به آنان داديم و[لى] از آنها اعراض كردند (81)

و [براى خود] از كوهها خانه ‏هايى مى‏ تراشيدند كه در امان بمانند (82)

پس صبح دم فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت (83)

و آنچه به دست مى‏آوردند به كارشان نخورد (84)

و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريده‏ ايم و يقينا قيامت فرا خواهد رسيد پس به خوبى صرف نظر كن (85)

زيرا پروردگار تو همان آفريننده داناست (86)

 سوره بیست وشش شعرا

اصحاب ايكه فرستادگان را تكذيب كردند (176)

آنگاه كه شعيب به آنان گفت آيا پروا نداريد (177)

من براى شما فرستاده‏ اى در خور اعتمادم (178)

از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد (179)

و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست (180)

پيمانه را تمام دهيد و از كم ‏فروشان نباشيد (181)

و با ترازوى درست بسنجيد (182)

و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد بر مداريد (183)

و از آن كس كه شما و خلق [انبوه] گذشته را آفريده است پروا كنيد (184)

گفتند تو واقعا از افسون‏ شدگانى (185)

و تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى و قطعا تو را از دروغگويان مى‏ دانيم (186)

پس اگر از راستگويانى پاره‏اى از آسمان بر [سر] ما بيفكن (187)

[شعيب] گفت پروردگارم به آنچه مى‏كنيد داناتر است (188)

پس او را تكذيب كردند و عذاب روز ابر [آتشبار] آنان را فرو گرفت به راستى آن عذاب روزى هولناك بود (189)

قطعا در اين [عقوبت درس] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان آورنده نبودند (190)

و در حقيقت پروردگار تو همان شكست‏ ناپذير مهربان است (191)

 

سوره سی وهشت ص

و ثمود و قوم لوط و اصحاب ايكه [نيز به تكذيب پرداختند] آنها دسته‏ هاى مخالف بودند (13)

هيچ كدام نبودند كه پيامبران [ما] را تكذيب نكنند پس عقوبت [من بر آنان] سزاوار آمد (14)

 سوره پنجاه ق

 

و اصحاب ایکه و قوم تبع به تكذيب پرداختند همگى فرستادگان [ما] را به دروغ گرفتند و [در نتيجه] تهديد [من] واجب آمد (14)

 

داستان اصحاب ایکه

اَصْحاب‌ِ ایکه، نام‌ قومى‌ ياد شده‌ در قرآن‌ كريم‌ كه‌ رسالت‌ پيامبر خويش‌، شعيب‌(ع‌)، را نپذيرفتند و بر ستمكاري‌ خود اصرار ورزيدند. ياد اينان‌ چهار بار در قرآن‌ كريم‌، در سوره‌هاي‌ یاد شده بالا به‌ ميان‌ آمده‌، و در كنار اقوامى‌ چون‌ ثمود، قوم‌ لوط و قوم‌ تُبَّع‌ جاي‌ گرفته‌ است‌. اين‌ قوم‌ ، غالباً با اصحاب‌ مدين‌ كه‌ حضرت‌ شعيب‌(ع‌)، ميان‌ آنان‌ رسالت مى‌كرده‌، يكى‌ دانسته‌ شده‌
واژة «ايكه‌»، موضوع‌ اختلاف‌ بوده‌، و معانى‌ متفاوتى‌ براي‌ آن‌ ذكر گرديده‌ است‌. در ميان‌ عالمان‌ قرائت‌، در ضبط اين‌ تركيب‌ در سوره‌هاي‌ شعرا و ص‌ - و نه‌ در سوره‌هاي‌ حجر و ق‌ - اختلاف‌ نظر وجود دارد. اين‌ تركيب‌ در قرائت‌ قراء حجاز و شام‌، به‌ صورت‌ «اصحاب‌ لَيْكَةَ»، بدون‌ همزه‌ و با تاء مفتوح‌ آمده‌ است‌ و ليكه‌ در تفسير، نام‌ شهري‌ دانسته‌ شده‌ كه‌ به‌ جهت‌ تأنيث‌ و معرفه‌ بودن‌، منصرف‌ نيست‌ . قاريان‌ عراق‌ در تمامى‌ موارد، واژة اخير را «الايكة» خوانده‌اند كه‌ از شهرت‌ و پذيرشى‌ بيشتر نزد مفسران‌ برخوردار بوده‌ است‌ و «ايكه‌» در آن‌ به‌ معناي‌ بيشه‌ و محل‌ درختان‌ انبوه‌ دانسته‌ شده‌ است‌ برخی ايكه‌ را نام‌ مسكن‌ قوم‌ شعيب‌ دانسته‌ اند، اما برخى‌ ديگر برآنند كه‌ اين‌ قوم‌ درختى‌ پر شاخ‌ و برگ‌ موسوم‌ به‌ «ايكه‌» را پرستش‌ مى‌كرده‌اند و از همين‌ رو اصحاب‌ ايكه‌ خوانده‌ شده‌اند در وصف‌ اصحاب‌ ايكه‌ آمده‌ است‌، اين‌ مردم‌ به‌ فساد در داد و ستد گرفتار بوده‌اند و كم‌ فروشى‌ و نادرستى‌ در اوزان‌ و مقادير ميان‌ ايشان‌ مرسوم‌ بوده‌ است‌. شعيب‌ نبى‌ (ع‌) كه‌ براي‌ هدايت‌ ايشان‌ برانگيخته‌ شده‌ بود، آنان‌ را به‌ تقوا فرامى‌خواند و از ايشان‌ مى‌خواست‌ تا در سنجش‌ با پيمانه‌ و ترازو، درستى‌ پيشه‌ كنند و از عواقب‌ كارهاي‌ ناپسند خود بهراسند، اما قوم‌ از او روي‌ برتافتند و به‌ دروغ‌ و جادو متهمش‌ كردند.
داستان‌ اصحاب‌ ايكه‌ در روايات‌ با تفصيلى‌ بيشتر آمده‌، و گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ اين‌ قوم‌ به‌ راهزنى‌ مى‌پرداخته‌اند و يا راه‌ بر مردم‌ مى‌بسته‌اند و از آنان‌ باج‌ مى‌ستانده‌اند. برخى‌ ديگر گفته‌اند كه‌ چون‌ مردم‌ ديگر نقاط از حضور شعيب‌ پيامبر، آگاه‌ شدند، براي‌ ديدار، روي‌ به‌ شهر وي‌ آوردند، ولى‌ اصحاب‌ ايكه‌ راه‌ آنها را سد كردند و شعيب‌ را مجنون‌ خواندند

درباره عاقبت‌ قوم‌، در روايات‌ چنين‌ آمده‌ است‌ كه‌ شعيب‌(ع‌) در هدايت‌ آنان‌ تلاشى‌ بسيار كرد، ولى‌ آنان‌ راه‌ رستگاري‌ را نپذيرفتند و بر باطل‌ خويش‌ ابرام‌ ورزيدند. پس‌ شعيب‌ آنان‌ را نفرين‌ كرد و خداوند دعاي‌ او را اجابت‌ فرمود. به‌ گفتة مفسران‌، سخن‌ قرآن‌ كريم‌ از «عذاب‌ يوم‌ الظلة» (شعراء/26/189) به‌ همين‌ عذاب‌ اصحاب‌ ايكه‌ اشاره‌ دارد

مفسران‌ با الهام‌ از برخى‌ آيات‌ قرآنى‌، در وصف‌ اين‌ عذاب‌ الهى‌ گفته‌اند كه‌ دري‌ از درهاي‌ جهنم‌ بر ايشان‌ بگشود و بادي‌ گرم‌ و سخت‌ وزيدن‌ گرفت‌. آنان‌ كه‌ از شدت‌ گرما به‌ ستوه‌ آمده‌ بودند، جايگاهى‌ مى‌جستند تا از گزند گرما در امان‌ مانند، از اين‌ رو به‌ سوي‌ صحرا گريختند. پس‌ خداوند ابري‌ فرو فرستاد و مردم‌ به‌ گمان‌ يافتن‌ِ جايى‌ امن‌ و آسوده‌ در ساية آن‌ ابر جاي‌ گرفتند. در اين‌ هنگام‌ پروردگار از آن‌ ابر، آتشى‌ بر اصحاب‌ ايكه‌ فرود آورد؛ زمين‌ لرزيد و آتش‌ همه‌ را در برگرفت‌. روايات‌ چنين‌آورده‌اند كه‌ بلا هفت روزپياپى‌ اصحاب‌ ايكه‌ را درگرفته‌ بود  و در آن‌، همگى‌، جز شعيب‌ و پيروانش‌ هلاك‌ شدند.
شايان‌ ذكر است‌ كه‌ برخى‌، مسكن‌ اين‌ قوم‌ را از ساحل‌ درياي‌ سرخ‌ تا سرزمين‌ مدين‌ يا مكانى‌ پر درخت‌ نزديك‌ شهر مدين‌ دانسته‌اند . همچنين‌ روايتى‌ ديگر درخور توجه‌ است‌ كه‌ برپايه آن‌ شعيب‌ و يارانش‌ هنگام‌ نزول‌ بلا، به‌ ايکه‌ كه‌ بيشه‌زاري‌ در نزديكى‌ شهر مدين‌ بوده‌ است‌، پناه‌ برده‌اند .برخى‌ از روايات‌ نيز اشاره‌ دارند كه‌ مكان‌ اصحاب‌ ايكه‌، تبوك‌ بوده‌ است‌ .

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن
  

شنبه, 29 آذر 1393 ساعت 13:40

حضرت ایوب در قرآن

نوشته شده توسط

داستان ایوب در قرآن

سوره چهار نسا

ما همچنان كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم به تو [نيز] وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان [نيز] وحى نموديم و به داوود زبور بخشيديم (163)

سوره شش انعام

به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏ دهيم (84)

سوره بیست ویک انبیا

و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان (83)

پس [دعاى] او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا كرديم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت‏ كنندگان [باشد] (84)

سوره سی وهشت ص

و بنده ما ايوب را به ياد آور آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد (41)

[به او گفتيم] با پاى خود [به زمين] بكوب اينك اين چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشاميدنى (42)

و [مجددا] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد (43)

[و به او گفتيم] يك بسته تركه به دستت برگير و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشكن ما او را شكيبا يافتيم چه نيكوبنده‏اى به راستى او توبه‏ كار بود (44)

 


 

داستان حضرت ايوب(ع)

 حضرت ايوب از انبياء مشهور بوده ونام مباركش 4 بار در 4 سوره قرآن آمده است.ايوب از ريشه آب يؤوب يعني كسيكه بار ديگر سلامت ونعمت ومال وفرزندان به او بازگردانده شود بوده است.وي از فرزندان حضرت ابراهيم است.ايشان در سن 93 سالگي فوت كرد ودر قله كوه جحاف در حدود يمن به فاصله هشتاد ميل از عدن دفن شده است.

 سرگذشت ايوب وآزمايش عجيب او 

ايوب در يكي از نواحي شام به نام بثنه زندگي ميكرده است و7 سال در آن شهر به عبادت وپرستش خداوند مردم را تبليغ مينموده وفقط سرانجام 3 نفر دعوت او را اجابت نموده اند.وي يكي از پيامبران است كه قرآن نبوت وپيامبري او را بيان كرده است.او فردي مهربان وبا تقوا بوده ودر مهمان نوازي شهرت داشته وقوم خود را به پرستش خدا دعوت مينموده است.

ايشان داراي مال فراواني بوده وداراي خدمه وحشم فراواني بوده ا ست.اوقاتي بر او گذشت كه همه اموال خود را از دست داد وبه انواع بلايا وامراض مبتلا گشت وجز زبانش كه به ذكر خدا مشغول بود عضو سالمي برايش نماند ولي او در تمامي اين مراحل صبر نمود وناله نكرد.بيماري او آنقدر طولاني شد كه هيچكس با او هيچ رابطه نداشت وبه خاط بيماريش او را از شهر بيرون نمودند وجز همسرش هيچكس ديگر به او مهرباني ننمود ودر راه نگهداري ومراقبت از او تمام مال ودارايي خود را از دست داد تا جائيكه مجبور شد براي گذران زندگي براي مردم كار كند.همه اين گرفتاريها صبر وشكر ايوب را زياد كرد تا آنجائيكه صبر او زبانزد خاص وعام شد.

صبر ایوب

قرآن ايشان را بهترين بنده خدا شكيبا ومتوجه واواب ميخواند.او بين 7 تا18 سال به طور دائم در رنج وعذاب بود وهمه او را شماتت ميكردند.

خداي متعال نحوه شفا يافتن او را چنين بيان نموده:اي ايوب!با پاي خود به زمين بكوب.آن حضرت نيز چنين نمود وبه دستور خداوند چشمه اي از آب سرد جوشيد وبه فرمان خداوند از آن آب نوشيد وبدن خود را در آن شستشو داد وتمام مرضش اينگونه ازبين رفت. 

انگيزه تنبيه همسر ايوب 

روايت شده كه شيطان يك روز به صورت طبيبي بر همسر ايوب ظاهر شد وگفت:من شوهر تو را درمان ميكنم به اين شرط كه وقتي شفا يافت به من بگويد تنها عامل سلامتي من تو بوده اي وهيچ مزد ديگري نميخواهم وهمسر ايوب چنين نمود.ايوب كه متوجه دام شيطان بود سخت برآشفت وسوگند ياد كرد كه اگر سلامتي خود را بازيافت صد تازيانه به همسرش بزند واو را تنبيه كند.وقتي كه ايوب سلامتي خود را به دست آورد براي اينكه به سوگند خود عمل كند قصد تنبيه او را داشت كه به فرمان خداوند وبه پاس جبران زحماتش بسته هايي از گندم ويا خرما را كه شامل صد شاخه بود بدست گرفت ويكبار به او زد وبه سوگندش عمل نمود.

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن
 

 

جمعه, 28 آذر 1393 ساعت 14:45

آفرینش انسان

نوشته شده توسط

آفرینش انسان در قرآن

سوره چهار نساء

خدا مى‏ خواهد تا بارتان را سبك گرداند و [مى‏داند كه] انسان ناتوان آفريده شده است (28)

سوره شش انعام

و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم [اكنون نيز] تنها به سوى ما آمده ‏ايد و آنچه را به شما عطا كرده بوديم پشت ‏سر خود نهاده‏ ايد و شفيعانى را كه در [كار] خودتان شريكان [خدا] مى‏ پنداشتيد با شما نمى‏ بينيم به يقين پيوند ميان شما بريده شده و آنچه را كه مى ‏پنداشتيد از دست ‏شما رفته است (94)

خدا شكافنده دانه و هسته است زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى‏ آورد چنين است‏ خداى شما پس چگونه [از حق] منحرف مى‏شويد (95)

سوره  هفت اعراف

در حقيقت ‏شما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم آنگاه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس [همه] سجده كردند جز ابليس كه از سجده‏ كنندگان نبود (11)

و از ميان كسانى كه آفريده ‏ايم گروهى هستند كه به حق هدايت مى‏كنند و به حق داورى مى ‏نمايند (181)

سوره پانزده حجر

و در حقيقت انسان را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو آفريديم (26)

و پيش از آن جن را از آتشى سوزان و بى ‏دود خلق كرديم (27)

و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشرى را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو خواهم آفريد (28)

پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد (29)

پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند (30)

 

سوره شانزده نحل

انسان را از نطفه ‏اى آفريده است آنگاه ستيزه‏ جويى آشكار است (4)

سوره هجده کهف

و ايشان به صف بر پروردگارت عرضه مى‏شوند [و به آنها مى‏فرمايد] به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم [باز] به سوى ما آمديد بلكه پنداشتيد هرگز براى شما موعدى مقرر قرار نخواهيم داد (48)

و كارنامه [عمل شما در ميان] نهاده مى‏شود آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مى‏ بينى و مى‏ گويند اى واى بر ما اين چه نامه‏ اى است كه هيچ [كار] كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام داده ‏اند حاضر يابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمى‏ دارد (49)

سوره نوزده مریم

آيا انسان به ياد نمى‏ آورد كه ما او را قبلا آفريده‏ ايم و حال آنكه چيزى نبوده است (67)

سوره بیست طه

از اين [زمين] شما را آفريده‏ ايم در آن شما را بازمى‏ گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مى ‏آوريم (55)

سوره بیت ویک انبیا

انسان از شتاب آفريده شده است به زودى آياتم را به شما نشان مى‏دهم پس [عذاب را] به شتاب از من مخواهيد (37)

سوره بیست ودو حج

 

 

 

اى مردم اگر در باره برانگيخته شدن در شكيد پس [بدانيد] كه ما شما را از خاك آفريده‏ ايم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراى خلقت كامل و [احيانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده مى‏كنيم تا مدتى معين در رحمها قرار مى‏دهيم آنگاه شما را [به صورت] كودك برون مى‏ آوريم سپس [حيات شما را ادامه مى‏دهيم] تا به حد رشدتان برسيد و برخى از شما [زودرس] مى‏ ميرد و برخى از شما به غايت پيرى مى‏رسد به گونه ‏اى كه پس از دانستن [بسى چيزها] چيزى نمى ‏داند و زمين را خشكيده مى‏ بينى ولی چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درمى ‏آيد و نمو مى‏ كند و از هر نوع [رستنيهاى] نيكو مى‏ روياند (5)

اين [قدرت نماييها] بدان سبب است كه خدا خود حق است و اوست كه مردگان را زنده مى‏ كند و [هم] اوست كه بر هر چيزى تواناست (6)

و [هم] آنكه رستاخيز آمدنى است [و] شكى در آن نيست و در حقيقت‏ خداست كه كسانى را كه در گورهايند برمى ‏انگيزد (7)

سوره بیست وسه مومنون

و به يقين انسان را از عصاره‏اى از گل آفريديم (12)

سپس او را [به صورت] نطفه‏ اى در جايگاهى استوار قرار داديم (13)

آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم آنگاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است (14)

بعد از اين [مراحل] قطعا خواهيد مرد (15)

آنگاه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد (16)

آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‏ ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نم ى‏شويد (115)

سوره سی ودو سجده

همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده است نيكو آفريده و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد (7)

سپس [تداوم] نسل او را از چكيده آبى پست مقرر فرمود (8)

آنگاه او را درست‏ اندام كرد و از روح خويش در او دميد و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندك سپاس مى‏ گزاريد (9)

سوره سی وشش یاسین

مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه‏ اى آفريده‏ ايم پس بناگاه وى ستيزه‏ جويى آشكار شده است (77)

و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت چه كسى اين استخوانها را كه چنين پوسيده است زندگى مى‏ بخشد (78)

بگو همان كسى كه نخستين‏ بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشى داناست (79)

سوره سی وهفت صافات

پس [از كافران] بپرس آيا ايشان [از نظر] آفرينش سخت ‏ترند يا كسانى كه [در آسمانها] خلق كرديم ما آنان را از گلى چسبنده پديد آورديم (11)

بلكه عجب مى‏دارى و [آنها] ريشخند مى‏كنند (12)

و چون پند داده شوند عبرت نمى‏ گيرند (13)

و چون آيتى ببينند به ريشخند مى ‏پردازند (14)

و مى‏ گويند اين جز سحرى آشكار نيست (15)

آيا چون مرديم و خاك و استخوانهاى [خرد] گرديديم آيا راستى برانگيخته مى ‏شويم (16)

سوره چهل ونه حجرات

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ ترديد خداوند داناى آگاه است (13)

سوره پنجاه ق

و ما انسان را آفريده ‏ايم و مى‏ دانيم كه نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى‏ كند و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم (16)

آنگاه كه دو [فرشته] دريافت‏ كننده از راست و از چپ مراقب نشسته ‏اند (17)

[آدمى] هيچ سخنى را به لفظ درنمى ‏آورد مگر اينكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى كند] (18)

سوره پنجاه ویک ذاریات

و از هر چيزى دو گونه [يعنى نر و ماده] آفريديم اميد كه شما عبرت گيريد (49)

سوره پنجاه وچهار قمر

ماييم كه هر چيزى را به اندازه آفريده‏ ايم (49)

سوره پنجاه وپنج الرحمن

انسان را آفريد (3)

به او بيان آموخت (4)

انسان را از گل خشكيده‏اى سفال مانند آفريد (14)

و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد (15)

 

سوره پنجاه وشش واقعه

ماييم كه شما را آفريده ‏ايم پس چرا تصديق نمى‏ كنيد (57)

 

آيا آنچه را [كه به صورت نطفه] فرو مى‏ريزيد ديده‏ ايد (58)

 

آيا شما آن را خلق مى‏كنيد يا ما آفريننده ‏ايم (59)

 

ماييم كه ميان شما مرگ را مقدر كرده ‏ايم و بر ما سبقت نتوانيد جست (60)

 

سوره هفتاد معارج

نه چنين است ما آنان را از آنچه [خود] مى‏دانند آفريديم (39)

[هرگز] به پروردگار خاوران و باختران سوگند ياد مى‏كنم كه ما تواناييم (40)

كه به جاى آنان بهتر از ايشان را بياوريم و بر ما پيشى نتوانند جست (41)

پس بگذارشان ياوه گويند و بازى كنند تا روزى را كه وعده داده شده‏ اند ملاقات نمايند (42)

روزى كه از گورها[ى خود] شتابان برآيند گويى كه آنان به سوى پرچمهاى افراشته مى دوند (43)

ديدگانشان فرو افتاده [غبار] مذلت آنان را فرو گرفته است اين است همان روزى كه به ايشان وعده داده مى ‏شد (44)

سوره هفتادوشش انسان

ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم و او را مى‏ آزماييم بدين جهت او را شنوا و بينا قرار داديم (2)

ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس (3)

ماييم كه آنان را آفريده و پيوند مفاصل آنها را استوار كرده‏ايم و چون بخواهيم [آنان را] به نظايرشان تبديل مى‏ كنيم (28)

سوره هفتادوهشت نباء

و شما را جفت آفريديم (8)

و خواب شما را [مايه] آسايش گردانيديم (9)

و شب را [براى شما] پوششى قرار داديم (10)

و روز را [براى] معاش [شما] نهاديم (11)

سوره نود بلد

براستى كه انسان را در رنج آفريده‏ايم (4)

سوره نودوپنج تین

[كه] براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم (4)

سپس او را به پست‏ترين [مراتب] پستى بازگردانيديم (5)

مگر كسانى را كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏ اند كه پاداشى بى‏ منت‏ خواهند داشت (6)

پس چه چيز تو را بعد [از اين] به تكذيب جزا وامى ‏دارد (7)

آيا خدا نيكوترين داوران نيست (8)

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن

جمعه, 28 آذر 1393 ساعت 04:35

الیاس در قرآن

نوشته شده توسط

الیاس در قرآن

سوره شش انعام

و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند (85)

 

و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم (86)

 

و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانيان برترى داديم] و آنان را برگزيديم و به راه راست راهنمايى كرديم (87)

 

اين هدايت‏ خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند و اگر آنان شرك ورزيده بودند قطعا آن چه انجام مى‏دادند از دستشان مى ‏رفت (88)

 

آنان كسانى بودند كه كتاب و داورى و نبوت بديشان داديم و اگر اينان [=مشركان] بدان كفر ورزند بى‏گمان گروهى [ديگر] را بر آن گماريم كه بدان كافر نباشند (89)

 

اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است پس به هدايت آنان اقتدا كن بگو من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى‏ طلبم اين [قرآن] جز تذكرى براى جهانيان نيست (90)

 

سوره سی وهفت صافات

و به راستى الياس از فرستادگان [ما] بود (123)

چون به قوم خود گفت آيا پروا نمى‏ داريد (124)

آيا بعل را مى‏پرستيد و بهترين آفرينندگان را وامى‏ گذاريد (125)

[يعنى] خدا را كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست (126)

پس او را دروغگو شمردند و قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد (127)

مگر بندگان پاكدين خدا (128)

و براى او در [ميان] آيندگان [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم (129)

درود بر پيروان الياس (130)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى‏دهيم (131)

زيرا او از بندگان با ايمان ما بود (132)

 

شناسنامه حضرت الياس

ايشان يكي از پيامبران بني اسرائيل است كه نام مباركش دو بار بصورت جمع ویکبار بصورت مفرد در دو سوره قرآن آمده است.او از نوادگان هارون برادر موسي است .نام پدرش ياسين ونام مادرش ام حكيم بوده است.طبق بعضي روايات ايشان از جمله پيامبراني است كه هنوز زنده است. در پاره اي از روايات آمده كه الياس همدوش بيابانها وخضر همرا با درياهاست وآندو در مراسم حج در بيايان عرفات حاضر ميگردند.

شيوه دعوت الياس وپادشاه معاصرش

روايت شده هنگامي كه يوشع بن نون بعد از موسي برسرزمين شام مسلط شد آنرا بين طوايف سبطي هاي دوازده گانه تقسيم نمود،يكي از آن گروهها كه الياس در ميانشان بود در سرزمين بعلبك سكونت نمودند خداوند الياس را بعنوان پيامبر برا ي هدايت مردم بعلبك فرستاد.طبق فرموده خداوند در قرآن،مردم اين ديار سخن الياس را تكذيب كردند واز دعوت او اطاعت ننمودند.بعلبك در آن زمان پادشاهي بنام لاجب داشت كه مردم را به پرستش بت دعوت مينمود.او زن بدكاري داشت كه وقتي شاه به سفر ميرفت او جانشين شوهرش ميشد وبين مردم قضاوت ميكرد.او منشي باايماني داشت كه سیصد مومن را از حكم اعدامش نجات داده بود.او با شاهان متعددي همبستر شده واز آنها فرزندان بسياري داشت.شاه همسايه اي صالح داشت كه باغي در كنار قصرش  داشت ومورد احترام شاه بود .اما همسر شاه در غياب شاه آن مرد را كشت واموالش را غصب نمود.

خداوند متعال الياس را به بعلبك فرستاد تا مردم آنجا را به راه خدا پرستي دعوت نمايد.اما بت پرستان در مقابل او ايستادگي نمودند وعرصه را بر او تنگ نمودند.الياس خدا را سوگند  داد كه شاه وهمسر بدكارش را اگر توبه نكردند به هلاكت برساند وبه آنها هشدار داد.اما هشدار او باعث افزايش خشونت شاه وطرفدارانش شد وتصميم به شكنجه ودر نهايت قتلش گرفتند.الياس از دست آنها گريخت وبه كوهها وغارها پناه برد وهفت سال بدين منوال گذشت.در اين ميان پسر پادشاه به بيماري مبتلا شد وبيماري او درمان نيافت وتلاش شاه در توسل به بتها براي نجات او بي نتيجه ماند.اطرافيان به شاه گفتند علت اينكه بتها فرزندت را شفا نميدهند اين است كه دشمن آنها را كه الياس است نكشتي.بت پرستان به دنبال الياس رفتند وبه او گفتند كه براي شفاي پسر شاه نزد خدا دعا نمايد.الياس به آنها گفت كه خداوند ميفرمايد من معبود يكتايم معبودي جز من نيست .من بني اسرائيل را آفريده ام وروزي ميدهم وآنها را زنده ميكنم وميميرانم ونفع وزيان ميرسانم.پس چرا شفاي پسرت را از غير من طلب ميكني؟آنها نزد شاه رفته وپيام الياس را به او رساندند.شاه بسيار خشمگين شد وبه آنها گفت :چرا او را زنجير نكرده وبه نزد من نياورديد؟حاضران گفتند ما زمانيكه او را ديديم رعب و وحشتي از او بر دل مانشست كه مانع اين كار شد.سرانجام پنجاه نفر از سركشان وقهرمانان را به دنبال الياس فرستادند تا او را اسير نموده وبه نزد شاه بياورند.آنهابه اطراف كوه محل استقرار الياس رفته وبصورت پراكنده به دنبال او گشته وصدا زدند كه اي الياس ما به تو ايمان آورده ايم اما چون ادعاي آنها دروغي بيش نبود خداوند به سوي آنها آتشي فرو افكند ونابودشان ساخت.شاه از اين حادثه ناراحت شدومنشي با ايمان خود را مجبور كرد تا به سراغ الياس رفته وبه او بگويد بيا به نزد شاه رفته تا  به مابپيوندد وقومش را نيز به اينكار دستور دهد.او به اجبار اينكار را كرد.زمانيكه الياس صداي او را شنيد به اذن خداوند به استقبالش رفت تا از او احوالپرسي نمايد.مومن به او گفت شاه مرا نزد تو فرستاده وبه من چنين گفته واگر تو با من نيايي او مرا خواهد كشت.در همين هنگام خداوند به الياس وحي كرد اينها نيرنگي از سوي شاه است كه تو را دستگير واعدام نمايد.من بيماري پسرش را آنقدر زياد ميكنم تا بميرد وشاه از مومن غافل شود.منشي با ايمان با همراهان بازگشت وديد كه بيماري پسر شاه زياد شد ومرد.مرگ پسر تا مدتي شاه را از او غافل كرد اما بعد از مدتي طولاني به منشي خود گفت كه ماموريتت را چگونه انجام دادي؟منشي گفت :من از مكان الياس خبري ندارم.سپس الياس مدتي را در خانه مادر يونس مخفي شد ومجددا به كوه بازگشت ودر اين زمان بود كه خداوند به او گفت كه هردرخواستي از من ميخواهي تقاضا كن.الياس از خدا تقاضاي مرگ نمود اما خداوند به او گفت كه هنوز وقت آن نرسيده كه زمين را از وجود تو خالي كنم بلكه قوام زمين واهلش با وجود توست.الياس عرض كرد:انتقام مرا از كسانيكه موجب آزار واذيت من شدند بگير وباران رحمتت را قطع كن طوريكه  قطره اي باران نبارد مگر به اذن من.

  خداوند سه سال قحطي را بر بني اسرائيل مسلط نمود .گرسنگي وتشنگي آنها را در فشار قرارداد تا آنجا كه دچار مرگهاي پي در پي شدند وفهميدند كه همه مصيبتها از نفرين الياس است.لذا با كمال شرمندگي نزد او رفته وتقاضاي بخشش نمودند.

   الياس به همراه اليسع جانشين خود وارد بعلبك شد وگفتگويي بين او وشاه انجام گرفت ودر نهايت شاه از او خواست تا دعا كند آب  بارديگر برگردد.الياس دعا كرد وباران زيادي باريد وسبزي وخرمي بار ديگر بر آنجا مستولي شد اما مردم كم كم بر اثر وفور نعمت بار ديگر گمراه شدند واز الياس سركشي نمودند.سرانجام خداوند دشمنان را برآنها مسلط نمود ودشمنان آنها را سركوب وشاه وزنش را به قتل رسانده ودر ميان همان باغ غصبي مرد صالح رها نمودند.الياس پس از آن ماجرا وصيتهاي خود را به اليسع نمود وبه آسمانها عروج كرد وخداوند لباس نبوت را به اليسع پوشانيد.وي به هدايت بني اسرائيل پرداخت وآنها نيز به او احترام گذاشته واطاعتش نمودند.

 

داستانهای دیگر در قرآن مبین


داستان حضرت مریمداستان حضرت مریم


داستان حضرت لوطداستان حضرت لوط


داستان حضرت خضر وحضرت موسیداستان حضرت خضر وحضرت موسی


داستان اصحاب کهفداستان اصحاب کهف


داستان عزیز پیامبرداستان عزیز پیامبر


داستان حضرت یونسداستان حضرت یونس


داستان حضرت سلیمانداستان حضرت سلیمان


داستان حضرت زکریاداستان حضرت زکریا


داستان هاروت وماروتداستان هاروت وماروت


داستان سر بریدن گاو به دستور خداوندداستان سر بریدن گاو به دستور خداوند


داستان ذوالقرنین کوروش کبیرداستان ذوالقرنین کوروش کبیر


داستان اندرز لقمان حکیمداستان اندرز لقمان حکیم


زنا در قرآنزنا در قرآن

 

 

شروعقبلی1234بعدیپایان
صفحه1 از4

ص در آخر كلمات

آیا میدانید ص در آخر كلمات ۵۷ بار ذكر شده

 (۱۹×۳)=۵۷

تعداد الله در كل قران

تعداد الله در كل قران بدون بسم الله الرحمن الرحيم اول ايات=۲۵۵۵

 

 

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ﴿۸۶﴾ س ۱۱ اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم (۸۶)

 

 

 

کل الله ۲۵۵۵ بار با کسر بسم الله الرحمن الرحیم بدون شماره

 

۱۲۷۷.۵=۲۵۵۵:۲

 

از اول قرآن تا اول سوره ۱۱دقیقا ۱۲۷۷الله و از اول سوره ۱۱ تا آخر قرآن ۱۲۷۸ الله ذکر شده  که بقیه الله یعنی باقیمانده تفاوت دوعدد ۱ میباشد

 

۱=۱۲۷۸-۱۲۷۷

 

یعنی یکتا پرستی برای شما بهتر است اگر مومن باشید

 

تعداد لله ۱۴۳بار 

 

 

 

جمع ۲۵۵۵ بار الله + ۱۴۳ بار لله=۲۶۹۸

 

۱۴۲=۲۶۹۸:۱۹

 

 

 

 

 

طه

ط

عظت دانش در قرآن کریم

سوره ۲۰ با طه آغاز میشود که از اول قرآن تا اول این آیه ۶۳۶ط و از آیه ۲ سوره ۲۰ تا آخر قرآن ۶۳۶ط وجود دارد که در دو طرف آیه مساوی است

لذا ۶۳۶+۶۳۶+حرف ط آیه ۱ سوره طه =۱۲۷۳

۶۷=۱۲۷۳:۱۹

 برای دیدن جدول حرف ط که در دو قسمت تهیه شده روی آدرس های زیر کلیک کنید

http://www.quran19.ir/حرف-ط-در-سوره-طه-1.html

http://www.quran19.ir/حرف-ط-در-سوره-طه-2.html